آیه 34🌹ازسوره آل عمران 🌹
ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل) بعضى ديگرند (از پدران برگزيده زاده شده و در پاكى همانند يكديگرند) و خداوند شنواى داناست.
آیه 34🌹ازسوره آل عمران 🌹
ذُرِّيَّةً =فرزندانی که
بَعْضُها =برخی ازآنان
مِنْ =از
بَعْضٍ =برخی ديگرند
وَ اللَّهُ=والله
سَمِيعٌ=شنوای
عَلِيمٌ= داناست
@قاریان افضل ایران. حافظان عترت و قران
هدایت شده از روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ
49.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصویری :
گوشه ای از فعالیت های اجرایی خادمین موکب الحسین(ع) شهدای فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در اربعین حسینی ۱۴۰۲
#پلیس_مجاهد
#اقتدار_امنیت
#اربعین_حسینی
#تولیدی_عس_فاتب
آیه35🌹ازسوره آل عمران 🌹
إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
(بياد آور) هنگامى كه همسر عمران گفت: پروردگارا! همانا من نذر كردهام آنچه را در رحم دارم، براى تو آزاد باشد (و هيچگونه مسئوليّتى به او نسپارم تا تمام وقت خود را صرف خدمت در بيتالمقدّس كند،) پس از من قبول فرما، كه براستى تو شنواى دانايى
آیه35🌹ازسوره آل عمران 🌹
إِذْ =یادکن آنگاه که
قالَتِ=گفت
امْرَأَتُ=زن
عِمْرانَ=عمران
رَبِّ =پروردگارا
إِنِّي=همانا من
نَذَرْتُ=نذر کردم
لَكَ=برای تو
ما =آنچه را
فِي=در
بَطْنِي=شکم من است
مُحَرَّراً=برای خدمت معبد آزاد باشد
فَتَقَبَّلْ=پس بپذیر
مِنِّي=از من
إِنَّكَ=همانا تو
أَنْتَ=خود
السَّمِيعُ=آن شنوای
الْعَلِيمُ=دانایی
هدایت شده از تفسیرآیه به آیه قرآن کریم
03.Ale.imran.037.mp3
5.35M
آیه ۳۷ ازسوره آل عمران
@tafsirghorangharaati
آیه37🌹ازسوره آل عمران 🌹
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ
پس پروردگارش او را به پذيرشى نيكو پذيرفت و به رويشى نيكو روياند و سرپرستى او را به زكريّا سپرد. هرگاه زكريّا در محراب عبادت بر مريم وارد مىشد، خوراكى (شگفتآورى) نزد او مىيافت. مىپرسيد: اى مريم اين (غدا و خوراك تو) از كجاست؟! مريم در پاسخ مىگفت: آن از نزد خداست. همانا خداوند به هركس كه بخواهد بىشمار روزى مىدهد
آیه37🌹ازسوره آل عمران 🌹
فَتَقَبَّلَها =آنگاه پذیرفت اورا
رَبُّها =پروردگارش
بِقَبُولٍ=به پذیرشی
حَسَنٍ=نیکو
وَ أَنْبَتَها =وپروراند اورا
نَباتاً= پروردنی
حَسَناً =نیکو
وَ كَفَّلَها =وبه سرپرستی او گمارد
زَكَرِيَّا=زکریا را
كُلَّما=هرگاه
دَخَلَ=وارد می شد
عَلَيْها =براو
زَكَرِيَّا =زکریا
الْمِحْرابَ=درعبادتگاه
وَجَدَ =می یافت
عِنْدَها =نزدش
رِزْقاً=روزیی را
قالَ=ومی گفت
يا مَرْيَمُ =ای مریم
أَنَّى =از کجاست
لَكِ =برای تو
هذا =اين(روزی)
قالَتْ=می گفت
هُوَ=آن
مِنْ =از
عِنْدِ=نزد
اللَّهِ=الله است
إِنَّ=همانا
اللَّهَ=الله
يَرْزُقُ=روزی می دهد
مَنْ =هرکه را
يَشاءُ=خواهد
بِغَيْرِ حِسابٍ=بی شمار
آیه38🌹ازسوره آل عمران 🌹
هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ
در اين هنگام زكريّا (كه اين همه كرامت و مائده آسمانى را ديد) پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا! از جانب خود نسلى پاك و پسنديده به من عطا كن كه همانا تو شنونده دعائى
آیه38🌹ازسوره آل عمران 🌹
هُنالِكَ=آنجا
دَعا =خواند
زَكَرِيَّا =زکریا
رَبَّهُ=پروردگارش را
قالَ=وگفت
رَبِّ=پروردگارا
هَبْ= ارزانی دار ،ببخش
لِي=برای من
مِنْ=از
لَدُنْكَ=نزدخودت
ذُرِّيَّةً=نسلی
طَيِّبَةً =پاکیزه را
إِنَّكَ=همانا تو
سَمِيعُ=شنوای
الدُّعاءِ=دعایی
آیه39🌹ازسوره آل عمران 🌹
فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ
پس درحالى كه زكريّا در محراب به نماز ايستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند كه خداوند تو را به (فرزندى به نام) يحيى بشارت مىدهد كه تصديق كنندهى (حقّانيت) كلمة اللّه (حضرت مسيح) است و سيّد و سرور، و خويشتندار (از زنان) و پيامبرى از صالحان است
آیه39🌹ازسوره آل عمران 🌹
فَنادَتْهُ = پس ندادادنداورا
الْمَلائِكَةُ=فرشتگان
وَ هُوَ=درحالی که او
قائِمٌ =ايستاده
يُصَلِّي=نماز می گذارد
فِي=در
الْمِحْرابِ=عبادتگاه
أَنَّ =همانا
اللَّهَ =الله
يُبَشِّرُكَ =مژده می دهدتورا
بِيَحْيى=به یحیی
مُصَدِّقاً =که تصديق کننده است
بِكَلِمَةٍ=به کلمه ای
مِنَ =از سوی
اللَّهِ =الله
وَ سَيِّداً =ونیز آقا وبزرگوار
وَ حَصُوراً =و پارسا
وَ نَبِيًّا =وپيامبری
مِنَ=از
الصَّالِحِينَ=شایستگان است
@
آیه40🌹 ازسوره آل عمران 🌹
قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ
(زكريّا) گفت: پروردگارا! چگونه براى من پسرى خواهد بود، در حالى كه به پيرىِ رسيدهام و همسرم نازاست؟! (خداوند) فرمود: اين چنين خداوند هر چه را بخواهد انجام مىدهد.
