#خاطرات_شهید
همش بحث درباره جنگ در حول محور مقاومت با هم صورت میگرفت.با اینکه مرتضی زیاد حال مساعدی نداشت از همه جهات توضیحاتی درباره جنگ سوریه میداد.
یک لحظه گفت ،شهید مدافع حرم نباید دیگه به شهدایی که به فیض شهادت نائل میشند گفته بشه.چرا که ممکن است این جنگ بعدها... حرمی نباشه و... بگیم شهید کجا؟ بهترین گزینه برای شهدا،شهید جبهه مقاومت اسلامی است.
برق از چشمان محمد پرید گفت فلانی مرتضی عجب حرفی زد. اگر هرکدوممون شهید شدیم نگیم شهید مدافع حرم بگیم شهید جبهه مقاومت اسلامی.بعداز جریان شهادت محمد بنا به دلایلی این موضوع رو فراموش کردم تا اینکه اواخر سال قبل حبیب رو هم دیدم هی اصرار به این موضوع داره که اسم محمد و شهدای دیگه رو به نام شهید جبهه مقاومت بگیم.. یادم افتاد انگار محمد به حبیب هم گفته....
یادی کنیم از همه ی شهدای محور مقاومت باذکر صلوات برمحمد و آل محمد🌹
📚برگرفته ازخاطرات همرزم شهید
#شهید_محمد_اینانلو 🌱
🆔 @Rasoulkhalili
🔹رسول از همان دوران بچگی به دنبال نقاشی و درس عربی و قرآن بود.
سوریه هم که رفته بود در آنجا با بچههای بچه ها عربی صحبت می کرده است .
به زبان عربی تسلط کامل داشت و در خانه هم اخبار را به زبان عربی گوش می کرد.
📚 به نقل از پدر شهید رسول خلیلی
#خاطرات_شهید
🌷کپی با ذکر صلوات و نام شهید رسول خلیلی و منبع جایز است .
🆔 @Rasoulkhalili
🔅بِسمِ ربّ الشُهَداءوالصٓدیقین🔅
📌 #خاطرات_شهید
📎به روایت مادر گرانقدر شهید:
🔸رسول از بچگی روحیه شهادت طلبی داشت. به شهدا خیلی علاقه داشت عکس شهدای ایرانی و لبنانی را که آن زمان حزب اللّٰه لبنان نیز مطرح بود جمع میکرد که الان دفتر این عکسها در اتاقش موجود است.
🔹رسول سال ۶۵ به دنیا آمد و سال ۶۷ جنگ تحمیلی تمام شد. در واقع از جنگ چیزی ندیده و درک نکرده بود؛ اما به شهدا علاقه بسیار زیادی داشت، چون هر سال همراه ما به راهیان نور میآمد و به نمایشگاه عکس شهدا هم میرفت. رسول از همان دوران عجیب به شهدا و شهادت علاقه پیدا کرده بود. ما خودمان هم متوجه این امر نبودیم اینکه چه قدر به این سمت و سو گرایش دارد. فکر میکردیم یک علاقه کودکانه است که عکس شهدا را جمع آوری میکند.ولی کن بعدها چیز دیگری نمایان شد...
🌸(شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات)🌸
#شهید_رسول_خلیلی
#خاطرات
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطرات_شهید
🔰قبل از انجام عمليات مقدماتي والفجر ، قرار بود عده اي از مسئولان نظامي با امام ملاقاتي داشته باشند . مجيد با اينكه دلش براي ديداري محبوب خود پرميزد ، گفت :
ما بايد اتمام شناسايي اين عمليات در منطقه بمانيم .
او حتي يكبار براي خداحافظي از پدر و مادرش تصميم گرفت به بهبهان برود . شبانه حركت كرد ، ولي پس از طي حدود چهل كيلومتر، از ادامه سفر منصرف شد و برگشت.
علت را از او جويا شديم . گفت : در بين راه به خاطرم رسيد كه در اين عمليات بايد بيشتر كار كنيم . احساس كردم به جاي رفتن به بهبهان اگر پيش بسيجيها باشم ، بهتر است .همان شب باسردار شهيد حسن باقري جهت شناسايي به فكه رفتند و در همان روز هر دو باهم به شاخسار جنان پركشيدند .
مجيدكه دانشجوي رشته پزشكي بود تا مدتها به ما نمي گفت كه مسئوليتش درسپاه و جبهه چيست . ما حتي نمي دانستيم كه او به جبهه مي رود . هروقت از او مي پرسيديم چه كاره اي ؟ پاسخ مي داد : در اهواز مي گرديم!
با اينكه چندبار مجروح شد ، اما چيزي از خود بروز نمي دادو پس از مداوا با حالت عادي به خانه برميگشت . ما بعدها متوجه مي شديم كه او مجروح شده است .
#شهید_مجید_بقایی
🆔 @Rasoulkhalili
🌷یاد حاج همت بخیر ...
جز هوای عاشقی در سر نداشت
نخل سبزی بود امّا « سَر » نداشت !
#خاطرات_شهید
●از پشت تلفن میگفت اهلا و سهلا.
تا از عملیات برمیگشت میرفت وضو میگرفت میایستاد به نماز.
پنج، شش ماه از ازدواجمان گذشته بود که رفتم به شوخی بش گفتم همه وقتت را نگذار برای خدا یه کم هم به من برس.
برگشت نگاه خاصی کرد گفت: میدانی این نمازی که میخوانم برای چیه؟گفتم : نه.
گفت: هربار که برمیگردم میبینم اینجایی، هنوز اینجایی، فکر میکنم دو رکعت نماز شکر به من واجب میشود.
آمدنهاش خیلی کوتاه بود گاهی حتی به دقیقه میرسید.
میگفت ببخش که نیستم، که کم هستم پیشتان.
میگفتم توی همین چند دقیقه آنقدر محبت میکنی که اگر تا یک ماه هم نباشی احساس کمبود نمیکنم.
میگفت راست میگویی، ژیلا؟میگفتم، ولله.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ دلاور لشگر۲۷محمدرسولالله (ص)
#سردارشهید_محمدابراهیم_همت🌷
●ولادت : ۱۳۳۴/۱/۱۲ شهرضا ، اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۷ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطرات_شهید
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.»
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۱۱/۱۲/۱۸ تهران
●شهادت: ۱۳۶۰/۳/۳۱ دهلاویه
🆔 @Rasoulkhalili
🔅بِسمِ ربّ الشُهَداءوالصٓدیقین🔅
📌 #خاطرات_شهید
📎به روایت مادر گرانقدر شهید:
🔸رسول از بچگی روحیه شهادت طلبی داشت. به شهدا خیلی علاقه داشت عکس شهدای ایرانی و لبنانی را که آن زمان حزب اللّٰه لبنان نیز مطرح بود جمع میکرد که الان دفتر این عکسها در اتاقش موجود است.
🔹رسول سال ۶۵ به دنیا آمد و سال ۶۷ جنگ تحمیلی تمام شد. در واقع از جنگ چیزی ندیده و درک نکرده بود؛ اما به شهدا علاقه بسیار زیادی داشت، چون هر سال همراه ما به راهیان نور میآمد و به نمایشگاه عکس شهدا هم میرفت. رسول از همان دوران عجیب به شهدا و شهادت علاقه پیدا کرده بود. ما خودمان هم متوجه این امر نبودیم اینکه چه قدر به این سمت و سو گرایش دارد. فکر میکردیم یک علاقه کودکانه است که عکس شهدا را جمع آوری میکند.ولی کن بعدها چیز دیگری نمایان شد...
🌸(شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات)🌸
#شهید_رسول_خلیلی
#خاطرات
🆔 @Rasoulkhalili
🔹رسول از همان دوران بچگی به دنبال نقاشی و درس عربی و قرآن بود.
سوریه هم که رفته بود در آنجا با بچههای بچه ها عربی صحبت می کرده است .
به زبان عربی تسلط کامل داشت و در خانه هم اخبار را به زبان عربی گوش می کرد.
📚 به نقل از پدر شهید رسول خلیلی
#خاطرات_شهید
🌷کپی با ذکر صلوات و نام شهید رسول خلیلی و منبع جایز است .
