eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
333 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
آی شهـدا .. گاهـی از اون بـالا نگاهی به ما اسیران دنیا ڪنید دیدنی شده حالِ خسته‌ مـا و چشم هـایِ پر از حسرتمـان حسـرتِ پرڪشیدن 🕊🕊 تـا آسمـــان ... 🌹😭🌹😭 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
✒️ 💠اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه می‌گذاشت. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز می‌خواند. یادم هست یکبار که می‌خواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا می‌کنی! کمی آرام باش» چون شلوغ می‌کرد و تمرکز نداشتم. 💠با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود». شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد روزی شهید شود. خانواده‌ام بعد از شهادت فهمیدند میثم تکاور بود. 💠همیشه میگفت :دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمان‌ها وقتی به دنیا می‌آییم، امام حسین(ع) را راحت و همینجوری قبول داریم ولی در دوره جدید بچه‌ها مفاهیم را اینطور قبول نمی‌کنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم. 💠دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین(ع) چگونه‌اند. دوست دارم کتابخوان شود و کتابخوانش می‌کنم و از این طریق به او یاد می‌دهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند.» گاهی هم به شوخی به من می‌گفت: «زهره اگر بچه ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.» 🌷 ═▩ஜ••🍃🌷🍃••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🍃🌷🍃••ஜ▩═
🕊 شـهیـدانــه 🕊
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 💠اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه می‌
🔸وقتی میثم به سوریه رفت و شهید شد، من باردار بودم. به من گفته بود می‌خواهد به سوریه برود. ناراحت بودم به خصوص به دلیل وضعیتی که داشتم برایم سخت بود که از او دور باشم. از روزی که متوجه شد می‌خواهد پدر شود رفت سر کار و شغل دوم پیدا کرد. 🔹من بیشتر منزل مادرم بودم چون آخر شب به منزل می‌آمد و برایم سخت بود. می‌گفتم: «آقا میثم! در خانه بمان. من دوست ندارم مرد خانه دیر برگردد.» ولی او می‌گفت: «بالاخره باید روزی برسد که نبودن‌ها را تحمل کنی.» دوست نداشت خانه بماند و یا به خاطر بحث مالی دستش را جلوی کسی دراز کند. می‌گفت: «بچه روزی می‌خواهد. باید به فکر آینده او باشم.» 🔸شغل دوم او و نبودن‌هایش به این دلیل به خودی خود برای من خیلی سخت بود. وقتی متوجه شدم تصمیم گرفته است به سوریه هم برود، تحملش برایم سخت‌تر شد. به من گفت: «شاید 40 روز یا شاید هم دو، سه ماهی طول بکشد تا برگردم.» گفتم: «نه! چند ماه زیاد است. باید زودتر برگردی.40 روزه برگرد.» 🔹البته زیاد هم برای نرفتنش اصرار نمی‌کردم. وقتی می‌دیدم در جایی مثل سوریه مسلمان‌ها درخطر هستند و افراد بی گناه را می‌کشند و حرم حضرت زینب(س) نیاز به مدافع دارد، چیز زیادی نمی‌گفتم. یعنی به این مسائل که فکر می‌کردم، نمی‌توانستم مخالفت کنم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ═▩ஜ••🍃🌷🍃••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🍃🌷🍃••ஜ▩═
💠 میثم خادم واقعے شهـدا بود و با شهـدا معاملہ ڪردہ بود و جوابش رو هـم گرفت ...☝️ میثم از اواخر اسفند ماه در پادگان دو ڪوهـہ براے خادمی شهـدا مستقر بود تا اواسط فروردین ماہ ، یعنے تعطیلات نوروزش را ڪنار شهـدا بود ...😊 اما انصافا شهـدا هـم خوب جوابشو دادن و دستشو گرفتن ، انشااللہ ڪہ میثم هـم دست مارو بگیره.💔 🌹 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
دلش دختـر مےخواست دخترے ڪہ با شیرین زبانے " بابا " صدایش ڪند ...😇😍 حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از شهـادت " پـدر " بہ دنیا آمد ...💔 🕊 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
•••❀••• 🌷 {🕊💕 } -متولد دهمِ اردیبهشت ماهِ سال 1367 -سالروز آسمانی شدن شهید: 12 آذرماهِ سال 1394 ----♥️🌱---- فردی قانع بود و هیچ‌وقت تقاضای بی موردی از خانواده اش نداشت. حتی پول‌توجیبی از آنها دریافت نمی‌کرد. ----♥️🌱---- هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که راهش به مسجد محله باز شد و نمازخواندنش شروع شد. مادرش می‌گفت: وقتی من نماز امام زمان(عج) را می‌خواندم میثم شنیده و یاد گرفته بود. حدوداً 9 ساله بود که این نماز را در مسجد خوانده بود و یکی از نمازگزاران مسجد که مرد مسنی بود، فکرمی کرده میثم فقط خم و راست می‌شود و الکی این نماز را می خواند ولی خوب که دقت کرده بود، متوجه شده با وجود سن کم، تمام نماز را صحیح می خواند. بعد از تمام شدن نماز، او را بغل کرده، بوسیده و گفته بود: « تو با این سن و سال، نماز امام زمان(عج) را درست خوانده ای، ولی بعضی ها که سنشان هم زیاد است، این نماز را بلد نیستند.» ____♥️🌱____ وقتی زحمات پدر را دید تصمیم گرفت پایش کار کند. در کار کردن رضایت صاحبکار برایش خیلی مهم بود سعی می کرد حق صاحب کار ضایع نشود و تلاشش را می کرد که کار را تمام و کمال انجام دهد. ----♥️🌱---- به سن تکلیف که رسید تازه به عمق اعتقاداتش پی بردیم. ایمانش بسیار قوی بود و غسل جمعه را ترک نمیکرد. و با روضه های حاج منصور در مسجد ارک بزرگ شد. جمکران هم زیاد میرفت. دیپلم گرفت و به عضویت سپاه درآمد. وقتی علت آمدنش به سپاه را پرسیده بودند گفته بود که مادرم، مشوق من بوده است.