آیه40🌹 ازسوره آل عمران 🌹
قالَ= گفت
رَبِّ =پروردگارا
أَنَّى =چگونه
يَكُونُ =خواهد بود
لِي=برای من
غُلامٌ =پسری
وَ قَدْ=حال آنکه به راستی
بَلَغَنِيَ =فرارسیده است مرا
الْكِبَرُ =پیری
وَ امْرَأَتِي =وزنم
عاقِرٌ=نازاست
قالَ =گفت
كَذلِكَ =اینچنین
اللَّهُ =الله
يَفْعَلُ= می کند
ما=آنچه
يَشاءُ=خواهد
آیه36🌹ازسوره آل عمران 🌹
فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ
پس چون فرزند را به دنيا آورد گفت: پروردگارا! من دختر زادهام- در حالى كه خداوند به آنچه او زاده داناتر است و پسر مانند دختر نيست- و من نامش را مريم ناميدم و من او و فرزندانش را از (شرّ) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مىدهم
آیه36🌹ازسوره آل عمران 🌹
فَلَمَّا =پس آنگاه که
وَضَعَتْها=بزاد اورا
قالَتْ=گفت
رَبِّ=پروردگارا
إِنِّي=همانا من
وَضَعْتُها=زادم اورا
أُنْثى=دختر
وَ اللَّهُ=والله
أَعْلَمُ=داناتر است
بِما=به آنچه
وَضَعَتْ=او زاییده بود
وَ لَيْسَ=ونیست
الذَّكَرُ=آن پسر که اومی خواست
كَالْأُنْثى=مانند این دختر
وَ إِنِّي=و همانا من
سَمَّيْتُها =نامیدم اورا
مَرْيَمَ=مریم
وَ إِنِّي= وهمانا من
أُعِيذُها بِكَ=درپناه تو قرار می دهم او
وَ ذُرِّيَّتَها = وفرزندانش را
مِنَ=از
الشَّيْطانِ=شيطان
الرَّجِيمِ=رانده شده
هرگاه به درستي تبيين شوند، راهگشاي شرايط دشوار زندگي جمعي خواهند بود. صلح امام حسن(ع) يكي از بزنگاههاي تاريخي است كه مشحون از راهبردهاي عملي با پشتوانه اعتقادي براي شرايط حساس و بحراني جامعه مسلمين است. در اين مانور هوشمندانه امام حسن مجتبي(ع) با روشنبيني در شرايط فشار راهي به چشماندازهاي پيش رو براي رسالت نبوي گشود. آيتالله شهيد دكتر بهشتي به عنوان يك تربيت يافته مكتب اهل بيت(ع)، مناسبت 28 صفر را دستمايه قرار داده و در جمع دانشجويان و ايرانيان مقيم آلمان در سالهاي حضور در مركز اسلامي هامبورگ (49-44) به تبيين صلح امام حسن(ع) پرداخته و با نگاهي نو به تحليل اين رخداد تاريخي نشسته است. در ابتداي سخن نكاتي پيرامون رحلت پيامبر(ص) و موضوع جانشيني آن حضرت آمده است كه در نوع خود از طراوت و تازگي برخوردار است. اين متن از سوي بنياد حفظ و نشر آثار شهيد آيتالله دكتر بهشتي در اختيار صفحه انديشه روزنامه ايران قرار گرفته است كه براي نخستين بار منتشر ميشود. گفتنی است که مکتوب حاضر، بخشی مختصر از سخنرانی تفصیلی شهید بهشتی است.
روز 28 صفر، در ميان مردم شيعه 12 امامي يكي از روزهاي پراحترام است.
درباره وفات پيغمبر اكرم(ص) از نظر تاريخي بسياري از مورخين و محدثين مخصوصاً برادران اهل سنت ما روز دوازدهم ماه ربيع الاول را روز وفات پيغمبر اكرم(ص) نقل كردهاند و به خاطر داريد كه همين عده عموماً همان روز دوازدهم را هم روز تولد پيغمبر اكرم(ص) صلواتالله و سلامه عليه ميدانند، بنابراين طبق نقل اين دسته از مورخين و محدثين روز تولد و روز وفات پيغمبر(ص) يكي است؛ دوازدهم ربيع الاول.
گروهي ديگر از جمله بيشتر مورخين و علمايي هستند كه روز بيست و هشتم ماه صفر را روز وفات پيغمبر اكرم(ص) ميدانند و برخي از مورخين روز دوم ماه ربيع الاول و برخي روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول را [ذكر كردهاند]. ولي آنچه كه مورد عمل است روز بيست و هشتم [صفر] در ميان اكثريت شيعه و روز دوازدهم [ربيعالاول] در ميان اكثريت برادران اهل سنت [است].
در روز وفات پيغمبر اكرم(ص) حوادث گوناگوني در مدينه رخ داده است و من از آن ميگذرم. ولي آن گوشهاي را كه عرض ميكنم اين است كه بلافاصله بعد از وفات پيغمبر، علي(ع) و عباس (عموي پيامبر) و گروهي از بنيهاشم از خويشان پيغمبر و گروهي از صحابه پيغمبر رفتند سراغ غسل و دفن پيغمبر(ص) و در همان موقع هم عدهاي از مردان برجسته مدينه رفتند سراغ تعيين تكليف زمامداري امت اسلام بعد از پيغمبر اكرم(ص). به اين نكته توجه شود كه از مجموعه كلماتي كه از علي بن ابي طالب(ع) در نهجالبلاغه و در جاهاي ديگر نقل شده اين به دست ميآيد كه علي(ع) اين عمل افراد برجسته مدينه را كه به فكر تعيين تكليف مسأله زمامداري امت اسلام بعد از وفات پيغمبر اسلام(ص) بودند تأييد و حتي قدرداني و ستايش كرد. اعتراض علي(ع) و دوستان علي اين بود كه چرا برخلاف آنچه پيغمبر اكرم(ص) فرموده بود در آن جلسه عمومي علي(ع) به اين مقام تعيين نشد و با او بيعت نشد. اين را از اين نظر ميگويم كه بسياري از آقايان اهل منبر را شنيدهام كه در اين روزها به صورت انتقاد و خردهگيري ميگويند كه بله، مسلمانان جنازه پيغمبر(ص) را گذاشتند و رفتند سراغ مسأله حكومت. اين انتقاد بسيار نابجا و بسيار خطرناك است. براي اينكه از نظر تعاليم اسلام روشن كردن تكليف مسأله زمامداري و اداره امت اسلام يك واجب فوري قطعي بوده و شركت در مراسم غسل و كفن و دفن پيغمبر(ص) هم يك واجب قطعي است. بايد گروهي به اين واجب بپردازند و آن چند نفري كه ميتوانند اين كار را انجام دهند و بقيه به آن كار ديگر بپردازند. اين نوع تعبيرها از توجه ريشه دار مردم به اهميت مسأله حكومت و زمامداري امت و تأثير عجيب آن بر سرنوشت دين و دنياي مردم مسلمان كم ميكند و ميكاهد و اين خطر بزرگي است براي مردم.
