حکمت ۳۸ _ بخش ۵_ حماقت و نشانه های آن.mp3
3.7M
🌹سلسله جلسات #درسهای_نهج_البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت38 5⃣
⭕️ حماقت ونشانه های آن
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹 شرح #حکمت38 ( 5 )
🔷 حماقت ونشانه های آن
🔻امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ادامه حکمت ۳۸ می فرمایند: « أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ » ؛ یعنی بزرگترین فقر حماقت است.
🔰 پیرامون حماقت دو نشانه و یک توصیه در نهج البلاغه داریم.
🔸نشانه های حماقت:
1⃣ اما نشانه اول این است که کسی عیبی در مردم ببیند و آن را زشت بشمارد ولی به همان عیب در وجود خودش راضی باشد.
🔻حضرت در حکمت ۳۴۹ می فرمایند: «وَ مَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ الْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ » ؛ و کسی که در عیوب مردم دقّت کند و آن عیوب را در مردم زشت بشناسد وسپس همان عیب را برای خودش راضی بشود، پس چنین کسی حقیقتاً احمق است.
2⃣ نشانه دوّم این است که احمق قبل از اینکه بیاندیشد، سخن می گوید.
🔻در حکمتهای ۴۰ و ۴۱ با دو عبارت تقریباً متفاوت، حضرت این حقیقت را بیان فرمودند.
🔻در حکمت ۴۰ فرمودند: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ» ؛ زبان عاقل پشت قلب او حرکت می کند ، « وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ» ؛ اما قلب و عقل انسان احمق تابع زبانش هستند.
🔻در حکمت ۴۱ هم فرمودند: « قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِي فِيهِ» ؛ قلب انسان احمق در دهان اوست در حالی که « وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِي قَلْبِهِ » ؛ زبان انسان عاقل در قلب اوست.
🔻 بر این اساس مولا علی (علیه السلام) در حکمت ۳۸ می فرمایند: « يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ» ؛ پسرم بپرهیز از همراهی و دوستی با احمق ، چرا؟ « فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ » ؛ بخاطر اینکه احمق میخواهد به تو نفع برساند اما ضرر می رساند.
🔻 بنابراین بزرگترین فقر نداشتن عقل درست و حسابی در عمل است.
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
✨می گفت، از خدا خواسته ام که به من سه پسر و سه دختر ببخشد. وقتی مشخص شد بچه اول ما دختر است آنقدر خوشحال شد که حد نداشت. دوست داشت برای دخترمان النگو بخرد، گوشواره بخرد و کلی برای به دنیا آمدنش برنامه ریزی کرده بود.
✨از روز به دنیا آمدن دینا بگویید. دینا وقتی به دنیا آمد چشم هایش باز باز بود. خیره شده بود به چشم هایش و چشم بر نمی داشت. می گفت معصومه اصلا نمی توانم نگاهم را از چشم هایش بردارم.
✨همه اش می گفتم آقا موسی این قدر دینا را لوس نکن، دینا هفت ساله شده بود و هنوز لقمه در دهانش می گذاشت، می گفت دلم می خواهد تا وقتی که ازدواج می کند خودم غذا در دهانش بگذارم. خیلی با هم رفیق بودند اما،بعضی وقت ها هم، با هم قهر می کردند، ولی قهرشان به دو دقیقه هم نمی کشید.
✨دینا وقتی به دنیا آمد تا چهارماهگی خیلی نا آرامی می کرد. ساعت گذاشته بودیم که سه ساعت آقا موسی و سه ساعت من بیدار باشیم. در تمام این مدت بغلش می کرد و برایش بلند لالایی می خواند. بعضی وقت ها هم که می رفت مغازه، دینا را با خودش می برد تا اگر من کاری یا خریدی دارم انجام دهم.
✨در خانه ما جمعه ها روز زن بود.همه کارها از پخت و پز گرفته تا نظافت با آقا موسی بود. اجازه نمی داد من هیچ کاری انجام دهم. غذاهای سنتی را خیلی خوب درست می کرد. تاس کباب هایش حرف نداشت.
✍راوی: همسر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_موسی_کاظمی
#بهشت_نشین
https://eitaa.com/joinchat/1324875833C4c9d5a8ec0