#بصیرت_عاشورائی
💠 #سؤالات_محرم
⁉️ بعد از عاشورا میتونیم آهنگ گوش بدیم یا باید صبر کنیم ماه محرم تموم بشه؟
✅ پاسخ
گوش کردن به هر نوع آهنگی که مطرب (انسان رو از حالت عادی خارج کنه) یا لهوی (مخصوص مجالس لهو و لعب و شهوترانی) باشه، حرومه و بقیه موسیقیها حلالاند.
توی این مورد هم فرقی بین مجاز یا غیرمجاز بودن، سنتی یا غیرسنتی بودن، شاد و غمگین بودن و پخش از تلویزیون و رادیو یا غیر آن نیست.
حکم گوش دادن آهنگ توی محرّم و صفر با ماههای ديگه فرقی نداره؛ البته اگه طوری باشه که عرفاً بیاحترامی یا وهن ایام عزاداری و مصیبت باشه، گناهش بیشتر میشه.
@rauzatolhosain
#داستان
#پیچند
#قسمت_یازدهم
🔸دکمه کِرِمی رنگ، تا آن روز دعای توسل را نشنیده بود. به نور سبزرنگ کوچک داخل جایگاهی که برای نماز درست کرده بودند نگاه کرد و زیبایی و معنویت آن جا را با نفسی عمیق، به عمق جانش فرستاد. ساکت و آرام روی سینه حاج محسن نشسته بود و به لرزش خفیف تپش های قلبش، نوازش می شد. سید حسین بدون هیچ حرفی، دعا را شروع کرد و حاج محسن از همان اول تک تک کلمات را با سیلاب اشکی که راه انداخته بود، به سختی ادا می کرد. بعد از دعای توسل، دو رکعت نماز توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواندند. حاج محسن، از همراهی ها و کمک های سید حسین تشکر کرد و به اصرار، او را به خوابگاه فرستاد و خودش به آزمایشگاه برگشت.
🔹حاج رضا، کنار رایانه ایستاده بود و آمار پژوهش شده را بررسی می کرد. غرق تفکر بود و همزمان، به نقشه های تراشه ها نیز نگاه می انداخت. به محض آمدن حاج محسن، گفت:"هم ارتفاع ترکش را تعیین کرده اید و هم جایش را؟ یعنی بر اساس قدهای مختلف، تعیین کرده اید که به کجای بدنش بخورد؟" حاج محسن گفت:"بله. سیستم هوشمندی دارد بر اساس قد، خود به خود ترکش به سمت قلب نشانه می رود." حاج رضا سر از نقشه ها برداشت و مستقیم به بدن حاج محسن خضایی نگاهی کرد و گفت:"پس می شود طوری تنظیم کرد که کمی آن طرف تر بخورد که اگر کودکی است، از کنار بدنش رد شود." حاج محسن، همان نگاه تحسین برانگیزی که به سید حسین کرده بود را تحویل حاج رضا داد و گفت:"بله. ما هم روی همین فکر می کردیم اما اگر باز هم کودکی.." حاج رضا گفت:"ان شاالله که کودکی کشته نمی شود. به دلت بد راه نده. "
☘️حاج محسن گفت:"تصمیم داشتم برای قدهای مورد تردیدم، ترکش را به سمت راست و خارجی ترین قسمت بدن یک کودک جهت بدهم؛ تا این وسط، اگر کودکی چاق هم بود و عرض بدنش با بزرگسال یکسان در آمد، ترکش به سمت قلبش نخورد." حاج رضا گفت:" خدا کمک کند. خداقوت حاجی. ی استراحت بکن برادر. تا اذان صبح سه ساعتی وقت هست" بعد انگار که یاد چیزی افتاده باشد گفت:"کاروان دخترت هم امروز حرکت کرد. از دخترت خبرگرفتم. نگران نباش. حالش خوب است."
🔹حاج رضا سرشانه لاغر حاج محسن را با انگشتان قوی اش فشرد و لبخندی از سر رضایت و قدردانی تحویلش داد و گفت:"پروژه تربت را هم دنبال باش. اگر راه قوت گرفتن تربت کربلا را پیدا کنی، طوفان طبسی برای اسرائیلی ها راه خواهیم انداخت. " حاج محسن گفت:"چشم. ان شاالله. هنوز راهش را پیدا نکرده ام. ایمان دارم که می شود اما چطور، نمی دانم." حاج رضا پرسید:"چه راه هایی را امتحان کرده ای؟" حاج محسن گفت:"مولکول زنده و فعالی دارد. اما نسبت به مواد شیمیایی هیچ واکنشی نشان نمی دهد" حاج رضا، نگاهی به تسبیح تربتی که در دست داشت کرد و گفت:"اگر بتوانیم اثبات کنیم که این مولکول زنده و فعال، قدرت رهبری و انسجام دیگر مولکولهای خاکی را دارد و راهش را پیدا کنیم، تحولی عظیم در علم پدید خواهد آمد.. خدا کمک کند.. برای آن پروژه نذری خاص کرده ام. حتما جواب خواهد داد. من دلم روشن است. " این ها را گفت و به سمت دفتر خود رفت.