در سال چهلم هجرت، بعد از شهادت حضرت علي(ع) [مسلمانان] به عنوان خليفه [جانشين] پيغمبر(ص) و زمامدار مسلمين با امام حسن مجتبي(ع) بيعت كردند. مورخين از قول جناد بن علي بكهام مينويسند در همان روزهاي نيمه ماه رمضان، اواسط ماه رمضان بعد از جنگ صفين و بعد از غائله خوارج نهروان يك ارتش چهل هزار نفري مصمم براي جنگ تا پاي كشته شدن با معاويه و سپاه معاويه، با علي(ع) بيعت كرده بودند. قرار بود در همان روزها اين سپاه مصمم و متشكل براي خاتمه دادن به كار معاويه ياغي در شام حركت كند. در همين موقع مسأله ترور و كشته شدن ناگهاني حضرت علي(ع) به دست ابن ملجم مرادي در مسجد صورت گرفت. بعد از شهادت حضرت، سران اين سپاه و سران كوفه كه پايتخت بود چون سيستم كار بعد از پيغمبر اكرم(ص) در مورد تعيين حكومت اينگونه شده بود كه ارباب حل و عقد يعني سرجنبانهاي پايتخت، حاكم و فرمانروا و زمامدار مسلمين را معين ميكردند، بعد از شهادت علي(ع) پايتخت كشور اسلام، صرفنظر از قسمت شام و توابع آن،
كوفه بود. اين بود كه سرجنبانهاي كوفه آمدند با امام مجتبي(ع) فرزند بزرگ علي(ع) به عنوان فرمانرواي اسلام و مسلمين بيعت كردند و اين سپاه چهل هزار نفري هم كماكان آماده حركت براي جنگ با سپاه ياغي شام بود. امام مجتبي(ع) در همان سال چهلم با اين سپاه حركت كرد. يكي از شخصيتهاي بسيار برجسته از نظر فرماندهي و همچنين از نظر اداره و كياست مرد برجستهاي در عصر خودش به شمار ميآمد قيس بن سعد بن عباده است او که از ارادتمندان و مخلصين عليبنابيطالب(ع) بود. در دوران چهار سال و چند ماه زمامداري علي فداكاريهای بسیار كرده است. بعد از شهادت امام علي(ع) جزو كساني بود كه با امام مجتبي(ع) به عنوان امام و فرماندار و زمامدار امت اسلام بيعت كرد. امام مجتبي(ع) قيس را با دوازده هزار نفر از اين سپاه چهل هزار نفري به عنوان ستون جلوي سپاه جلوتر فرستاد. خود امام هم با بقيه سپاه حركت كرد. از كوفه آمد تا مدائن. در مدائن سپاه اتراق كرده بود براي اينكه روز بعد حركت كند. عمال معاويه در كار حسن بن علي(ع). يكي از عمال معاويه شب هنگام ناگهان فرياد زد آي مردم! قيس بن سعد بن عباده كشته شده است، كوچ كنيد. حركت كنيد. اين عده بيست و هشت هزار نفري بدون اينكه به فرمانده درجه اول يعني امام مجتبي(ع) مراجعه كنند، بپرسند آيا اين حرف درست بود؟ غلط بود؟
یک مرتبه به هیجان درآمدند و همه از جا تکان خوردند. امام مجتبي(ع) از آنجا به خانه فرماندار مدائن وارد شد تا به وضع سروساماني دهد. بلافاصله بعد از به وجود آمدن اين صحنه غيرعادي، نامهاي از طرف معاويه به امام مجتبي(ع) رسيد و آن حضرت را به صلح دعوت كرد. در ماه ربيعالاول يا ربيعالاخر يا جمادي الاول سال چهل و يكم يعني بعد از پنج ماه يا هفت ماه از شهادت اميرمومنان، امام مجتبي(ع) ناچار با معاويه صلح كرد. از سال چهل و يكم تا سال پنجاهم را امام مجتبي(ع) بعد از قرارداد صلح از كوفه به مدينه آمد و اين مدت را در مدينه زندگي ميكرد اما همين زندگي اينگونه امام مجتبي(ع) در مدينه براي معاويه قابل تحمل نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرت معاويه امام مجتبي(ع) را مسموم كرد و حضرت مجتبي(ع) در هفتم يا بيست و هشتم ماه صفر در اثر سم
رحلت فرمود.
و اما نكتهاي كه درباره امام مجتبي(ع) لازم است همه ما بدانيم مسأله صلح امام مجتبي(ع) و روش خاصي است كه امام مجتبي(ع) در اين دوره از زندگي از سال چهلم تا سال پنجاهم هجرت داشت. اين را عرض كنم كه روي هم بايد دو مطلب را به استناد مدارك تاريخي قبول كرد. يكي اينكه از نظر اخلاق، نرمش و آرامش در خلق و خوي امام مجتبي(ع) بيشتر به چشم ميخورد. اما به اين نكته هم بايد اشاره كرد كه امام مجتبي(ع) در طول تاريخ براي كشته شدن و مرگ آماده بود و از مرگ نميترسيد، اين را هم بايد قبول كرد در صلح امام مجتبي(ع) آن روحيه صلحطلبي و آرامشطلبي به چشم ميخورد اما ترس از مرگ به چشم نميخورد. من روي فهميدن اين نكته بسيار تكيه دارم براي اينكه مكرر ديدهام كه بعضيها در اين باره سؤال ميكنند كه ميان اين دو برادر و اين دو فرزند بزرگوار رسول خدا(ص) و علي مرتضي (امام مجتبي و حضرت سيدالشهدا) مثل اينكه خيلي فرق است.
اينها خيال كردهاند امام مجتبي(ع) ميترسيد از اينكه كشته بشود و برای این که جان خود را نگه دارد با معاویه صلح کرد. حقاً اين فكر
غير منصفانه است.
براي اينكه اين قسمت از متن خوب روشن بشود اين قسمت را باز از ابن اثير نقل ميكنم. ابن اثير در كامل ميگويد: بعد از اينكه امام مجتبي(ع) به خانه مسعود ثقفي، فرماندار مدائن رفت و بعد از اينكه نامه معاويه آمد و آن حضرت را دعوت به صلح كرد، امام مجتبي(ع) مردم را دعوت كرد و با آنها اينطور سخن گفت:
ابن اثير ميگويد: امام مجتبي(ع) به پا خاست ابتدا حمد و ثناي الهي بجا آورد، بعد فرمود اي مردم! ما در مقابل سپاه شام هيچ وقت حالت تسليم به خودمان نخواهيم گرفت. در اين كه بايد با معاويه و دستگاه بيدادگر و فاسد و هرزه او مبارزه و جنگ كرد هيچ ترديدي نداريم. اما وااسفا! امروز آن سلامت فكري و سلامت ايماني و سلامت روحي پير شده و به جاي آن عداوتها و دشمنيهاي داخلي و اختلافات داخلي صف يكپارچه مبارزهكنندگان با معاويه را پراكنده كرده.
امروز من ميبينم شما مردم دو دستهايد. هر دو دسته براي كشتههاي خودتان احساسات به خرج ميدهيد، يك دسته نشستهايد و مراسم سوگواري كشتههاي صفين را به پا ميكنيد. گريه ميكنيد كه واي پسرم! واي برادرم! واي پدرم! واي عمويم! واي شوهرم در جنگ كشته شد و ديگر قدرت روحي نداريد كه به ميدان جنگ بياييد. دسته ديگر براي كشتهشدگان جنگ نهروان عزا گرفتهايد و اين دسته از من كه فرزند علي(ع) هستم و در زمان فرمانروايي علي(ع) و به فرمان علي(ع) خوارج نهروان كشته شدند ميخواهيد از من و سپاه من انتقام بگيريد. من با چنين مردم و چنين سپاهي چگونه بروم با معاو
يه و دستگاه او بجنگم؟ الان به شما اعلام ميكنم كه معاويه ما را به راهي دعوت كرده است (من دوست دارم اين جمله خوب در مغز همه بماند) معاويه ما را دعوت كرده است به چيزي كه نه براي او عزت دنياست و نه در آن عدل و انصاف و دادگري است، اما اگر شما مرد مرگ هستيد، اگر از مرگ نميترسيد، بياييد همين فردا به جنگ معاويه خواهيم رفت و (البته اين مطلب را اضافه ميكنم كه) اگر شما نميترسيد ما پس ميزنيم اين پيشنهاد معاويه را و اين پيشنهاد معاويه را برميگردانيم و محاكمه ميان خود و او را به خدا و لبه تيغ شمشيرها واگذار ميكنيم و اما اگر دلتان براي زندگي و ادامه دادن چند روزه ديگر زندگي ميلرزد و اگر سر جان خودتان ميترسيد ناچار بايد قبول كنيد پيشنهاد صلح را.
اين بيان صريح امام مجتبي(ع) است در برابر پيشنهاد صلح معاويه. حالا قضاوت بفرماييد اين عبارت صريح و كوتاه و قاطع را، آيا امام مجتبي(ع) از مرگ ميهراسيد كه چنين سخن ميگفت يا اين سخنان پيشوايي است كه از مرگ هراسي ندارد؟!
ابن اثير نقل ميكند به محض اينكه سخن امام مجتبي(ع) تمام شد از اطراف مردم فرياد برآوردند البقيه، البقيه! نه، ته مانده كار را بايد نگه داشت أمضأصلح، صلح را امضا كن. اين بود شرايط خاص امام مجتبي(ع) هنگام پيشنهاد صلح معاويه.
ملاحظه ميفرماييد امام مجتبي(ع) آماده است براي جانبازي و براي شهادت. مورخين شركت امام مجتبي(ع) را در چندين جنگ حتي در زمان عمربن خطاب نقل ميكنند. در آن زمان خود علي(ع) در جنگها شركت ميكرد. اما امام مجتبي(ع) با چه جنگ كند و چه جور جنگ كند؟ چه جور مبارزه كند كه امكان يك مبارزه مسلح جدي طبق محاسبات صحيح اجتماعي براي امام مجتبي(ع) فراهم نبود. وقتي امكان اينگونه مبارزه فراهم نبود امام مجتبي(ع) تصميم گرفت يك نوع مبارزه آرام با معاويه شروع كند.
مبارزه آرام امام مجتبي(ع) اين بود كه تا امام مجتبي(ع) زنده بود در سرتاسر بلاد اسلامي شخصيتهاي برجستهاي وجود داشتند كه با انتقادات صريح خودشان تا حدود معين، 5 درصد، 10 درصد و 20 درصد جلوي حكومت مستبد و خودكامه معاويه را ميگرفتند. امام مجتبي(ع) براي اينكه اين مقدار از مبارزه را در ميان مسلمانها زنده نگه دارد و براي اينكه بيجهت مبارزه شديد بياثر را دنبال نكند صلح با معاويه را پذيرفت. اگر امام مجتبي(ع) ساخته بود كه ديگر مسموم كردن نميخواست. شهادت امام مجتبي(ع) بهترين دليل قاطع است براي اينكه امام مجتبي(ع) سازشكاري را با معاويه در پيش نگرفت و روش خاص از مبارزه را در پيش گرفت.
