~id➜|•@mola113•|↰ - مَداح¦حاجحیدرخمسه •.mp3
11.18M
🎤•|حاجحیدرخمسه|•
🔊 روضه_شیرمادَرتونحَلالتُونجُلو
حُسینروسفیدَمکردین..؛💔😭•~
↓
کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
sticker_mazhabi(53).mp3
10.63M
🎧 هرجا که به پرچمش نگاهت افتاد
حــــرم رقــــیهست
تنها حـرمی که روضــه خون نمیخواد
حــــرم رقــــیهست...
🎙 کربلایی #محمدحسین_حدادیان
#حضرت_رقیه (س) #نواهنگ
📌گوش کنید خیلی قشنگه 😔👌
🔳 |@sticker_mazhabi| 🔳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبدالله ام حسین آبرویم
جدا نمیشوم من از عمویم
منم به پایش ؛ شهید آخر ؛
الله اکبر الله اکبر
ـ
حسین سردار ره دین بود
حقیقت حق طلبی این بود
از سر نیگفت؛ سبط پیمبر
الله اکبر الله اکبر
صلوات الله علیهم اجمعین
http://eitaa.com/ravabeteci
✅✅✅✅✅✅✅✅
#تربیتی
#ترس_کودکان
💢چگونه با انواع #ترس های کودکان رویارو شویم:
به طور کلی از چیز های ناشناخته و از فضای مبهم و تاریک که نمی تواند شناخت درست از محیط به دست آورد می ترسد به همین سبب هست که بسیاری از کودکان و حتی بزرگترها در رویارویی با موقعیت های تاریک دچار ترس و تعجب می شوند. پس با هر یک از انواع #ترس زیر به صورت منطقی برخورد کنید:
✅ #ترس فرزندتان از #تاریکی:
در این نوع ترس یک وسیله روشنایی مانند چراغ قوه یا حتی شمع را بردارید و لامپ را خاموش کنید و با هم سایه بازی کنید یا حتی لامپ را خاموش کنید و با یک چراغ قوه زیر پتو با هم حرف بزنید و کتاب داستان بخوانید. بدین ترتیب فرزند شما متوجه می شود که در تاریکی هم میتوان زندگی عادی رفتار کرد.
✅ #ترس فرزندتان از #تنهایی:
در درجه اول باید برای او تکرار کنید که ما هیچ وقت تنها نیستیم و خدای مهربان همیشه با ماست و در موقعیت های مختلف زندگی که گرهی از مشکلات تان باز می شود این جمله را به فرزندتان بگویید : " خداوند بدون این که او را ببینیم مشکلات ما را حل می کند؛ پس ما هیچ گاه تنها نیستیم و او همیشه همراه ماست". همچنین، برای کاهش تاریکی می توانید از نور چراغ شب خواب استفاده کنید. همچنین، باید در او این اعتماد را نهادینه کنید که ما همیشه در کنار تو هستیم و تو تنها نیستی.
✅ #ترس فرزندتان از #مرگ:
به وسیله داستان و نقاشی به فرزندتان این باور را آموزش دهید که انسان ها هیچ وقت نابود نمی شوند. آنها فقط به یک دنیای زیباتر و قشنگ تر می روند. همه آدم ها یک روز در یک دنیایی زیباتر کنار هم جمع خواهیم شد. پس مرگ به معنای نابودی نیست.
✅ #ترس فرزندتان از #حیوانات و #حشرات:
دفتری رنگی و عکس دار از حیوانات زیبا و ارتباط آنان با فرزندانتان تهیه کنید تا آنان با ورق زدن این دفتر به زیبایی های جهان حیوانات پی ببرند. ترس کودک از حیوانات به سبب مشاهده خشونت و خطرات آنها در مستندهای گوناگون است. کودک باید بیاموزد که حیوانات هم زندگی خودشان را دارند. مستندی از ارتباط اجتماعی و زندگی زیبای حیواناتی مانند مورچه و زنبور برای فرزندتان پخش کنید و در ضمن آن به ویژگی های زیبای زندگی آنها اشاره کنید.
برخی از ترس ها به مرور زمان در افراد شکل میگرد که تا حدود زیادی حالت عادی و همگانی دارد
🔅 نوزاد در بدو تولد دو ترس دارد: ترس از صدای بلند و ترس از ارتفاع
🔅 از ۶ ماهگی تا ۲ سالگی: ترس از جدایی
🔅 از ۲ تا ۴ سالگی: ترس از تاریکی، هیولا و چیزهای ناشناخته، ترس از حیوانات مثل سگ و گربه
🔅 از ۵ تا ۷ سالگی: مرگ، بیماری، تنهایی، گم شدن، بلای طبیعی، در خانه تنها ماندن
🔅از ۸ تا ۱۱ سالگی: ترس از مدرسه، معلم، امتحان، نمره کم، شکست، مورد پذیرش واقع نشدن.
http://eitaa.com/ravabeteci
🏴روز ششم محرم
🏴در روز ششم محرمالحرام حصين بن تميم با چهار هزار نفر، حجاز بن ابجر عجلي با هزار نفر و یزید بن حارث با هشتصد نفر وارد كربلا شدند تا به سپاه عمر سعد بپيوندند.
