94bc6ba039eb1b444d8937af02cacaf32ed6c737.mp3
1.01M
اَلسّلام عَلَیکَ یا اَباعَبداللّه
با صدای رهبر معظم انقلاب
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔲عزاداران عزیز باسلام🔲
ضمن عرض تسلیت سالروز شهادت مظلومانه سیدالساجدین امام زین العابدین (علیه السلام)٬ از وقفهٔ کوتاهی که در برنامههای کانال ♣️روضهالحسین♣️ ایجاد شد، عذرخواهیم.
▪️ان شاءالله خادمان حسینیهٔ مجازی ♣️روضهالحسین♣️ تا پایان ماه صفر با شور و شعور حسینی در خدمت شما محبین اهلبیت (علیهمالسلام) خواهند بود.
Gomnam-Haftegi920907[05].mp3
3.95M
شکوهش کوفه را در هم فرو ریخت (روضه)
🎙#حاج_میثم_مطیعی
@rauzatolhosain
#داستان
#پیچند
#قسمت_دوازدهم
🔹سید حسین جلو رفت و به حاج محسن سلام و وقت بخیر گفت. حاج محسن با گشادگی خاص همیشگی، پاسخش را داد و ایده نهایی تنظیم تراشه ترکش انهدامی نارنجک را برای قد صد و سی سانت به پایین، مطرح کرد. سید حسین استقبال کرد و این اندازه ها و جهت حرکت تازه را به تراشه تعریف کرد. دستگاه تراشه ساز دیجیتالی را به رایانه وصل کرد و برنامه را به آن داد. دستگاه شروع به کار کرد و به سرعت و نرمی خاصی که آن دستِ الکتریکی دارد، مدار تعریف شده را روی تراشه، پیاده کرد. بعد از سه دقیقه از حرکت ایستاد و اولین تراشه تنظیم شده سه میلیمتری را تحویل داد. سید حسین، دستور تولید یازده تراشه دیگر را به دست الکتریکی داد. و در فاصله آماده شدن تراشه ها، آن ها را با پَنس مخصوص سر جایشان قرار می داد. اولین نارنجک آزمایشی آماده شده را بالا آورد و به حاج محسن گفت:"آماده امتحان کردن است." خون در رگ های دکمه کِرِم رنگ پیراهن حاج محسن به غلیان افتاده بود و در دلش چنان هیجانی از دیدن صحنه انفجار داشت که می خواست زودتر از حاج محسن به اتاق انفجار برسد. سید حسین به همراه حاج محسن، به سمت اتاق انفجار رفتند. اتاقی که در آن آدمک های قد و نیم و قد در حالت های مختلف ایستاده و نشسته بودند و دیوارهای محافظ شیشه ای مخصوصی داشت.
☘️حاج رضا به محض دیدن حرکت آن دو در مونیتور اتاقش توسط دوربین راهرو اداره، برخاست و خود را به اتاق انهدام رساند. نارنجک در جای خود جاگذاری شده و آماده انفجار بود. صدای اذان صبح از مسجد محل به گوش رسید. حاج رضا خداقوت گفت و این را به فال نیک گرفت. هر سه برای ادای نماز جماعت، به نمازخانه رفتند. بعد از نماز و تعقیبات، بقیه مهندسین و پرسنل هم به جمع تماشاچی ها پیوستند. تکبیر گفتند و با نام فاطمه الزهرا، دکمه انفجار را زدند. موج مهیبی داخل اتاق انهدام ایجاد شد.