اين است كه در مورد اين 10 سال زندگي امام مجتبي(ع) توجه به اين كه ائمه شيعه هميشه پرچمدار حق و حقيقت و عدالت بودهاند بايد كاملاً ميان همه ما توجه به اين نكته زنده بماند و توجه داشته باشيم كه نه تنها حضرت سيدالشهدا حسين بن علي(ع)، قيام كننده عليه ناحق و انحراف و ظلم و ستم بود بلكه همه ائمه شيعه قيام كننده عليه انحراف و ستم بودند منتها هر كدام روشي متناسب با زمان و امكانات اصلي خود و روشي متناسب با حريف خود انتخاب كرده بودند.
بیتکلفی در سیره معصومین
پیامبراکرم(ص) بیتکلف بودند و راحت حرف خود را میزدند و در سخنانشان از کلمات قصار استفاده نمیکردند. واینگونه رفتارها در حالات پیامبر بسیار بوده است.
امام صادق(ع)میفرمایند:"المتکلف ظاهره ریا و باطنه نفاق "آدم هایی که دنبال کلاس گذاشتن و تکلف هستند عاقب ذلیل و خوار میشوند. انسان هایی که ساده هستند و بیتکلف و بیتعارف سخن میگویند موفق هستند. شخصی نزد امیرالمومنین آمدند و از ایشان سوال کردند دربارهی اینکه اگر چیزی در دلمان نباشد و آن سخن را بیان کند حکم این سخن چیست؟ امیرالمومنین گفتنتد این سخن دروغ است. حرفهایی مثل اینکه منزل ما هم تشریف بیاورید خوشحال میشویم. اگر واقعا خوشحال میشوید این حرف را بگویید اگر توانایی ندارید بگویید نمیتوانم. شخصی امیرالمومنین را دعوت کردند و ایشان فرمودند دوست ندارم که به خانهی شما بیایم و شما به زحمت بیفتید اگر واقعا به زحمت میافتید نمیآیم و دفعه دیگر میآیم. یکی از بزرگترین مشکلات در کشور ما و بین مسئولین کشور ما تکلف است.
دلسوزی وحرص پیامبر نسبت به سعادت امت خویش
دومین خصوصیت عبدبودن پیامبر، حرص برسعادت دیگران بودهاست "طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى"(سوره طه/ ۱-۲) طه ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی.
"حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ"(سوره توبه-۱۲۸)
نشانهی واقعی بندگی ما این هست که ما باید نسبت به رشد و سعادت دیگران حریص باشیم.
حضرت موسی درحال چوپانی بودند و تابستان بود که یکدفعه یکی از گوسفندها از گله فرار میکند حضرت موسی هم به دنبال این گوسفند میرود. تا جایی که گوسفند به هنگام عصر در بالای یک تپه بلاخره این گوسفند را میگیرند و آن گوسفند را نوازش میکنند و میبوسند و در روایت داریم که با این گوسفند صحبت میکنند و دلجویی کردند (از من ترسیدی. ببخشید من تو را خسته کردم که این همه راه را آمدی و خسته شدی. از من ترسیدی؟). بعدا که حضرت موسی به نبوت رسیدند خداوند به ایشان فرمودند که میدانی چرا من تو را به پیامبری برگزیدم؟ چون دلت برای آن گوسفند سوخت و برای آن دلسوزی کردی و نشان دادی که به این مقام رسیدهای که نبی بشوی و این نشانه نبوت توست. دلسوزی برای یک گوسفند.
پیامبر فرمودند که در روز قیامت همهی مردم و همهی پیامبران میگویند: (نفسی نفسی) من تنها کسی هستم که در صحرای محشر میگویم (امتی امتی). حریص بودند واقعا برای امت خود دلسوزی میکردند. پیامبر مثل پدر بودند برای امت خود. وقتی پدری ببیند که فرزندانش به جهنم میروند واقعا میسوزد. نسبت به سعادت امت خود حریص بودند.
در روایت داریم علت اینکه پیامبر به عبادت های خود تاکید داشتند بهخاطر این بوده است که امت دارند کوتاهی میکنند و بهخودشان فشار وارد میکردند. مثل مادری که وقتی میبیند فرزندش در یک موضوعی کوتاهی میکند، سعی میکند فرزندش را از یک طریقی نجات بدهد. پیامبر مثل مادری دلسوزی بودند.
تنها خواستهی پیامبر از ما
*پیامبر فقط یک خواسته از امت داشتند. در آخرین سالهای زندگی پیامبر عدهای از پیامبر سوال کردند که ای پیامبر ما چه چیزی را به شما بدهیم، به خاطر اینهمه دلسوزی و خوبی که در حق ما کردید؟ در همین لحظه قرآن نازل شد و پیامبر فرمودند: من چیزی از شما نمیخواهم. اجر من را خدا میدهد، فقط من یک چیز از شما میخواهم "قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى" (سوره شوری-۲۳)
پیامبران قبل از رسول اکرم(ص) از امت خود درخواستی نداشتند و تنها رسول اکرم (ص) از امت خود این درخواست را داشتند.* این درخواست پیامبر نفعی برای ایشان نداشتند. با قربی(نزدیکان) من متصل باشید و مراقب آنها باشید مثل آنها باشید. مثل قربی من باشید. این خواسته به نفع پیامبر نبود. مثل این هست که شما از استاد خودتان میپرسید شما چه خواستهای از من دارید؟ نمره خوب معدل خیلی بالا، مدرک دکترا را بگیری. موفقیتهای تو را ببینم. و از دیدن آنها لذت میبرم. مودت ما به اهل بیت فایدهای برای اهلبیت ندارد، بلکه باعث رشد ما میشود. خواسته پیامبر از ما شبیه حضرت علی و حضرت زهرا شدن است . مودت شبیه اهل بیت شدن است. ریشه کلمه مودت (وَدَدَ) است یعنی وُد (میخ) فرزندان من بشوید
زندهیاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. نعمت پیامبر بالاتر از هر نعمتی
پیغمبر خیلی عظمت دارد، نمیشود رفتار پیغمبر را لیست کرد. همان به قدر تشنگی باید چشیددد. آمدند به امیرالمومنین گفتند، میشود پیغمبر را برای ما توصیف کنید؟ امیرالمومنین لبخندی زدند و فرمودند؛ شما میتوانید نعمتهای خدا را برای من لیست کنید؟ گفتند؛ نه آقا "ان تعدوا نعمت الله لا تحصو ها" ، اگر بخواهید نعمتهای خدا را لیست کنید لیست نمیشود. بعد حضرت فرمود که میدانستید همهی بی نهایت نعمت خدا در نظر خدا قلیل است؟ چرا؟ چون خدا میفرماید؛ "متاع الحیوه الدنیا قلیل" همان لا تحصو ها [قلیل است]. این نشان میدهد که آن واحد شمارش خدا با ما فرق میکند؛ واحد عظمت و قلت خدا با ما فرق میکند. درست است که" نعمت الله لا تحصوها" ولی نزد خدا این لا تحصوها میشود قلیل."متاع الدنیا قلیلٌ"
خُلق بینهایت پیامبر
اما همین خدایی که به نعمت بینهایتش قلیل میگوید، به پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: "و انّک علی خُلُق عظیم"، خُلق تو(پیامبر) عظیم است. خُلق یعنی چه؟ ماده خلق (خ ل ق) به معنای اندازه است. وقتی با فتحه بیاید میشود خَلق، اندازه ظاهری، خُلق اندازه باطنی میشود، یعنی تو (پیامبر) بینهایت هستی.