🕊 شـهیـدانــه 🕊
#خاطره_ایی_از_همسر_شهید🍂
🎊مهرماه ۸۸ خیلی ساده و با برگزاری یک مراسم کوچک، عقد کردیم و ۱۸ تیر ۸۹ مصادف با عید سعید مبعث مراسم عروسی ساده و بدون هرگونه تجملی گرفتیم. مراسم در منزل پدرم بود و برای کم کردن مخارج، جشن حنابندان که از رسوم خانوادگی‌مان بود را با عروسی در یک شب برگزار کردیم. خبری از آهنگ و رقص و معصیت هم نبود و میثم شرایط را طوری فراهم کرد که بستر گناه گسترده نشد. 🐑گوسفندی که برای عروسی ذبح کردند را نفهمیدم چه‌کار کرد! تا به خودمان آمدیم متوجه شدیم چیزی از گوسفند باقی نمانده! خودش گفت: «دادم به خیریه.» مادرش گفت: «آقا میثم! حداقل یه بخشی از گوسفند رو به همسایه‌ها می‌دادی.» سرش را به نشانه‌ی تأیید تکان داد و گفت: «حق با شماست.» 🏡با کمک پدرش طبقه‌ی بالا را ساختند و قدم در زندگی با کسی گذاشتم که تمام آرمان‌ها و معیارهایش را در بالاترین سطوح مسلمانی قرار داده بود. میثم پیرو مکتب علوی و فاطمی بود و برای اینکه مطابق منش اهل بیت (ع) رفتار کند، سعی می‌کرد در مورد ائمه اطهار (ع) مطالعه‌ی زیادی داشته باشد. 👌به من توصیه می‌کرد از همین ابتدای زندگی الگویی مناسب و از همه لحاظ جامع و کامل برای خودت انتخاب کن و همه اعمال و رفتارت را مطابق با آن الگو انجام بده. من شاهد بودم که این موضوع در همه اعمال و رفتارش وجود داشت. ⛔️هیچ وقت به‌وضوح به من نگفت که چه کسی را برای خود الگو قرار داده، اما من منش زندگی اهل بیت (ع) را در رفتارش می‌دیدم. به همین جهت من نیز حضرت فاطمه زهرا (س) را برای خود انتخاب کردم. هر چند که از رفتار من تا رفتار حضرت فاصله از زمین تا آسمان است، اما به قول مولانا : «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید.» 🌷میثم اهل حرف زدن در رابطه با مسائل اعتقادی نبود، ولی در اعمال و رفتارش همان ایده‌ها و اعتقاداتش را عملی نشان می‌داد. ✍به نقل از همسر ✍حریم حرم 📖بریده ای از کتاب «حلمای حرم»، شهید مدافع حرم «میثم نجفی» به روایت مادر و همسر (صفحات ۲۲ و ۲۳) ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
زمانی که سوریه بود یک شب تماس گرفت گفت سپردمتون به حضرت زینب (س) ازش خواستم بهتون صبر بده ،گفت بهمون گفتن شاید اربعین بریم کربلا خیلی خوشحال بود. دقیقا اربعین حسینی به شهادت رسید. کربلا نمی رفت میگفت کربلا رو باید با زن و بچه بری و سختی بکشی 🌷 🌷 🌷 🌸 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"ذکرگویی شهید میثم نجفی" امید خیمه ها سلام علیک😭😭😭 💔 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
🍃از آغاز تولد، آنچه در وجود جاریست، تنها است و عشق و تو هستی که تصمیم می‌گیری عشق را به پایِ کدام پرورش دهی؟! معشوقِ زمینی یا اویی که در آسمان به نظاره نشسته است!؟😊 . 🍃پرستوهای اما راه و رسمِ عاشقی را خوب بلدند. بال و پر می‌زنند، گویی خسته از این به دنبالِ سرپناهِ امنی راهِ آسمان را پیش‌گرفته اند🌹 . 🍃بندگی سرلوحه کارشان و دلبری از معبود راهِ رسیدنشان به آسمان است. ، پرستویِ عاشقی که هیچ چیز جلودارِ پروازش نبود حتی شیرینیِ تولدِ تنها دخترش! . 🍃دختران بابایی‌اند اما سهمِ سنگِ مزاریست که میان او و بابا فاصله انداخته است و این بین، همسری که زینب‌گونه را پیشه کرده است😓 . 🍃میثم قبل از پرواز، هردو را به سپرده و خودش میانِ آسمان نظاره گرِ آنهاست و کنارشان نفس می‌کشد، بودنش حس می‌شود. حضور میثم در رگهای زندگی جاریست❤ . 🍃عشق به زندگی، به همسر و فرزند چیزِ کمی نیست اما توانِ مقابله با اراده میثم را نداشت، او برای آسمان بود و سکویِ پروازش، حلب♡ . 🍃انسانها به خواست‌گاهشان باز می‌گردند و میثم به . آنچه خدا هدیه داده بود، باز پس گرفت🕊 . 🍃عالم سراسر است نامکشوف، که بر مقیمانِ نیز جز پرده ای فاش نخواهد شد❣ . . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🥀مزار شهید : قرچک،زیباشهر،امامزاده بی بی زبیده ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
ختم به نیت: 🌷 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇 @Rkhalili315e