🍃🍂🍃🍂🍃🍂
سلامٌ عَلى آلِ یس اَلسَّلا مُ عَلَیْكَ یا داعِىَ الله ِورَبّانِىَّ آیاتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ الله و َدَیّانَ دینِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ الله وَ ناصِرَ حَقِّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلیلَ اِرادَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا تالِىَ كِتابِ الله وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِك
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ الله فى اَرْضِه
http://eitaa.com/ravabeteci
✅✅✅✅✅✅
🔴 #تربیتی
💢 غرق شدن کودکان در تلفن همراه و تبلت:
✔️وقتي تبلت و گوشی را به كودكتان ميدهيد و ميبينيد كه ساكت و سرگرم شد، ممكن است با خودتان فكر كنيد كه چقدر خوب حالا ميتوانم به كارهايم برسم و.... اما غافليد كه اين وسايل چقدر ميتواند براي فرزند شما مضر باشد.
✔️ كودكان بايد تحرك داشته باشند، ورزش كنند، جنب و جوش داشته باشند، بازي كنند.
✔️ البته منظور بازيهاي فعال است نه بازي با گوشي و تبلت.
✔️وسايل الكترونيكي جلوي خلاقيت و هوش كودكان را ميگيرد و مانع از يادگيري و اجتماعي شدن كودك ميشود.
✔️ علاوه بر اينكه صدمات جسماني از جمله تأثير منفي در بينايي و مهره هاي كمر ميگذارد، مانع از رشد اجتماعي كودكان و دچار سوءتغذیه و اختلالاتی مثل ADHD مي شود.
✔️ كودكي كه ميتواند زماني را صرف بازي با دوستان واقعي، دويدن در پارك، خواندن كتاب و... فعالیتهای سرگرم کننده دیگر كند، حالا ساعتها يكجا نشسته و سرش در گوشي يا تبلت است.
http://eitaa.com/ravabeteci
#همسرداری
با همسرتان، درست دعوا کنید
بروز اختلاف میان همسران طبیعی است دعوا جایی نگرانکننده است که دچار تکرارشده و بر رابطه غلبه یابد
فاصله بگیرید
بعد از پذیرش این اصل باید برای بهتر پیشرفتن بحث، تلاش نکنیم در همان لحظه و میان دعوا مسئله را حل کنیم یا حرفمان را به اثبات برسانیم. باید کمی از بحث فاصله بگیریم، به یکدیگر زمان دهیم.
به زبان مشترک برسید
در بسیاری از مواقع، دلیل شدتیافتن دعواها این است که دوطرف هنوز نمیدانند دقیقا بر سر چه موضوعی بحث میکنند و زبان مشترک بین آنها ایجاد نشده، اول باید دید همسرمان موضوع مورد بحث و دلیل عصبانیت و ناراحتی ما را درست متوجه شده یا نه.
خواستهمان را شفاف بگوییم
معمولاً دعواهای زن و شوهری یک خط مشترک میانشان وجود دارد و آن این است که هنوز حرفی نزدهایم و خواسته و دلخوری و نیازمان را شفاف و روشن بیان نکردهایم، اما انتظار داریم همسرمان خودش آن را متوجه شود و طبق خواسته ما رفتار کند.
🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
┈┈••••✾🌟🌓🌟•✾•••┈┈•
http://eitaa.com/ravabeteci
♨️ #پیشنهاد_ویژه
⭕️ 9 مستندی که در این روزها دیدن آن واجب است‼️
(تمام لینکها به اسم مستند پیوست هستند، کافیه روی اسم مستند بزنید و لینک نمایش را باز کنید)
🍃🌹ــــــــــــــــــــــــ
✅ راز پشت پرده سلبریتیها
◾️مستند تروکاژ
▫️مستند باشگاه شهرت
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
✅ مسیر طی شده آمریکا در آزادیهای جنسی
◾️مستند ایکسونامی
▫️مستند بازگشت گمورا
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
✅ اغتشاشات و تاثیر آن در امنیت و اقتصاد
◾️مستند تهران دمشق
▫️مستند گیلن باره
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
✅ جنایات کومله و حزب منحله دموکرات کردستان
◾️مستند به نام خلق کُرد
▫️مستند کفن مشکی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
✅ گروهک های تروریستی جنوب شرق
◾️مستند قصرقند
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
📳 اخبار مقاومت اسلامی
🌐🇮🇷🇱🇧🇸🇾🇮🇶🇾🇪🇵🇸
http://eitaa.com/akhbaremoqavemateislami
قابل توجه شرکت کنندگان مسابقات سالیانه قرآم کریم-1401
به اطلاع می رساند مسابقات قرآن کریم ویژه مرحله دوم (ساصد ) بصورت حضوری ، منطقه ای و تلفنی با شرایط ذیل برگزار می گردد:
رشته اذان ، ترتیل و تحقیق و حفظ ویژه کارکنان ( ویژه منتخبین مرحله اول)
زمان : چهارشنبه 4 آبان ماه ساعت 8 صبح
مکان : صنعت (قرارگاه )
**رشته قرائت ، تحقیق،ترتیل و حفظ ویژه همسران و فرزندان ( ویژه منتخبین مرحله اول)
زمان : پنج شنبه 5 آبان ماه ساعت 8 صبح
مکان: صنعت (قرارگاه)
نکته :(( رشته اذان-ترتیل و تحقیق بصورت ضبط فیلم و رشته حفظ بصورت حضوری و تلفنی برگزار خواهد شد))
**رشته تفسیر (مفاهیم) ویژه کارکنان ( ویژه منتخبین مرحله اول)
زمان: چهارشنبه 11 آبان ماه ساعت 9 صبح
مکان: صنعت (قرارگاه)
رشته احکام و نهج البلاغه ویژه کارکنان ( ویژه کلیه ثبت نام کنندگان مرحله اول)
زمان: چهار شنبه 11 آبان ماه ساعت 9 صبح
مکان: صنعت ( نمازخانه امام حسن مجتبی(ع) صنعت )
رشته احکام و نهج البلاغه ویژه همسران و فرزندان ( ویژه کلیه ثبت نام کنندگان مرحله اول)
زمان: پنج شنبه 12 آبان ماه ساعت 10 صبح
مکان: صنعت (قرارگاه)
نکته:
1-سرویس ایاب و ذهاب فقط برای مسابقات تفسیر، احکام و نهج البلاغه روز پنج شنبه 12 آبان ماه ویژه همسران و فرزندان دائر می باشد. شرکت کنندگان محترم جهت هماهنگی مسیر سرویس ها و مشخص نمودن آدرس محل سکونت حتما با روابط عمومی تماس حاصل فرمایند.
2- مسابقه نهج البلاغه از کل حکمت های نهج البلاغه می باشد
3- مسابقه احکام از کتاب احکام مدنظر می باشد (جهت دریافت کتاب به روابط عمومی مراجعه فرماييد )
🔙 گوشیتون رو بچرخونید! و سواد رسانه و فضای مجازی خودتون رو افزایش بدید🔺
⚠️ توی رسانه، کافیه یه چرخش ۱۸۰ درجهای انجام بدی تا یه موضوعِ کاملاً بیخطر رو تبدیل به یه فضای دلهرهانگیر کنید!
🙏هر چیزی رو زود باور نکنید.
#سواد_رسانه_ای
http://eitaa.com/ravabeteci
حدیث
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
هر کی به شما خوبی کرد......
http://eitaa.com/ravabeteci
اگر كودك در خانواده ايی بزرگ شود كه از ابتدا ببيند مادر و پدر به روی هم لبخند می زنند:
اگر محبت و عشق را در نگاه و كلام مادر نسبت به پدر ببيند؛
اگر گرمای عشق را بر دستان پدر بچشد؛
اگر ببيند مادر با شوق و محبت ،همسر خود را صدا می زند و پدر با شوق و محبت ،جواب می دهد؛
روحش از همان طفوليت ،درست تغذيه می شود و در زندگی آينده ی خود نيز موفق خواهد بود.
🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
┈┈••••✾🌟🌸🌟•✾•••┈┈•
http://eitaa.com/ravabeteci
🌤🍃🌤🍃🌤🍃
الهی عَظُمَ البلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ
🌤یامَولانا یا صاحِبَ الزَّمان🌤
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْث
َ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَه
َ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمین
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ و آله الطاهرين
http://eitaa.com/ravabeteci
🔴 صرفا جهت تأمل...
▪️دیدید #مهران_مدیری با دورهمی به نسیم برگشت؟ دیدید #الناز_رکابی با اینکه کشف حجاب کرده بود به کشور برگشت؟
▪️به نظام دهن کجی کردن ولی نظام مادرانه برخورد کرد... اینا رو هم میبینید ؟!
✍حامد پهلوانی
🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d
دوستان از این پس در حمایت از مردم اروپا با شعار
#سوخت_زندگی_آزادی
#بنزین_میهن_آبادی
در کنارشان می ایستیم.