مناظره امیرالمومنین با دانشمند یهودی
"جاء حبر الی امیر المومنین" فردی یهودی نزد امیر المومنین آمد، پیشتر نزد خلیفه اول رفته بود و پرسیده بود خدا کجاست؟ خلیفه اول گفته بود در آسمانها، یهودی استنتاج کرد که خدا در زمین نیست و به نحوی استنتاج کرد که خدا در آسمان هم نیست لذا خلیفه اول دستور قتل او را داد. یهودی گفت اسلامی که انقدر بی منطق باشد ارزش ندارد. هنگام بیرون رفتن سلمان فارسی جلوی او را گرفت و گفت از یک آقایی که کشاورزی میکند سوالت را بپرس. هنگامی که میخواست نزد امیرالمومنین بیاید، حضرت علی(ع) وقتی از دور او را دید، فریاد زدند: "ان الله اين الاين فلا اين له؛ جل ان يحويه مكان فهو فى كل مكان بغير مماسة و لا مجاورة يحيط علما بما فيها و لا يخلو شى ء من تدبيره " خدا خالق مکان است ولی خود در مکان نیست. یهودی وقتی رسید به امیرالمومنین افتاد روی پای ایشان، " افنبی انت؟" تو پیغمبری؟ امیر المومنین فرمودند: " ویللک، انا عبد من عبید محمد" من بندهای از بندگان پیغمبر اکرم هستم. امیر المومنین با این همه عظمت، بنده ای از بندگان پیغمبر است، باید بتوانیم شبیه پیغمبر بشویم.
دو خصوصیت پیغمبر و نشانههای بندگی
دو خصوصیت از پیغمبر اکرم بگویم، یکی از مهمترین خصوصیتهای پیغمبر که نشانه بندگی پیغمبر است، نشانه بندگی آن چیزی نیست که ما تصور میکنیم مثلا محاسن بلند یا پیشانی کنده بسته، بعضا دشمنان پیغمبر هم اینگونه بودند، داعشیها هم بعضا اینگونه هستند، اینها نشانه بندگی نیست. نشانه بندگی ظریف است.اصلا خود پیامبر اکرم فرمودند: اگر میخواهی بندگیات را بسنجی ببین خانوادهات را چقدر دوست داری؟ این نشانه واقعی بندگی است. *یکی از نشانههای واقعی بندگی که پیغمبر داشت و ما باید آن را پیدا کنیم، تکلف است.* در قرآن دارد که حضرت فرمودند: " و ما انا من المکلفین" من از متکلفین نیستم. خدا به پیامبر گفت که برو به مردم بگو من این شکلی هستم. متکلف نیستم. متکلف یعنی ادا درآوردن. بنده واقعی خدا، خودش است. ادا در نمیآورد. هی چیزهایی را برای خودش تحمیل نمیکند. تا یکجوری توجه دیگران را به خودش جلب کند. میداند خدا دارد کار میکند، لذا لازم نیست ادا دربیاورد. ببینید من از اداهای خیلی ساده شروع بکنم. مثلا آدمهایی هستند وقتی یک مقامی دارند، لزوما باید وسیلهای که سوارش میشوند وسیله ویژهای باشد، مثلا میگوید من چون مهندس شدم، چون دکتر شدم، پراید در حد من نیست، مثال میزنم! باید سوار وسیله بالاتر شوم. این میشود تکلف. مثلا فلان جا نباید بروم، مثلا اگر بچه من گفت بابا برویم در پارک بنشینیم و بگوییم و بخندیم، نه دیگر، در شان ما نیست. این عبارت " در شان ما نیست" در حلال خدا دارم میگویم دیگر. در شان ما نیست بنشینیم روی زمین. پیغمبر برعکس همه اینها بود. در روایت داریم که پیغمبر اکرم سوار الاغ میشدند. بگذارید عین متن روایت را بخوانم که پیغمبر اکرم فرمودند: محبوب من اینگونه است، من دوست دارم این شکلی باشم. "احب الرکوب علی الحمار موکفا" میخواهم روی الاغ بنشینم درحالی که الاغ پالون نداشته باشد. اصلا خود پالون کلاس بوده. حضرت میفرمایند نه من پارچهای میاندازم روی الاغ. این باعث میشود مردم با پیغمبر راحت باشند. در روایت دارد که فرعون خصوصیتی داشت که باعث شد عمرش چهارصد سال شود. چه خصوصیتی داشت؟ اینکه بین مردم و فرعون حجاب نبود. یعنی هرکس با فرعون کار داشت راحت پیش او میرفت. انقدر خدا از این خصوصیت فرعون خوشش آمد که چهارصد سال عمر او را طولانی کرد. حضرت فرمودند یکی دیگر از علتهایش این بود که با خانوادهی خود گرم میگر
فت. مهربان بود، خوش رفتار بود. آسیه به فرعون گفت "غرة عين لى و لك " این بچه را نگه دار این نور چشم ما میشود، فرعون به خاطر آسیه قبول کرد. البته همین آسیه بعدا که در برابر بحث خدا مقابل فرعون ایستاد، همین فرعون "وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ" چهار دست و پای آسیه را میخ کرد اما آن دورهای که آسیه در تقیه بود و ایمان خود را ظاهر نکرد، فرعون با او خوش رفتاری میکرد. این دو خصوصیت را در روایت دارد. خدا عمر فرعون را در دنیا زیاد کرد. خدا تلافی میکند، عمرش را زیاد کرد.