🆔 @Rasoulkhalili
🔅بِسمِ ربّ الشُهَداءوالصٓدیقین🔅
📌#معرفی مختصر شهید(مدافع حرم)
✨#شهید_نوید_صفری 🍃
🌹ولادت :16 تیرماه 1365
🌹محل تولد:تهران
🌹شهادت:18 آبان ماه سال 96
🌹محل شهادت:استان دیرالزور ،سوریه
📩#خاطرات_شهید
📎به روایت پدر گرانقدر شهید :
🔸علاقهاش به شهدا و شهادت آن قدر بود که همیشه در گلزار شهدا سراغش را میگرفتیم. حتی با یکی از شهدای مدافع حرم در همین گلزارشهدا و سر مزار او دوست شده بود. میگفت یک بار رفته سر مزار شهید رسول خلیلی. نوشتههای روی سنگ مزار را خوانده و دیده بود از او کوچکتر است. بعد رو به شهید رسول خلیلی کرده و گفته بود شما چهارماه از من کوچکترید. من اینجا زنده باشم و شما نه!
🔹از همان جا با این شهید دوست شده بود و همیشه سر مزارش میرفت. علاقهاش آنقدر زیاد بود که کنار مزار شهید خلیلی یک جای خالی بود. نوید آنجا را به عنوان مزار خودش انتخاب کرده و کروکیاش را کشیده و وصیت کرده بود اگر من شهید شدم من را اینجا دفن کنید...
📝توصیه و دلنوشته ای از شهیدصفری:
«زیارت عاشورا را بخوانید و ازطرف من به ارباب ابراز ارادت کنید.حتما هرکجا باشم خود را در کنار شما خواهم رساند.»
🆔 @Rasoulkhalili
#خاطرات_شهید
یکی از بستگانش دچار مشکلی شده بود و نیازمند و آبرودار بود، میثم از کرج با حالت بیماری کار وی را دنبال کرد و ضمانت وی را پذیرفت، کاری که هیچکس حاضر نبود، برای وی انجام دهد و گره مشکلش با همت میثم باز شد، الان بعداز شهادت میثم عکس وی زینت بخش خانه آن فرداست. وی اهل انجام کارهای خیر و خداپسندانه بود و سعی میکرد هر طور شده به دیگران در شرایط سخت و بحرانی کمک کند.
#فرازی_از_وصیت_نامہ :
«بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان عباس غیرت الله شود. مدافع حرم شما بودن افتخار است و افتخار ما است. بی بی جان من حقیر و آلوده دستان چیزی ندارم دستانم خالی است، چیزی ندارم که در طبق اخلاص بگذارم و تقدیم شما کنم جز این جسم آلوده و ناقابل که اگر شما قبول کنید روسفید خواهم شد وگرنه خسران زده هستم.»
شهید مدافع حرم
#میثم_مدواری🌷
●ولادت : ۱۳۶۳/۲/۲۳ تهران
●شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶ سوریه
🆔 @Rasoulkhalili
🔅بِسمِ ربّ الشُهَداءوالصٓدیقین🔅
📌 #خاطرات_شهید
🔹رسول خیلی هیئتی بود...
توجه ویژه ای به برپایی مجالس اهل بیت علیهم السلام داشت. حتی در ایام #محرم چند روز قبل از شهادتش که در سوریه بود ، با دوستش تماس می گیرد و از دلتنگی اش نسبت به هیئت میگوید (که تو این ایام هیچ جا هیئت نمیشه...)
🔸آقای #صابر_خراسانی هم تعریف می کردند: بعضی اوقات که وارد هیئت می شدم می دیدم آقا رسول جلوی در ایستاده می گفتم چرا اینجا؟!
می گفت هیئتمونه باید جلوی در وایسم..!
🆔 @Rasoulkhalili
🔅بِسمِ ربّ الشُهَداءوالصٓدیقین🔅
📌 #خاطرات_شهید
🔹رسول خیلی هیئتی بود...
توجه ویژه ای به برپایی مجالس اهل بیت علیهم السلام داشت. حتی در ایام #محرم چند روز قبل از شهادتش که در سوریه بود ، با دوستش تماس می گیرد و از دلتنگی اش نسبت به هیئت میگوید (که تو این ایام هیچ جا هیئت نمیشه...)
🔸آقای پویانفر هم تعریف می کردند: بعضی اوقات که وارد هیئت می شدم می دیدم آقا رسول جلوی در ایستاده می گفتم چرا اینجا؟!
می گفت هیئتمونه باید جلوی در وایسم..!
▪️۸ روز تا #سالگرد قمری شهادت
#شهید_رسول_خلیلی
🆔 @Rasoulkhalili