🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#شهیدانه 🕊
یک دوست هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف میکرد:
با #محمدرضا در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.
بعد سر خاک بقیه #شهدا رفتیم و هر #شهیدی را که میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع راجع به #شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن #شهید رفیق بوده است.
گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم.
سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبتهایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری میکرد که:
«ای که بر تربت من میگذری، روضه بخوان / نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم»
گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم.
وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت....
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و #محمدرضا بود.
#نقل_از_دوست_شهید
#دلتنگی
#روضه_بخوان
#التماس_دعا
#ابـــووصــال ✨
@rasooll_khalili
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#شهیدانه 🕊
.... ایام ماه مبارک رمضان،با تمام زیبایی هایش گذشت،در این روز ها و شبهای عزیز،هر ثانیه اش را با یاد و خاطر تو، ای عزیز دلم گذراندم.....
شهید محمدرضا ی بزرگوار،یادت هست چند سال پیش ،روز عید فطر،بعد از اقامه نماز عید در مصلای تهران ، به امامت مقام معظم رهبری ، یک کارت دیدار با ایشان به دستمان رسید ، همه ی اعضای خانواده متفق القول،به نفعت ،کنار کشیدند تا این دیدار زیبا نصیب تو شود ......
وتو......چقدر با شور وشعف زایدالوصفی راهی حسینیه امام خمینی ،ره، جهت زیارت حضرت جانان شدی......نمی دانم در آن دیدار چه ها نصیبت شد!!!!نمی دانم چه تجدید عهدی با امامت کردی!!!!!!نمی دانم چه پیمان جانانه ایی با ایشان بستی !!!!!
که تا نثار جان خویش بر سر آن پیمان پیش رفتی.....
آنجا که با تمام وجود ت و با عشق از حضرت آقا ، حرف میزد ی.......
آری شهید عزیزم.....تو در معامله با خدا ،سنگ تمام گذاشتی و خدا چه زیبا خریدارت شد......
پسر عزیزم ، این عید فطر ،و تمام عید های دیگر به بلندای تاریخ بر تو مبارک باد.
#ابـــووصــال ✨
پست اینستا گرامی مادر شهید البته پست های قبل...
🍃 @rasooll_khalili
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#شهیدانه 🕊
اوایل که تازه با شهید رسول خلیلی آشنا شده بود ،با کلی ذوق وشوق عکس هایش را به من نشان می داد و می گفت :ببین ما چقدر شبیه هم هستیم.خیلی جدی نمی گرفتم.
حتی عکس این شهید راروی صفحه کامپیوترش گذاشته بود.
یک بار آن را دیدم وگفتم که تو چقدر خودخواهی !عکس خودت را گذاشتی اینجا!!!
خندید وگفت:دیدی نتوانستی تشخیص بدهی من نیستم،شهید رسول خلیلی.
#نقل_از_مادر_شهید 🌸
#ابـــووصــال ✨
🍃🌺 @rasooll_khalili
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#شهیدانه 🕊
.
🔵ببین نگیر!!👆👆
.
سر ڪارش بود...
باهــم میرفٺیم کہ ٺنها نباشه!
اخلاقِ خوبش ، بگوبخندهامون نمیذاشــٺ چیزی از خستگی بفهمیم...
سر کارهروقت میخاستم اذیتش کنم فیلم📹 میگرفتم ازش!
وقتی جدی میشد دیدنی بود!!.
👈ببین نگیر...!!!!!
#نقل_از_دوست_شهید 🌸
#ابـــووصــال ✨
#شهیدمحمدرضادهقانـــ_امیری 🌷
🍃📹 @rasooll_khalili
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#ۺـہـود_عـۺق❣✌️🏻
[یا خیر المریدین]
.
چند وقت پیش تعدادی عکس جدید از برادرم به دستم رسید... بین عکس ها می چرخیدم و مست از تماشای او بودم که این عکس توجهم را جلب کرد.
جای زخم روی صورتش...
