📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی اول! 😐بدهکار هم شدم! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی دوم! ❤️ رفیق قدیمی تر! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی سوم! یکم درک کن! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی چهارم! ⛔️ بهم نخندیم!! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی پنجم ⛔️ دست به جیب! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی ششم ⛔️ آبروی رفیقت، امانته! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی هفتم ⛔️ شوخی یا مسخره؟! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی هشتم ⛔️ شاید بخاطر اخلاق خودته! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی نهم ⛔️ درک کنی، ناراحت نمیشی! ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی دهم 🤔 هرکسی وظیفه خودش داره ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔺پول پرست نباشیم! روزى بر گروهى تهيدست مى‌گذشت و آنان پاره‌هاى نان را بر زمين نهاده، روى زمين نشسته بودند و مى‌خوردند، چون حضرت امام حسن(عليه السلام) را ديدند گفتند: اى‌پسر رسول‌خدا؛ بيا و با ما هم غذا شو! به شتاب از مركب به زير آمد و گفت: خدا متكبران را دوست ندارد و با آنان به خوردن غذا مشغول شد. سپس همه آنان را به ميهمانى خود دعوت فرمود! #الگو_بگیریم ✅ کانال‌رسم‌رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 🔻صفحه‌ی دهم 🤔 هرکسی وظیفه خودش داره ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @Rasmerefaghat

📘 #داستانک 🦁شیر بی یال و دم و اشکم! میگن قدیما یکی رفت پیش یک خال‌کوبی و گفت: میخوام رو بازوم یَک شیر پر هیبت بکشی! اونم شروع کرد و تا اولین سوزن رو زد، طرف داد زد که آاااای داری چیکار میکنی؟ گفت دارم شیری که گفتی رو میکشم دیگه! گفت این کجاشه؟ گفت یالشه! گفت نمیخواد یال بکشی. اون بنده‌خدا دوباره شروع کرد و یک سوزن دیگه زد و باز داد مشتری رفت هوا که: آی، الان داری کجاشو میکشی؟ گفت دُمش رو! گفت نمیخواد حالا شیرش دم داشته باشه. بار سوم خالکوب فلک‌زده شروع کرد و دوباره داد و هوار این مشتری بی‌جنبه رفت آسمون که: این کجاشه؟ گفت صورتشه! گفت نمیخواد حالا ... اینجا دیگه اون بیچاره عصبانی شد و گفت: پاشو برو بیرووون! تو که جنبه نداری، برا چی میای اینجا؟ شیر بی یال و دم اشکم که نمیشه! 🔻این حکایت کیاست؟ 🔰 @Rasmerefaghat

📖 #داستانک 😞من اهل پیگیری نبودم! مدتی می‌شد که خبری از رفیقم نداشتم. کدورتی باهم نداشتیما؛ اما شاید از سر تنبلی؛ راست‌شو بخوای منم سراغی ازش نگرفتم. تا این‌که یک روز دیدم پیام داد که چطوری؟ یه گپی زدیم و قرار شد یک وقت تنظیم کنیم تا همديگه رو ببینیم و بیشتر صحبت کنیم. اما من خودم میشناختم. میدونستم که تهش بازم اونی که پیگیری می‌کنه رفیقمه نه من! 🔻 #توضیح_داستان_بخونید