آموزش کوکتل مولوتوف،فرار از زندان، هدایت از طریق سلبریتی،کشته سازی از طریق کاپیتان اسبق فرانسه زیدان، شعارنویسی،فیلمبرداری از جمعیت 4نفره جوری که 400نفر دیده بشه،بوق ممتد و.. فراموش نشه
راستی کریم بنزما مزدور نظامه به پیجش حمله کنید.
206 آلبالویی هم از امشب در حمایت از مردم مظلوم فرانسه تحریمه توش مزدورای رژیم مکرون رو جابجا میکنن
قرار ما شانزلیزه ساعت 22
یادتون باشه پایگاه بسیج امام خمینی نوفل لوشاتو بچه ها آشنان
تجربه انقلاب دارن
برید اونجا
📸 کاریکاتور چاپ شده در یک روزنامه فرانسوی
🔺کشورهای اروپایی به صورت گوسفند در قایقی به تصویر کشیده شده اند که توسط قایق های آمریکایی به هر جا که اراده می کنند می کشند
تصویری که واقعیت اروپا را منعکس می کند
🔴🇮🇷 #حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
•┈••••✾🕊••✾•••┈•
http://eitaa.com/ravabeteci
•┈••••✾🕊••✾•••┈•
📚 ضرب المثل بز اخفش
گويند اخفش نحوي برای وقتایی که کسي را پيدا نمي کرد که با او مباحثه و مذاکره علمي نمايد بزي خريد و طنابي از قرقره سقف اتاق عبور داده، يک سر طناب را در موقع مطالعه به دو شاخ بز مي بست و آن حيوان را در مقابل خود بر پاي ميداشت و سر ديگر طناب را در دست ميگرفت. هرگاه مي خواست دنباله بحث را ادامه دهد، خطاب به آن حيوان زبان بسته ميگفت: "پس مطلب معلوم شد" و در همين حال ريسمان را مي کشيد و سر بز به علامت انکار به بالا ميرفت. اخفش مطلب را دنبال مي کرد و آنقدر دليل و برهان مي آورد تا ديگر اثبات مطلب را کافي مي دانست. آنگاه سر طناب را شل مي داد و سر بز به علامت قبول پايين مي آمد.
از آن تاريخ بز اخفش ضرب المثل گرديد و هر کس تصديق بلاتصور کند او را به بز اخفش تشبيه و تمثيل مي کنند.
همچنين ريش بز اخفش در بين اهل علم ضرب المثل شده و به قول دکتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي: «آن دانشجو را که درس را گوش مي کند و ريش مي جنباند ولي نمي فهمد و در واقع وجود حاضر غايب است به بز اخفش تشبيه کرده اند.»
http://eitaa.com/ravabeteci
📚 داستان کوتاه
دو "فرشته" مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.
این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند، فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد.
وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد؛ "همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!"
شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند، بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان "عصبانی" شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟
خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!
فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار "کیسه ای طلا" وجود دارد، از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان "مخفی" کردم.
دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، "فرشته مرگ" برای گرفتن "جان" زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!
"همه امور به دان گونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم."
پس به گوش باشید؛
"شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد"
"و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها باشند که به دیدار اعمال تو آمده اند!"
http://eitaa.com/ravabeteci
🌷 پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید
دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟؟
پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که
باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند،
🌷دوتا عقاب هم دارم که بایدآنهارا
هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام
شیری نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت
کنم و در خدمتش باشم...
مردگفت: چه مےگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند!!؟ پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست...
🌷 آن دو باز چشمان منند،
که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم...
🌷آن دو خرگوش پاهای منند،
که باید مراقب باشم بسوی گناه
کشیده نشوند...
🌷 آن دوعقاب نیز، دستان منند،
که بایدآنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم...
🌷آن مار، زبان من است
که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا
کلام ناشایستی ازاو، سر بزند...
🌷شیر، قلب من است که با وی همیشه درنبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند...
🌷 و آن بیمار، جسم وجان من است،که محتاج هوشیاری مراقبت و
آگاهی من دارد...
🌷این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده...
http://eitaa.com/ravabeteci
📚حکایتهای پندآموز
«نپرداختن بدهی دیگران»
حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند:
از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج۱۳
اثر استاد حسین انصاریان
http://eitaa.com/ravabeteci
حاجىخسيس
در زمانهاى قديم، حاجىخسيسى بود. روزي، يکدست کلهپاچهٔ گوسفند خريد و به خانه برد و به زن خود داد. زن کلهپاچه را بار کرد. بوى آنچنان توى کوچه پيچيد که زن آبستن همسايه آنها را، به هوس خوردن کلهپاچه انداخت. زن آبستن به خانهٔ حاجى آمد تا از زن او يک کاسه کلهپاچه طلب کند ولى رويش نشد و به جاى آن گفت:
ـ آتش مىخواهم، يک کُله آتش بده!