یادم آمد سوال همیشگی ام را از محمد. همیشه محرم ها از او می پرسیدم چرا صورتت زخمی و کبود است؟
و جواب همیشگی او: خورده به جایی!
اطمینان دارم این عکس کمی بعد از محرم گرفته شده.
هرسال از شب هفتم محرم به بعد صورتش یا کبود بود یا زخمی. با خودم می گفتم نکند محمد در مراسماتی شرکت می کند که در آنها از سر افراط خودزنی می کنند!؟؟؟ یک سال از سر کنجکاوی، برادر کوچکترم را همراه خودم و محمد راهی چیذر کردم. ماموریت داشت ببیند محمد در هیات چگونه است؟
به اول روضه که رسیده بود، محمدرضا برادرش را رها کرده بود! آخر سر هم آقا محسن اورا گوشه هیات پشت یک پرچم پیدا کرده بود. می گفت چنان در حال خودش بود و جوری گریه می کرد که آدم دلش می لرزید!
بعد از آن شب، زخم های محمد برایم زیبا شده بود...
این روزها که یاد این خاطرات می کنم، آنان که لباس نبی خدا را دزدیده اند و عمامه شان مدل جدید کروات های انگلیسی است، امثال محمدرضا را به باد توهین گرفته اند به خاطر دفاع از ناموس خدا.... همانها که قمه زنی را در هیات خود افتخار می دانند.
در منطق مدعیان دروغین، باید برای غم عقیله بنی هاشم، در امنیت کامل قمه زد اما وقتی پای هزینه دادن برای حضرت عقیله رسید، زبان باز می شود به تهمت و توهین، زیرا دفاع به مذاق اربابان انگلیسی شان خوش نمی آید!!!!
بانوی صبر، قمه زن بی بصیرت نیاز ندارد، او فدایی عاقل می خواهد؛ کمی به انتخاب های بانو دقت کنیم.
..........
آقامحمدرضا! مدتی ست فکر می کنم هیات رفتن هایم مشکل دارد... وسط روضه، حرف از سر که می رسد، ذهنم سمت توست. حرف به سینه که می رسد، حواسم پیش توست. روضه ها که خواهر و برادری می شود، چهره تو جانم را به آتش می کشد...
تو شدی روضه ی مجسّم من! گاهی مضطر که می شوم، می گویم: محمد! از جلوی چشمم بروکنار! بگذار صحنه را از دید حضرت زینب ببینم!
___________
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان/
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
......
#امان_از_دل_زینب
#شهید_جواد_الله_کرم
#شرمنده
#شب_جمعه_دعا_کنید_برای_دل_مادران_داغدیده
#فرح_بعد_از_روضه
#به_قلم_خواهرشهید...
#ابـــووصــال ✨
🍃🌸 @rasooll_khalili
🕊 شـهیـدانــه 🕊
#بسم #رب #الشهدا
.
غروب مقبره ی شهدا..شهرک شهید محلاتی... #94 هفته ی پیش.. یعنی دقیق #دوسال پیش همچین روزی بود که این عکس رو به عنوان دومین پست اینستاگرام گذاشتم... و محمدرضا.. با پیج #رسول خلیلی که ساخته بود زیرش کامنت گذاشت.. میدونی.. اخه رسول خلیلی رو خیلی دوست داشت.. میگفت شبیهشه... یعنی کلا #شهدای #جوون #مدافع حرم بی بی زینب واسش خیلی دوست داشتنی بودند.. و کی فکر میکرد دو سال دیگه همچین روزایی بشه غروب نزدیک ترین برادرم.. #شهید #محمدرضادهقان...
و
دو ماه..
دقیقا دو ماه پیش بود که واسه ماموریت دو ماهش بهم وعده برگشت داد....
دو ماه جدایی واسمون سخت بود...