🔹هیچ صدایی به بیرون درز نکرد. به جز چند آدمک، همه شان افتاده بودند. در اتاق انهام را باز کردند. آدمک هایی که به انفجار نزدیک تر بودند کمی بیشتر خراب شده بودند اما خاصیت این مین و انفجارش، هوشمند بودن آن بود. تک تک آدمک ها را بررسی کردند. همان شده بود که انتظارش می رفت. حاج محسن، همان اول سراغ آدمک های کوتاه قد تر رفت و خوب بررسی شان کرد. آدمکی که نزدیک تر به نارنجک بود چند خراش جزئی برداشته بود اما بقیه شان، ترکشی نخورده بودند. یکی از آدمک ها هم ترکش به گوشه سمت راست دستش خورده بود. نگاهی به حاج رضا کرد. حاج رضا لبخند رضایتش را حواله حاج محسن داد و خدا را شکر کرد. حالا می توانستند به طور انبوه تراشه ها را تولید کنند و پاسخی کوبنده به اسرائیل بدهند. حاج محسن، توضیحات و دقت های اضافه تری را با مختصات جدید به سید حسین گفت و سید حسین از این همه دقت و فکر، متعجب ماند. سرشانه سید حسین را فشار داد و گفت:"بقیه اش کار توست سید جان." و خودش رفت و چند میز آنطرف تر، پشت میکروسکوپ قوی ای نشست. زیارت عاشورا را روشن کرد و گوشی هدفن را در گوشش گذاشت. اشک ریخت و تربت سالار شهیدان را بررسی و آزمایش کرد. حاج رضا، روی تک تک حالت های حاج محسن اشراف داشت و نذرش را برای موفقیت آن پروژه دیگر، ادا می کرد. سید حسین تراشه ها را با سرعت تولید و با دقت، چک می کرد که درست عمل کند. دست مکانیکی طراحی شده خودش را راه انداخت و همه 400 تراشه را در نارنجکی به اندازه یک استکان کوچک، جای گذاری کرد. حاج رضا نسخه اولیه را در کیف مخصوص گذاشت و از اداره خارج شد.
☘️در آن چند ساعتی که حاج محسن مدام زیارت عاشورا می خواند و اشک می ریخت و تربت سالار شهیدان را بررسی و با مواد مختلفی که به ذهنش می خورد آزمایش می کرد، سید حسین هم نارنجک های دیگری را آماده کرده بود. حاج رضا که به همراه سردار به اداره بازگشته بود، از اتاق بیرون آمد و گوشی اش را دست حاج محسن داد و گفت:"با زینب بانو تماس بگیر حاجی. الان باید اول راه نجف کربلا باشند" سردار که همراه حاج رضا از اتاق بیرون آمده بود به دکمه کِرِم رنگی که روی پیراهن حاج محسن برق می زد نگاه کرد. حاج رضا خندید و گفت:"دست گل زینب بانوست دیگر سردار." سردار لبخند زنان گفت:"خدا خیرش بدهد. به دختر ما سلام برسان و التماس دعای حسابی بگوها حاج محسن" حاج محسن، شماره زینب را گرفت و همان جا جلوی حاج رضا و سردار چند ثانیه ای با او حرف زد. سختش بود اما به خاطر امر حاج رضا تماس گرفت.
#سیاه_مشق
@rauzatolhosain
#آیامیدانیداحکامی
آیـا میدانیـد ⁉️
✍آیا می دانید خانم بدون اجازه یا رضایت قلبی همسر نمی تواند از منزل خارج شود حتی اگر حرم امامان هم برود کارش حرام است و معصیت کرده است🌴
@rauzatolhosain
به نام خدای حسین (علیهالسلام)
📚معرفی کتابهای حسینی (علیهالسلام)...
9⃣نهمین کتاب
🍂🍂🍂نهضت حسینی در پرتوی قرآن🍂🍂🍂
نویسنده✍حجت الاسلام محسن قرائتی
نهضت حسینی در پرتو قرآن...
برشی از کتاب📖
✔️در روایات میخوانیم: اگر چیزی از ما اهل بیت شنیدید، سؤال کنید که این مطلب از کجای قرآن استفاده میشود؟ تا ما در جواب ثابت کنیم همهٔ حرفهای ما در قرآن آمده است؛ گاهی با صراحت و جزئیات و گاهی با کنایه و کلی.
✔️نمونههای فراوانی در سیرهٔ ائمه (علیهمالسلام) وجود دارد که برای آیات تاریخی، مصداقهای روز مطرح میکردند. مثلا هنگامی که امام حسین (علیهالسلام) از مدینه خارج شد، آیهٔ خروج موسی را خواند. (فخرج منها خائفا یترقب)، و هنگام ورود به مکه، آیه ورود موسی به مدین را خواند، (ولما ورد ماء مدین).
✔️کوتاه سخن آنکه استفاده از آیات در مناسبتهای مختلف و متفاوت، سیرهٔ اهلبیت (علیهمالسلام) بوده و هرگز بیان مصداق جدید برای آیات تفسیر به رأی نیست.
✔️در این کتاب آیاتی که بدور از ذوقیات، مصادیق روشنی در ماجرای کربلا دارد و بصورت منطق با قرآن قابل تطبیق است، بیان شده است.