▪️در اين روز بود كه ابن زياد بر كوفه ديدباني گماشت تا مبادا كسي از شهر به كمك امام برود سپس ميان خود و اردوي عمر بن سعد سواراني تیزرو گماشت كه پيوسته اخبار را گزارش ميدادند در اين روز بيست هزار سوار نزد آن ملعون جمع شد و موافق بعضي از روايات، پيوسته لشكر آمد تا بهتدریج سي هزار سوار نزد عمر جمع شد و ابن زياد براي پسر سعد نوشت كه عذري براي تو نگذاشتم در باب لشكر بايد مردانه باشي و آنچه واقع ميشود در هر صبح و شام مرا خبر دهي.
▪️در روز ششم ماه محرم، فراس بن جعده كه در سپاه امام حسين (ع) حضور داشت وقتي اوضاع را دشوار ديد از ادامه همراهي ترسيد حضرت به او اجازه بازگشت داد وي شبانه به كوفه بازگشت. در اين روز عمرو بن قرظهي انصاري به كاروان كربلا پيوست او از شهداي كربلاست پدر او از اصحاب امام علي (ع) و از خزرجياني بود كه به كوفه آمد و آنجا ماندگار شد و در ركاب علي (ع) با دشمنان جنگيد.
▪️زماني كه وضعيت مشكل شد امام حسين (ع) عمرو بن قرظهي انصاري را بهسوی عمر سعد فرستاد تا از او ملاقات بخواهد و به او بگويد كه وي ميخواهد او را بين دو لشكر ملاقات كند درنتیجه امام حسين (ع) و عمر بن سعد بين دو لشكر به صحبت نشستند.
▪️امام (ع) به او فرمود: واي بر تو اي پسر سعد، آيا تقواي خدايي را كه بهسوی او بازميگردي پيشه نميسازي؟ آيا با من ميجنگي، درحالیکه ميداني پسر چه كسي هستم؟ اين گروه را رها كن و به من ملحق شو كه به خدا قسم اين براي تو بهتر است عمر سعد گفت ميترسم خانهام ويران شود امام فرمود من آن را ميسازم. عمر سعد گفت: میترسم كه مالم گرفته شود امام فرمود: از آن بهتر از مالم در حجاز به تو میدهم.
▪️عمر سعد گفت: من عيال دارم و براي آنها ميترسم وبعد درباره علاقه اش به حکومت ری سخن گفت. امام ساكت شدند و جواب او را ندادند. آنگاه امام از او منصرف شد و درحالیکه ميگفت: تو را چه شده است؟ خداوند در بستر خواب سرت را قطع كند و در رستاخيز تو را نيامرزد. اميدوارم از گندم عراق چنان نخوري عمر سعد به استهزاء گفت: اگر از گندم عراق بهرهمند نشوم جوهايش را كفايت كند.
▪️همچنين در اين روز حبيب بن مظاهر به آن حضرت عرض كرد یا بن رسولالله در اين نزديكي طایفهای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهي من نزد آنها روم و ايشان را بهسوی تو دعوت كنم. شايد خداوند شر اين گروه را از تو با حضور بنی اسد در كربلا دفع كند امام اجازه داد و حبیب بن مظاهر شبانگاه بيرون آمد و نزد آنها رفت و آنها را به ياري امام حسين (ع) فراخواند و گفت: چون شما قوم و عشيره من هستيد شما را به اين راه خير راهنمايي ميكنم، امروز از من فرمان بريد و به ياري او بشتابيد تا شرف دنيا و آخرت از آن شما باشد.
▪️در اين هنگام مردي از بنی اسد كه او را عبدالله بن بشر ميناميدند بپا خاست و گفت: من اولين كسي هستم كه اين دعوت را اجابت ميكنم آنگاه مردان قبيله كه تعدادشان به نود نفر ميرسيد بپا خواستند و براي ياري امام حركت كردند. در آن هنگام مردي نزد عمر بن سعد رفته و او را از جريان كار، آگاه كرد و او مردي را به نام ازرق با چهارصد سوار بهسوی آن گروه روانه ساخت و در دل شب سواران ابن سعد در كنار فرات راه را بر آنها گرفتند درحالیکه با امام فاصله چنداني نداشتند.
▪️طايفه بنی اسد با سواران ابن سعد درآویختند، حبيب بن مظاهر بر ازرق بانگ زد كه: واي بر تو بگذار ديگري غير از تو اين مظلمه را برگران بگيرد. هنگامیکه طايفه بنی اسد دانستند كه تاب مقاومت با آن گروه را ندارند در سياهي شب پراكنده شدند و به قبيله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد شبانه بر آنها بتازد، حبيب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جريان را گفت: امام حسين (ع) فرمود: لاحول و لا قوه الا بالله
http://eitaa.com/ravabeteci