❤️ عاشق #شهید_محمد_ابراهیم_همت بود.
یکبار در جلسه خواهران #بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت :
نمیخوام رودرروی خانمها باشم. طوری مینشینم که عکس شهید همت هم در مقابلم باشه.
#حاج_قاسم_سلیمانی میگفت : این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
سال نود و دو بود که همراه دوستان رفتیم راهیان فکر کنم این دومین راهیانی بود که بادوستان میرفتیم.
وقتی راه افتادیم من ودوستم که ازبس صمیمی بودیم(بقول معروف خیلی راحت بودیم😂)به هم دیگه هرچی که دوست داشتیم میگفتیم...
تااینکه رسیدیم به دوکوهه البته دوکوهه اون سالها خیلی متفاوت تر وپرمعنوی تراز مال امسال بود😔
وقتی منطقه رو یک به یک رفتیم درراه اروند بودیم ک دوستم اسمش مریم بود گفت بگوببینم رفیق شهیدت کیه؟گفتم خب خودت بگو مال تو کیه باافتخار گفت#شهید_صیاد_شیرازی
گفتم راستشو بخوایی بین دونفر موندم گفت کیها:گفتم#شهیدی_مهدی_باکری#شهید_محمد_ابراهیم_همت
وقتی رفتیم نشستیم کناراروندتاراوی صحبت کنه.ماخودمون درموردهمین مسئله باهم صحبت کردیم
اصلا متوجه نشدیم راوی چی گفت😅
برگشتیم اردوگاه شهیدباکری
هردو باهم بودیم شب خوابیدیم وقتی خادمها برای نماز صبح بیدار کردند که خانمها بلند شید نماز صبحه من زودی ازجام بلندشدم ودرحالت نشسته روی تخت نشستم.
#یهو دیدم یکی بالباس خاکی وصورت خوشگل که مثل ماه میدرخشید ومثل همیشه لبخندبه لب داشت.دستهاشم برده بودپشت کمرش روبروم ایستاده چند لحظه نگاشش کردم والانم همچنان اون نگاها یادمه😭
برگشتم گفتم مریم ببین کی امده#حاج همت امده روبروی ت ایستاده.
برگشت گفت:دختردیوونه شدی حاج همت اینهمه ادمو ول میکنه میادپیش منوتو بگیر بخواب ک خواب زده شدی گفتمم ببین ببین
هرچه گفتم قبول نکردودرحالی ک من#حاج همت رو دیدم
گفتم پاشوووببین گفت چرا ولم نمیکنی
گفت کووو گفتم ببین الان طرف راستته گفت اینجا ک فقط ی بنر داره
بیخیال شد ولی من #حاج_همت رو دیدم
#ارسالی_کاربران
کافیست صبح که چشمانت را باز میکنی ؛
به شهدا سلام کنی😍
صبح که جای خودش را دارد ...
ظهر و عصر و شب هم بخیر می شود ...!😇
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتون_متبرک_به_نگاهشهید✨
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