☘️سجاده اش را گوشه اتاق روی زمین پهن کرد و مشغول نماز خواندن شد. حاج محسن، بقیه تنظیمات دو سه رِنج قدی محتمل را تعیین کرده و سیستم را خاموش کرد و برای خواندن نماز شب، به اندرونی آزمایشگاه رفت. گوشه ای نیمه تاریک که برخی وسایل خاص و بلااستفاده را برای انتقال، در آنجا روی هم گذاشته بودند. دوسالی بود که طرحی را حاج محسن به حاج رضا داده بود اما هنوز، این طرح علنی نشده بود و حاج رضا دستور داده بود مخفیانه خود حاج محسن روی آن کار کند. همان طرح قوت حرکتی تربت امام حسین علیه السلام را که زینب، قرار بود عریضه اش را محضر امام ببرد.
🔹سید حسین، زودتر از همه برخاست و برای اقامه نماز شب، تجدید وضو کرد. نماز استغفار خواند و از خدا خواست پروژه را تمام کنند و بتوانند این نارنجک 400 ترکشی هوشمند را تکمیل کرده و برای جلسه ای که قرار بود در همین هفته بین سران اسرائیل در فلسطین برگزار شود برسانند. او هم نذر چهارده هزار صلوات برای تعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کرد و از همان لحظه، مشغول فرستادن صلوات ها شد: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. حاج محسن و حاج رضا در خوابگاه نبودند. در نمازخانه هم نبودند. سید حسین، نمازخانه را ترک کرد و به سالن آزمایشگاه رفت. حاج محسن را دید که زیر میکروسکوپ، مشغول انجام دادن آزمایشی است.
#سیاه_مشق
@rauzatolhosain
94bc6ba039eb1b444d8937af02cacaf32ed6c737.mp3
1.01M
اَلسّلام عَلَیکَ یا اَباعَبداللّه
با صدای رهبر معظم انقلاب
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔲عزاداران عزیز باسلام🔲
ضمن عرض تسلیت سالروز شهادت مظلومانه سیدالساجدین امام زین العابدین (علیه السلام)٬ از وقفهٔ کوتاهی که در برنامههای کانال ♣️روضهالحسین♣️ ایجاد شد، عذرخواهیم.
▪️ان شاءالله خادمان حسینیهٔ مجازی ♣️روضهالحسین♣️ تا پایان ماه صفر با شور و شعور حسینی در خدمت شما محبین اهلبیت (علیهمالسلام) خواهند بود.
Gomnam-Haftegi920907[05].mp3
3.95M
شکوهش کوفه را در هم فرو ریخت (روضه)
🎙#حاج_میثم_مطیعی
@rauzatolhosain
#داستان
#پیچند
#قسمت_دوازدهم
🔹سید حسین جلو رفت و به حاج محسن سلام و وقت بخیر گفت. حاج محسن با گشادگی خاص همیشگی، پاسخش را داد و ایده نهایی تنظیم تراشه ترکش انهدامی نارنجک را برای قد صد و سی سانت به پایین، مطرح کرد. سید حسین استقبال کرد و این اندازه ها و جهت حرکت تازه را به تراشه تعریف کرد. دستگاه تراشه ساز دیجیتالی را به رایانه وصل کرد و برنامه را به آن داد. دستگاه شروع به کار کرد و به سرعت و نرمی خاصی که آن دستِ الکتریکی دارد، مدار تعریف شده را روی تراشه، پیاده کرد. بعد از سه دقیقه از حرکت ایستاد و اولین تراشه تنظیم شده سه میلیمتری را تحویل داد. سید حسین، دستور تولید یازده تراشه دیگر را به دست الکتریکی داد. و در فاصله آماده شدن تراشه ها، آن ها را با پَنس مخصوص سر جایشان قرار می داد. اولین نارنجک آزمایشی آماده شده را بالا آورد و به حاج محسن گفت:"آماده امتحان کردن است." خون در رگ های دکمه کِرِم رنگ پیراهن حاج محسن به غلیان افتاده بود و در دلش چنان هیجانی از دیدن صحنه انفجار داشت که می خواست زودتر از حاج محسن به اتاق انفجار برسد. سید حسین به همراه حاج محسن، به سمت اتاق انفجار رفتند. اتاقی که در آن آدمک های قد و نیم و قد در حالت های مختلف ایستاده و نشسته بودند و دیوارهای محافظ شیشه ای مخصوصی داشت.