زن حاجى هم يک کله آتش به او داد.
زن آبستن رفت و پس از چند لحظه ديگر آمد و گفت:
ـ قدرى ديگر آتش بده!
زن حاجى دو کله ديگر آتش داد. او گرفت و رفت و سهباره بازگشت. زن حاجى اينبار نگاهى به شکم باردار او انداخت و فهميد زن آبستن ويار کلهپاچه گرفته است و بيخودى اتش مىخواهد. زودى سر اجاق رفت و از ديگ کلهپاچه، يک پاچه برداشت و به او داد. زن آبستن هم به جان او دعا کرد.
ظهر شد. زن حاجى سفره انداخت. باديهٔ کلهپاچه را وسط سفره گذاشت. حاجى نگاهى به داخل باديه کرد و متوجه شد از چهار تا پاچه، يکى آن نيست، رو به زن خود کرد و پرسيد:
ـ يک پاچه چه شده؟
زن او جواب داد:
ـ من خوردم.
حاجى گفت:
ـ پس من هم مُردم!
دراز کشيد و خودش را به مردن زد. زن او اصرار کرد:
ـ حاجي! خجالت بکش، آبرويمان را نريز، بلند شو!
حاجى گفت:
ـ آن يکى پاچه کو؟
زن گفت:
ـ من خوردم
حاجى گفت:
ـ پس من هم مردم!
و افزود:
ـ همسايهها را خبر کن که مرا دفن کنند.
زن حاجى هرچه گفت، به خورد حاجى نرفت. چاره را در اين ديد که به حرف حاجى عمل کند و شروع به شيون و زارى کرد. همسايهها از سر و صداى او جمع شدند و گفتند:
ـ چه خبر شده؟
زن حاجى گفت:
ـ حاجى مرد!
تابوت آوردند حاجى را در آن گذاشتند و به قبرستان بردند، نشستند و کفن کردند و توى قبر گذاشتند و قبل از اينکه چاله را با خاک پر کنند، زنِ حاجى گفت:
ـ چون من زن تنهائى شدهام، سوراخى سر قبر حاجى بگذاريد تا من هميشه از اين روزنه با حاج درددل کنم و خودم را تنها ندانم!
سر قبر حاجى سوراخى گذاشتند. همسايهها که دور و بر قبر را خلوت کردند، زن روى سوراخ قبر حاجى خم شد. حاجى را صدا زد و با التماس گفت:
ـ حاجى راضى شو که بيرونت بياورم!
حاجى جواب داد:
ـ تا آن پاچه را نياوري، بيرون نمىآيم.
روز بعد باز سر قبر حاجى رفت و از سوراخ گفت:
ـ حاجى خجالت بکش، بيا بيرون!
حاجى پرسيد:
ـ پاچه را آوردي؟
زن گفت:
ـ نه!
حاجى گفت:
ـ پس مردم!
از قضا روز بعد، بازرگانى با کاروان شتر خود که بار ظرفهاى چينى داشت از قبرستان گذر مىکرد که پاى يکى از شترها در سوراخ قبر حاجى افتاد. حاجى از توى قبر داد کشيد. آن شتر و بقيه شترها رم کردند و بار آنها به زمين افتاد و تمام چينىها شکست.
بازرگان متوحش و متعجب شد که چرا شترها رميدند؟ يکى از ياران بازرگان گفت:
ـ صدائى از اين قبر آمد که باعث شد شترها رم کنند، حتماً توى قبر خبرى هست!
ياران ديگر بازرگان گفتند:
ـ راست مىگويد، ما هم صدائى از سوراخ اين قبر شنيديم!
تا اينکه حاجى را ديدند و به محض اينکه از قبر بيرونش آوردند، پرسيد:
ـ پاچه را آورديد؟
بازرگان هاج و واج شد و دريافت که او مقصر شکستن ظرفهاى چينى او است، حلقوم حاجى را فشرد و محکم توى سر او زد. ياران او هم به او کتک مفصلى زدند. اينبار راستى راستى نزديک بود بميرد که از دست آنها فرار کرد و با حالى زار به خانه بازگشت و از عمل خود پشيمان شد.
http://eitaa.com/ravabeteci