eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
336 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5904248982980267093.mp3
8.08M
🎧« » مصاحبه با پدر شهيد مدافع حرم محمدحسن (رسول) خليلى 🔸روايتى از شهيدان مدافع حرم رسول خليلى، محمدرضا دهقان اميرى و نويد صفرى ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
💠نفس نفس دارد صدای قدم های سالروز پرکشیدن شیرمردی از تبار یاس می آید... 💠قدم قدم دارد نزدیک میشود روز معراج عاشقی خدایی... 💠روزها لحظه شماری میکنند و یکی یکی از هم پیشی میگیرند تا زودتر برسند به روزی که عشق رنگ دیگری آموخت... 💠تنها مانده به روزی که تخریبچی تله های دنیایی در عمق جان قلب ها نفوذ کرد و بعد از پرواز عاشقانه اش شد رسول دلها... 🌼امسال که بیاید،۶ سالی هست که دنیا هوای نَفَس های انسانی خدایی را کم دارد... 🌼 ۶ سالی هست که دلِ هیئت ریحانه لَک زده برای سینه زن مُخلصش... 🌼 ۶ سالی هست که دل مادر پر میکشد برای آغوشی دوباره..‌ ✨خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست ✨به امید سر کویش،پر و بالی بزنم.... ✨من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم ✨آن که آورد مرا باز بیارد وطنم.... ✨مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم... مانده به روز وصال عاشقی ات ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
حیدر حیدر یا صهیون.mp3
4.15M
(مختاری) خیبر خیبر یا صهیون جیش محمد قادمون ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فاصله کوتاه دو عکس! 🔹فاصله این دو عکس چند سال است. به اندازه قد کشیدن دختر یک شهید مدافع حرم. به اندازه روی پا ایستادنش، به اندازه زبان باز کردنش.. به اندازه بابا گفتنش وقتی که دیگر بابا نیست. حالا از بابا چه مانده جز همان قاب عکسی که او آن را سخت در آغوش کشیده است؟ ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمدعلی نیری ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
شهید احمدعلی نیری #شهید_خاص ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
💠شهید احمدعلی نیّری در سال 1345 و در روستای «آینه‌ورزان» دماوند به دنیا آمد. 🌼🍃خانواده‌اش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. 🌸🍃از همان زمان کودکی پای او به مسجد امین‌الدوله که آیت‌الله حق‌شناس امام جماعتش بود، باز شد. 🌺🍃او یکی ازشاگردان خاص آیت‌الله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از 10 سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. 🌷🍃مسیری که در موقع شهادتش در اسفند 1364 و در حالی که تنها 19 سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود. به طوری که آیت‌الله حق‌شناس شب روز خاکسپاری او در قطعه 24 بهشت زهرا-سلام‌الله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زنده‌ام به کسی حرفی نزنید... ✨از عفاف چشم به این مقام رسید...✨ ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
💥محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف می‌کند که: ⭐️«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من... ✨لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. 💫نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. 🎋یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابه‌لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! 🕊همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: 🌱 «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این گناه می‌گذرم.» 💥بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین‌طور از چشمانم جاری بود. 💫 یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. ✨ حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» 🌻 به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) 🥀 وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم!» 🌷احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.» ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌸بسم رب الشهدا والصدیقین🌸 🌹 جانبازی از آسایشگاه امام خمینی(ره) مشهد به دیدار یاران شهیدش پیوست.✨ 🔺 جانباز نخاعی ٧٠ درصد سید محمد موسوی اشکذری پس از سال‌ها تحمل درد و رنج جانبازی به جمع یاران شهیدش پیوست.🕊 🌸شادی روحش صلوات🌸 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