☘️حاج رضا به محض دیدن حرکت آن دو در مونیتور اتاقش توسط دوربین راهرو اداره، برخاست و خود را به اتاق انهدام رساند. نارنجک در جای خود جاگذاری شده و آماده انفجار بود. صدای اذان صبح از مسجد محل به گوش رسید. حاج رضا خداقوت گفت و این را به فال نیک گرفت. هر سه برای ادای نماز جماعت، به نمازخانه رفتند. بعد از نماز و تعقیبات، بقیه مهندسین و پرسنل هم به جمع تماشاچی ها پیوستند. تکبیر گفتند و با نام فاطمه الزهرا، دکمه انفجار را زدند. موج مهیبی داخل اتاق انهدام ایجاد شد.
🔹هیچ صدایی به بیرون درز نکرد. به جز چند آدمک، همه شان افتاده بودند. در اتاق انهام را باز کردند. آدمک هایی که به انفجار نزدیک تر بودند کمی بیشتر خراب شده بودند اما خاصیت این مین و انفجارش، هوشمند بودن آن بود. تک تک آدمک ها را بررسی کردند. همان شده بود که انتظارش می رفت. حاج محسن، همان اول سراغ آدمک های کوتاه قد تر رفت و خوب بررسی شان کرد. آدمکی که نزدیک تر به نارنجک بود چند خراش جزئی برداشته بود اما بقیه شان، ترکشی نخورده بودند. یکی از آدمک ها هم ترکش به گوشه سمت راست دستش خورده بود. نگاهی به حاج رضا کرد. حاج رضا لبخند رضایتش را حواله حاج محسن داد و خدا را شکر کرد. حالا می توانستند به طور انبوه تراشه ها را تولید کنند و پاسخی کوبنده به اسرائیل بدهند. حاج محسن، توضیحات و دقت های اضافه تری را با مختصات جدید به سید حسین گفت و سید حسین از این همه دقت و فکر، متعجب ماند. سرشانه سید حسین را فشار داد و گفت:"بقیه اش کار توست سید جان." و خودش رفت و چند میز آنطرف تر، پشت میکروسکوپ قوی ای نشست. زیارت عاشورا را روشن کرد و گوشی هدفن را در گوشش گذاشت. اشک ریخت و تربت سالار شهیدان را بررسی و آزمایش کرد. حاج رضا، روی تک تک حالت های حاج محسن اشراف داشت و نذرش را برای موفقیت آن پروژه دیگر، ادا می کرد. سید حسین تراشه ها را با سرعت تولید و با دقت، چک می کرد که درست عمل کند. دست مکانیکی طراحی شده خودش را راه انداخت و همه 400 تراشه را در نارنجکی به اندازه یک استکان کوچک، جای گذاری کرد. حاج رضا نسخه اولیه را در کیف مخصوص گذاشت و از اداره خارج شد.
☘️در آن چند ساعتی که حاج محسن مدام زیارت عاشورا می خواند و اشک می ریخت و تربت سالار شهیدان را بررسی و با مواد مختلفی که به ذهنش می خورد آزمایش می کرد، سید حسین هم نارنجک های دیگری را آماده کرده بود. حاج رضا که به همراه سردار به اداره بازگشته بود، از اتاق بیرون آمد و گوشی اش را دست حاج محسن داد و گفت:"با زینب بانو تماس بگیر حاجی. الان باید اول راه نجف کربلا باشند" سردار که همراه حاج رضا از اتاق بیرون آمده بود به دکمه کِرِم رنگی که روی پیراهن حاج محسن برق می زد نگاه کرد. حاج رضا خندید و گفت:"دست گل زینب بانوست دیگر سردار." سردار لبخند زنان گفت:"خدا خیرش بدهد. به دختر ما سلام برسان و التماس دعای حسابی بگوها حاج محسن" حاج محسن، شماره زینب را گرفت و همان جا جلوی حاج رضا و سردار چند ثانیه ای با او حرف زد. سختش بود اما به خاطر امر حاج رضا تماس گرفت.