در ارتباطاتمان بیتکلف باشیم
من میخواهم این را عرض کنم، *بیتکلفی*. عزیزان، رفقا، همه شما که اینجا هستید جزء خواص جامعه هستید. یکی از مشکلات این است که خواص جامعه تکلف دارند و این باعث میشود که عوام درست نتوانند با خواص جامعه ارتباط برقرار کنند و این جامعه را آلوده و فاسد میکند. مسئولی که وقتی عوام میخواهند پیشش بروند، این عوام یک ذره به لکنت بیفتند، این مسئول بنده شیطان است، این مسئول فرسنگها با پیغمبر فاصله دارد. چرا؟ چون وقتی کسی خدمت پیغمبر اکرم(ص) آمد، ذرهای به لکنت افتاد، پیغمبر اکرم سرش را به سینه خود چسباندند، فرمودند "هَوِّن علیک" راحت بگیر، من پسر خانمی هستم که مرا در بیابان بزرگ کرده(حلیمه)، من با دست خودم از بز شیر میدوشم. من هیچکسی نیستم یک بنده خدا هستم. یهودیها آمدند پیش امیرالمؤمنین گفتند یا علی، پیامبر اکرم کی فرصت دارد؟ یک وقتی بگیر ما با پیغمبر صحبت کنیم. امیرالمؤمنین پیش پیغمبر اکرم آمدند. فرموند یا رسول الله یک گروهی از یهودیها هستند از شما وقت میخواستند. حضرت ناراحت شدند! گفتند یعنی چه وقت میخواستند؟ من مثل همه مردم در مسجد نشستم. پیغمبر جوری بین مردم مینشستند که اصلا کسی نمیفهمید کدامشان پیغمبر است. آقا پیغمبر کدامتان است؟ لباسشان، نگاهشان، رفتارشان. چرا ما ادا اصول در میآوریم؟ چرا کلمات قلنبه سلنبه به کار میبریم؟ چرا وقتی یک چیز را نمیتوانیم یا نمیدانیم ادایش را در میآوریم که من میدانم یا میتوانم؟
بی تکلفی از دلایل محبوبیت پیامبر
خدا شهید مطهری را رحمت کند، یک کتابی به نام حماسه حسینی دارند، آنجا درباره شیوههای تبلیغی پیغمبر خیلی زیبا صحبت کردند و سیره نبوی. هر دو تکرار شده است. آنجا میگویند مهمترین چیزی که پیغمبر را محبوب کرد، مردم خود را برای پیغمبر میکشتند. (خود را برای پیامبر میکشتند! وقتی پیغمبر اکرم فتح مکه کردند، آب وضوی پیغمبر، یک قطره روی زمین نیفتاد. وقتی پیغمبر فتح مکه کردند، محاسن و موهای خود را اصلاح کردند، یک دانه موی پیغمبر روی زمین نیفتاد. پیغمبر رهبری بودند که عاشق درست کردند. حضرت آقا در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن میفرماید که معاویه وصیت کرد که موی پیغمبر را همراه من دفن کنید، خدا به احترام این مو، من را عذاب نمیکند، این مو را پدر ابوسفیان در فتح مکه توانسته بود از پیغمبر بگیرد، آنجایی که پیامبر خودشان محاسنشان را کوتاه کردند.) پیغمبر محبوب بود. عبدالله ذولبجادتین، پسر پولدارترین شخص در مدینه است، با دو تا لنگ خدمت پیغمبر میآید. پیامبر اکرم یک خندهای کردند گفتند این چه وضعش است؟ چرا اینگونه آمدی؟ میدانستند این کیست. (آقایی که در ایتالیا پولدار بود و پسرش به شهادت رسید، اسمش چه بود؟ ادوراد آنیلی) میگفت این ادوارد آنیلی است برا خودش! پسر پولدار مدینه است. چرا این شکلی آمدی؟ گفت آقا عاشق شما شدم، به بابام گفتم میخواهم مسلمان شوم، بابام گفت حق نداری هیچ چیز از پول و ثروت، مال خودت باشد، گفت همهاش برای خودت، میخواستم پیش شما بیایم بابام گفت بایست پیراهنت که هست! پیراهنت را هم در بیاور. گفت پیراهن و شلوارم را درآوردم با دوتا لنگ پیش شما آمدم. اسمش عبدالعزی بود، حضرت فرمودند اسم تو عبدالله است. بهش گفتند عبدالله ذولبجادتین. عاشق درست کرد. چرا عاشق درست کرد؟ شهید مطهری میگوید رمزش این بود که پیغمبر تکلف نداشتند بعد خود شهید مطهری میگوید من رفتم نجف آباد تبلیغ کنم، داشتم از این طرف خیایان به آن طرف خیابان میرفتم، یک پیرمردی وسط خیابان جلوی من را گرفت، آقا وایسا ببینم! گفت من ایستادم. پیامبر داشتند به مسجد میرفتند، جوانی وسط کوچه گفت آقا کارت دارم، پیغمبر گفتند بفرمایید، گفت بشین. پیامبر گفتند من الان کار دارم باید برم مسجد. گفت نه! گفتند باشد مینشینم. کف زمین نشستند، وسط کوچه بین راه یک گوشهای نشستند. بفرمایید، گفت یا رسول الله میخواهم زنا کنم، میخواهم فحشا کنم. حضرت یک لبخندی زدند و فرمودند: خوب. فقط ببین! دوست داری یک نفر با خواهرت همینجوری {رفتار} بکند؟ گفت: نه. با مادرت؟ نه. ببین! محور اخلاق این است که آنچه که برای خودت میپسندی، برای دیگران هم بپسندی.
روایت امام صادق(ع) دربارۀ محور اخلاق
آمد به امام صادق گفت که: «آقا میتوانم وقتی خانمها دارند رد میشوند از پشت بهشان نگ
اه بکنم؟». حضرت فرمودند: «دوست داری کسی به پشت خواهر و مادرت نگاه بکند؟». گفت: «نه». حضرت فرمودند: «محور اخلاق...». {همانطور که} پیامبر فرمودند.