کجایید ای شهیدان خدایی.mp3
2.34M
کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
#مداحی #صوت_الشهدا کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅
😭😭😭😭😭😭😭😭 روزی می گفتند کربلا کربلا ما داریم میاییم ... راست می گفتند رفتند ولی با پای دل و راه را گشودند برای آیندگان و اکنون ما با پای جان میرویم ولی دل را جا می‌گذاریم ... اللهم ارزقنا کربلای دل 🥀 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
خاطره ای خوش از برخورد پروفسور سمیعی با یک جانباز آقارضا جانباز جبهه وجنگ بود. آنقدراززمان جنگ زخم بربدن داشت که توان انجام کارهای شخصی رانداشت. وی همسری داشت که همه زندگی را اداره و تمام قد در خدمت رضا بود. همسررضادچارتومور بدخیم مغزی شده بود و خوراک رضا اشک ریختن در تنهایی بود. دکترهای ایران بعدازmriوسی تی اسکن ازمریم همسررضاقطع امیدکرده بودند وهیج پزشکی حاضربه جراحی مریم نبود. مریم ذره ذره آب میشدواین رضابودکه روزی صدبارازغصه مریم میمرد وزنده . پزشک بیمارستان وقتی اشکهای رضارادیددلش سوخت وازطریق فردی پرونده پزشکی وشرح حال  مریم رابرای سمیرا دخترپروفسورسمیعی ایمیل کرد ودرشرح حال مریم اینگونه نوشت: مریم، همه امیدرضاست ورضاازجانبازان جبهه وجنگ است. بعدازچندروزجواب ایمیل آقای دکتر اینگونه آمد: جناب آقای دکتر! غده داخل سرمریم بدخیم است وبنده بیست ودوم ماه آینده برای جراحی ایشان به ایران خواهم آمد. پزشکان و پرستاران این ایمیل را سرکاری میدانستند و میگفتند پرفسورسمیعی همیشه دراروپاست و آنقدر آدم مذهبی و مقیدی نیست و به شوخی به رضاگفتند:پروفسورسمیعی کجاواینجاکجا ویاحتی اگر بیایدکه احتمالش صفراست خرج عمل مریم راچه کسی خواهددادامارضاامیدش به خداوائمه اطهاربود . بیست ودوم ماه نزدیک ظهربودکه درکمال تعجب پروفسورسمیعی همراه باپسرش پروفسورامیرسمیعی  باکیفی ساده دردست واردبیمارستان شداوازهانوفرآلمان آمده بود وپس ازعرض سلام قبل ازاینکه قهوه بنوشدگفت مریم کجاست؟دکترگفت: مریم دربیمارستان درفلان بخش بستری است پروفسورگفت سریعااطاق عمل راآماده کنیدومریم رابه اطاق عمل ببریدسریعااطاق عمل آماده ومریم منتقل شد . ازطریق تماس به رضاخبردادندپروفسوربرای عمل آمده است امارضاگفت اصلاطاقت ندارم وبه بیمارستان نمی آیم وقتی پروفسوربه دراطاق عمل آمدگفت پس رضاکجاست؟ دکترگفت رضانیامده پروفسورگفت :تارضانیایدبه هیچ وجه دست به تیغ نمیبرم ومریم راعمل نمیکنم رضامجبوربه آمدن شد عده ای میگفتنددکترسمیعی میخواهددرموردخرج عمل بارضاصحبت کندوعده ای میگفتندمیخواهدازاورضایت قبل ازعمل بگیرد رضاوقتی واردبیمارستان شد پروفسورسمیعی جلوآمدودرحالی که رضاروی ویلچرنشسته بودشروع به بوسیدن دست وپای رضاکردوفقط یک جمله گفت:کاری که شماوامثال شماکرده ایدازکارمن وامثال من خیلی بارزشتراست . پروفسوروارداطاق عمل شد ومریم راشخصاعمل کردوبدون دریافت هیچ هزینه ای بیمارستان راترک کرد پروفسورسمیعی درجواب خبرنگاری که درمقابل بیمارستان ازاوپرسیدهدف شماازاین کارچه بودگفت: خواستم ب پپه مردم ایران بفهمانم درمقابل مقام جانباز پروفسورسمیعی هم عددی نیست وخوشحالم که گوشه ای ازدریای زحمات این جانبازراجبران کردم. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ┄┅═══✼💔🖤💔🖤 @rasooll_khalili 🖤💔🖤💔✼═══┅┄