✔️در این کتاب به مباحثی نظیر شاخصههای قیام امام حسین (علیهالسلام)، جلوههاى قرآن در کربلا، شیوههای نهی از منکر، ارزیابی یاران امام حسین (علیهالسلام) در قرآن، یقین یاران امام حسین (علیهالسلام)، تبعیض نژادی ممنوع، پیروی از شیطان، عامل سقوط انسان، نقش زنان در کربلا، سفارشهای پیامبر در جنگ و... اشاراتی شده است.
✔️این کتاب در 150 صفحه به قلم عالم توانای قرآنی حجت الاسلام و المسلمین قرائتی به رشتهٔ تحریر درآمده است و توسط مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن چاپ و منتشر شده است.
✔️در بخشی از این کتاب دربارهٔ نماز امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا میخوانیم: امام حسین (علیهالسلام) نه تنها خود نماز خواند، بلکه نمازهاى نمازگزاران را نماز کرد. در حدیث مىخوانیم: سه چیز موجب قبولى نماز است: حضور قلب، نماز نافله و تربت سیدالشهدا. امام حسین به خواهرش زینب فرمود: در نمازت مرا فراموش نکن و به من دعا کن.
✔️نماز باید در جامعه و علنى اقامه شود «اَقِیمُوا الصَّلاَه» و امام حسین (علیهالسلام) با آنکه مىتوانست در خیمه نماز بخواند و با اینکه نمازش شکسته بود، در مقابل جمعیت نماز بپا داشت.
✔️هنگام اقامهٔ نماز در ظهر عاشورا، حدود ۳۰ تیر به سوى حضرت رها شد، یعنى در برابر هر کلمه از حمد و رکوع و سجده، تقریباً یک تیر به سوی امام پرتاپ شد. به راستى نماز چیست که عصر تاسوعا هنگامى که به سیدالشهدا اعلام حمله مىشود، حضرت طى چند نوبت گفتوگو جنگ را یک روز به تأخیر مىاندازند «أنّى اُحِبّ الصَّلاه» و مىفرمایند: من نماز را دوست دارم. بسیارى از ما نماز مىخوانیم، ولى چقدر نماز را دوست داریم؟
#کتابخانه_حسینیه📓
@rauzatolhosain
💬قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهالسلام أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر
💬امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند:
حضرت حسین بن على فرمودند: من کشتهٔ اشک هستم، هیچ مؤمنى من را یاد نمىکند مگر آنکه با یاد من اشک بر دیدگانش حلقه میزند.
@rauzatolhosain
♣️❣♣️
❣♣️
♣️
#شعر💔
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست!
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست!
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟!
خدا او را به بزم عشق بازی شعلهور میخواست!
علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر!
علی از شعله سوزانتر علی بودن هنر میخواست!
نباید شعلهٔ این ماجرا یک لحظه بنشیند!
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست!
به پای این کبوتر نامهای از جنس زنجیر است!
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر میخواست!
مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی،
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست!
خرابه، خیزران، خنیاگریها، خارجی خواندن!
نمک از زخمهایش زخمهای تازهتر میخواست!
امامت را زنی با خود به هر جان کندنی میبرد!
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست!
پدر لبتشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر،
صدای گریهٔ باران چه از جان پسر میخواست!
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش!
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست!
✍سیدرضابرقعی
♣️
❣♣️
♣️❣♣️
@rauzatolhosain
☘#رو_سپیدان☘
⚪️وهب بن وهب (در برخی منابع نام او را وهب بن عبدالله کلبی گفته اند).
✔️جوانی نصرانی (مسیحی) مذهب بود که در مسیر حرکت حسینبنعلی (علیهالسلام) به سوی کربلا به دست ایشان اسلام آورد و در روزعاشورا در کربلا شهید شد.🥀
وهب و همسر و مادرش نصرانی بودند و در راه کربلا در ثعلبیه بدست حسینبنعلی (علیهالسلام) مسلمان شدند.
✔️وی در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت. در این زمان از دامادیاش هفده روز میگذشت.
✔️وهب در روز عاشورا به هنگام نبرد، بیست و چهار پیاده و دوازده سوار را کشت. او را اسیر کرده و نزد عمر بن سعد آوردند. عمر سعد فرمان داد گردنش را زدند و سرش را به سوی لشکر حسین بن علی علیه السلام انداختند.
@rauzatolhosain