افروخت رنگت از می و
دلها کباب شد ..
روی تــو مــاه بود و
کنون آفتاب شد!!
#شهید_روحالله_قربانی🌷
#شبتـــــون_آرام_بایاد_شھـــــدا 🌹
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
°❤️°
دلم " تنـ❤️ـگ " است
برای یک" دلتنگے "
ازجنس جا مانـدن...☝️
که درمانش " رســیدن " باشد ✋
رسیدن بہ قافله ی
" یارانے سفرکرده "...
#دلتنگم😔
#شهید_روحالله_قربانی
#ارسالی_ڪاربران
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#لالههای_آسمونے
#سکانس_یک
‼️بهش گفتم علی (روح الله) نزدیک 60 روزه که اینجایی، بسه دیگه نمیخوای برگردی؟ تو صورتم نگاه هم نکرد، همونجوری که داشت کارشو انجام میداد جواب داد: کجا برم، ناموسم اینجاست زن و بچه ی شیعه، ناموس شیعه تو الفوعه و کفریا و نبل و الزهرا تو محاصره است، اونا ناموس منند، کجا بذارم برم ... چند روز بعد پیکر پاک و سوخته اش رو برگردوندند ...
#سکانس_دو
‼️یک هفته قبل از شهادتش به من زنگ زد؛ قرار بود برگردد اما گفت: «اجازه بده بمونم؛ دلم برای بچههایی که اینجا به ناحق کشته میشوند میسوزه . تو هم دلت بسوزه ، بذار بمونم... اینجا به من احتیاج دارند گفتماشکالی نداره بمون ولی مواظب خودت باش.»
هیچ وقت از رفتن به سوریه منصرفش نکردم. میدانستم که اگر برود شاید دیگر برنگردد اما هیچ وقت به زبان نیاوردم که نرو و بمان.
#شهید_روحالله_قربانی🌷
#سالروز_شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
﴾﷽﴿
.
قسمتی از کتاب #دلتنگ_نباش :
.
زینب عادت داشت، گلهایی را که روحالله برایش میخرید، پرپر میکرد و لای کتاب خشک میکرد. در یکی از نبودنهای روحالله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمیدانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روحالله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:« عشقِ من #دلتنگ_نباش »
#شهید_روحالله_قربانی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