#سیاه_مشق
@rauzatolhosain
#آیامیدانیداحکامی
آیـا میدانیـد ⁉️
✍آیا می دانید خانم بدون اجازه یا رضایت قلبی همسر نمی تواند از منزل خارج شود حتی اگر حرم امامان هم برود کارش حرام است و معصیت کرده است🌴
@rauzatolhosain
به نام خدای حسین (علیهالسلام)
📚معرفی کتابهای حسینی (علیهالسلام)...
9⃣نهمین کتاب
🍂🍂🍂نهضت حسینی در پرتوی قرآن🍂🍂🍂
نویسنده✍حجت الاسلام محسن قرائتی
نهضت حسینی در پرتو قرآن...
برشی از کتاب📖
✔️در روایات میخوانیم: اگر چیزی از ما اهل بیت شنیدید، سؤال کنید که این مطلب از کجای قرآن استفاده میشود؟ تا ما در جواب ثابت کنیم همهٔ حرفهای ما در قرآن آمده است؛ گاهی با صراحت و جزئیات و گاهی با کنایه و کلی.
✔️نمونههای فراوانی در سیرهٔ ائمه (علیهمالسلام) وجود دارد که برای آیات تاریخی، مصداقهای روز مطرح میکردند. مثلا هنگامی که امام حسین (علیهالسلام) از مدینه خارج شد، آیهٔ خروج موسی را خواند. (فخرج منها خائفا یترقب)، و هنگام ورود به مکه، آیه ورود موسی به مدین را خواند، (ولما ورد ماء مدین).
✔️کوتاه سخن آنکه استفاده از آیات در مناسبتهای مختلف و متفاوت، سیرهٔ اهلبیت (علیهمالسلام) بوده و هرگز بیان مصداق جدید برای آیات تفسیر به رأی نیست.
✔️در این کتاب آیاتی که بدور از ذوقیات، مصادیق روشنی در ماجرای کربلا دارد و بصورت منطق با قرآن قابل تطبیق است، بیان شده است.
✔️در این کتاب به مباحثی نظیر شاخصههای قیام امام حسین (علیهالسلام)، جلوههاى قرآن در کربلا، شیوههای نهی از منکر، ارزیابی یاران امام حسین (علیهالسلام) در قرآن، یقین یاران امام حسین (علیهالسلام)، تبعیض نژادی ممنوع، پیروی از شیطان، عامل سقوط انسان، نقش زنان در کربلا، سفارشهای پیامبر در جنگ و... اشاراتی شده است.
✔️این کتاب در 150 صفحه به قلم عالم توانای قرآنی حجت الاسلام و المسلمین قرائتی به رشتهٔ تحریر درآمده است و توسط مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن چاپ و منتشر شده است.
✔️در بخشی از این کتاب دربارهٔ نماز امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا میخوانیم: امام حسین (علیهالسلام) نه تنها خود نماز خواند، بلکه نمازهاى نمازگزاران را نماز کرد. در حدیث مىخوانیم: سه چیز موجب قبولى نماز است: حضور قلب، نماز نافله و تربت سیدالشهدا. امام حسین به خواهرش زینب فرمود: در نمازت مرا فراموش نکن و به من دعا کن.
✔️نماز باید در جامعه و علنى اقامه شود «اَقِیمُوا الصَّلاَه» و امام حسین (علیهالسلام) با آنکه مىتوانست در خیمه نماز بخواند و با اینکه نمازش شکسته بود، در مقابل جمعیت نماز بپا داشت.
✔️هنگام اقامهٔ نماز در ظهر عاشورا، حدود ۳۰ تیر به سوى حضرت رها شد، یعنى در برابر هر کلمه از حمد و رکوع و سجده، تقریباً یک تیر به سوی امام پرتاپ شد. به راستى نماز چیست که عصر تاسوعا هنگامى که به سیدالشهدا اعلام حمله مىشود، حضرت طى چند نوبت گفتوگو جنگ را یک روز به تأخیر مىاندازند «أنّى اُحِبّ الصَّلاه» و مىفرمایند: من نماز را دوست دارم. بسیارى از ما نماز مىخوانیم، ولى چقدر نماز را دوست داریم؟
#کتابخانه_حسینیه📓
@rauzatolhosain
💬قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهالسلام أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر
💬امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند:
حضرت حسین بن على فرمودند: من کشتهٔ اشک هستم، هیچ مؤمنى من را یاد نمىکند مگر آنکه با یاد من اشک بر دیدگانش حلقه میزند.
@rauzatolhosain