دو ماه پیش که تا ساعت 12:30 شب با موتور تو خیابونا میچرخیدیم و شوخیامون بوی شهادت میداد... وقتی میگفتم کل خیابون آزادی رو به نامت میکنم تو فقط شهید شو.. اونم میگفت همین بن بست دوازدهم کافیه.. شب اخر که تا رفتن به قرارگاهشون با هم بودیم.. اون شبی که دلش گرفته بود میگفت محرم امسال دیگه تهران نیستم با هم بریم هییت.. بریم چیذر... بریم تهران رو زیر پا بزاریم... از شب سوم محرم هم تماس های تلفنیش شروع شد و سفارشش این بود که #توروضههایادشکنید... خلاصه.. قسمت این بود که عهد اخوتی که عمرش به چهارسال رسیده بود ختم به شهادت محمدرضا بشه... بعد مجاهدت دو ماهت...
دقیقا چند روز قبل از سالگرد رسول خلیلی..
با سرو صورت خونی آوردنت محمدرضا.. به وعده ی اومدنت عمل کردی... وعده زنده بودن در ماه محرم زیر پرچم حضرت زینب...
.
#عشق
#غیرت
#مدافع_حرم
#رفیق
#خاطره
#دلتنگی
#حسرت
یا زینب کبری
#پست_اینستاگرامی_دوست_شهید 🌹
#ابـــووصــال ✨
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
🍃 بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#ۺـہـود_عـۺق❣✌️🏻
از نحوه شهادتش هیچ کسی چیزی به من نمی گفت.
دوستش که در سوریه با او بود،از جواب دادن طفره می رفت.
هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود،یک شب 🌙 با حال خیلی بد خوابیدم.
همین که سرم را روی بالش گذاشتم،
محمدرضا به خوابم آمد و به صورت واضح گفت :
مامان اون بنده خدا را این قدر سؤال پیچ نکن❗️وقتی سؤال میکنی، او غصه می خورد دوست داری نحوه شهادت مرا بدانی،خودم به تو می گویم.🍃
محمدرضا دست مرا گرفت و برد به آن جایی که شهید شده بود لحظه ی شهادت و پیکرش را به من نشان داد.
بعد از این خواب وقتی نحوه شهادت او را برای فرماندهانش توضیح دادم،آن ها تعجب کردند.⁉️
گفتند:مگر شما آنجا بودید که از همه ی جزئیات باخبر هستید؟!😳
محمدرضا دقیقا ساعت⏰ یک ربع به 7 شب 29 محرم در عملیات العیس در حومه حلب مورد اصابت گلوله مستقیم توپ 23 قرار می گیرد.
سر و گردن و قسمت چپ بدن او از بین می رود.💔
فرماندهانش می گفتند:نحوه شهادت محمدرضا از همه شهدای یگان فاتحین دلخراش تر بوده است🍃
#نقل_از_مادر_شهید 🌸
#شهیدمحمدرضادهقان_امیری 🌷
#ابـــووصــال ✨
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🍃 بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#ۺـہـود_عـۺق❣✌️🏻
نسبت به لباس هایش حساس بود.
می خواست در حین سادگی، رنگ و مدلش تک باشد.
سلیقه مادر را قبول داشت و در پوشش خود دقت میکرد.☺
دنبال لباس های مارک دار نبود اما خوشپوش و خوشسلیقه بود.
میگفت #بچه_حزب_اللهی باید #شیک و #مجلسی باشد.❤️
#نقل_از_خواهر_شهید 🌸
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے 🌷#ابـــووصــال ✨
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#خاطره 🕊
بین همه #هیئت هایی که می رفت به هئیت #ریحانه_النبی بسیار علاقه داشت.
برای اولین بار که بااو به این هیئت رفتم دم در ایستاد و عکسی📷 را نشانم داد.
پرسید که آیا این چهره را می شناسم.
من هم چون فقط در حد عکس اطلاعات داشتم،خیلی عادی گفتم که #شهیدخلیلی🌹 است دیگر.
اما او با هیجان گفت:(( #رسول رفیق من بوده،بااین شهید #رابطه_معنوی خاصی دارم،چیزهای زیادی از او می دانم،یادت باشد تا برایت تعریف کنم.))☺️
من هم از آنجا بود که محب این #شهید شدم،مثل خودش.😊
#نقل_از_دوست_شهید 🌹
#ابـــووصــال ✨
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