تواضع پیامبر در پاسخگویی به سؤالات
بعد گفت: «یا رسولالله! چه کار کنم؟». حضرت فرمودند: «بیا جلو، بیا جلو! –در روایت است- بیا جلو، بیا جلو!». سرش را جلو آورد. ببین به شخص اول عالم گفته است میخواهم بروم زنا کنم! حضرت نگفتند: «برو، نجس!». گفتند: «بیا جلو». دارد که صورت شخص را گرفتند و به سینۀ خودشان فشار دادند. فرمودند: «عزیزم، من تو را دوست دارم. دوست ندارم که به خرابی و آلودگی کشیده بشوی». در روایت دارد که این جوان گفت: «من وقتی بوی پیغمبر را احساس کردم، سینۀ پیغمبر را احساس کردم، از گناه بدم آمد». چقدر ما کاری کردهایم که دیگران از گناه بدشان بیاید؟ ببین! به سینۀ خودش چسباند. اصلاً روابط و اتصال خیلی کار میکند. چه بگویم!؟
"الاکل علی الحضیض مع العبید" پیغمبر اکرم دوست داشتند روی زمین بنشینند و با بندهها غذا بخورند. "الاکل علی الحضیض مع العبید و منابله السائل بیده." {دوست داشتند} با دست خودشان به کسی غذا بدهند یا چیزی بدهند. پیغمبر اکرم اینجوری بودند.
تواضع پیامبر در وقت دادن به یهودی
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آمدند به پیغمبر فرمودند که: «یا رسولالله! فلانی یک وقت میخواهد.» پیغمبر اکرم این جمله را فرمودند: "فانّی عبدٌ من عبید الله. لا اعلم الّا ما علمنی ربی". مگر من که هستم که بخواهم وقت بدهم؟ من یک بندهای از بندگان خدا هستم. هرچه هم علم دارم خدا به من یاد داده است.
💌 مگر میتوان شیفتهی این پیامبر نبود؟!
❓با خود پرسیدهایم پیامبر اکرم(ص)، بینظیرترین انسان طول قرون، چه ویژگیهایی داشت؟
♥️ حتما با شنیدنش بیش از پیش عاشق خواهید شد...
قاریان افضل ایران 🇮🇷 🇮🇷
ابوالفضل اینانلو:
مراقب این رجاله ها وکذابهای موریانه باشید (بهائیت)
رفته بودم حرم حضرتمعصومه، تاکسی سوار شدم از حرم به سمت بلوار امین. یه زن جلو و یه پیرزن عقب نشسته بودن. پیرزنه با ساق پاهای برهنه!
از همون اول شروع کرد به غرغر که چقدر گرونیه.. نگاه کنید ۲۴۰ کیلو طلا رو گنبده! چرا برنمیدارن خرج فقرا کنن؟!😒 ⁉️
حضرت زهرا معلوم نیست قبرش کجاست، دارن با پول ما، براش حرم میسازن!؟!⁉️
پول ما را میبرن عراق، صحنها را بزرگ میکنن.. عراق آباد بشه‼️
زن جلویی سر تکون میداد و راننده هم هیزم تو آتیش میریخت که چقدررر گرونیه و قیمت لاستیک و صفحه کلاج و... 🔥
🔰 معمولا تو تاکسی وارد بحث نمیشم و سکوت میکنم.. ولی اسم اهلبیت (ع) رو که برد و دیدم زیارت رو نشونه گرفته، نتونستم سکوت کنم!
گفتم: خانم! برای حضرت زهرا (ع) حرم نمیسازن، اسم یه صحن تو حرم حضرت علی (ع) رو بنام ایشون گذاشتن.. 👌
کسی هم پول زور از هیچکس نمیگیره صحن و حرم بسازن، هر کی بخواد با نذر و عشق کمک میکنه❤️
اون حرمها هم مال عراق نیست، مال کل شیعه و ملت اسلامه. مگه حرم امام رضا (ع) مال کل شیعیان نیست؟!
اما این طلاهای گنبد اینا را بردارن خرج فقرا کنن؟! اینا رو خود فقرا دادن که صحن و سرای اهلبیت (ع) آباد باشه..
❌ برگشت و گفت: بهایی از مسلمون بهتره، اونا به هم کمک میکنن، اگه فقیر بینشون باشه بهش میرسن‼ ‼️
(اینجا معلوم شد پیرزن مکار، بهاییه)🤮
✅ گفتم: رو گنبد قبر بهاالله تو حیفا، اسرائیل، ۱۲ هزار آجر طلاس! چرا ورنمیدارین خرج فقرا کنین؟!! 🤔
❌ گفت: ما مظلومیم، حق تحصیل و حق کار و هیچی نداریم.. گناه مون چیه. جز اینکه مسلمون نیستیم؟! جز اینکه یه دین مدرن و بروز داریم ⁉️
✅ گفتم: گناه تون اینه که تشکیلات هستین. نه دین. تشکیلات میگه👈 با کی ازدواج کنین. با کی حرف بزنین، به چی فکر کنین، از بچگی جاسوس و خائن بار میاین.. از قحطی ساختگی انگلیسیا زمان قاجار تا جلادهای ساواک همه جا شما با چنگالهاتون مردم شیعه ایران رو آزار دادین، حتی اسرائیل هم شما رو میشناسه و حق ندارین بیش از ۱۰ روز تو فلسطین اشغالی باشین.. اونا هم میدونن شما چقدر خائن و بدطینت هستین!!! 😒
اما، تو کدوم دین به قبر یه آدم نماز میخونن و سجده میکنن؟! که شما به قبر بها سجده میکنین. 😕
تو کدوم دین میگن یه آدم، خداست معاذالله‼️ که بها میگه من خدا هستم ‼️
شما دم از حقوق_زن و مدرنیته میزنین؟! عجیبه! زن بهایی حتی ارث شوهرشو نمیبره.😉 و همه ارث رو باید بدین تشکیلات ‼️ تشکیلات استالین انقدر دیکتاتوری نبود، که تشکیلات شما هست!
اونقدر عقب مونده هستید که مرد میتونه با خواهر و مادر و دختر خودش ازدواج کنه، بجز زن پدر! 😐 چون بها میخواست دست پسراش به زنش نرسه، ازدواج با زن پدرو ممنوع کرد فقط 😶 با مادر آره، با زن پدر نه ! 😑🤣
پیرزن بهایی بهت زده و عصبی نگاه میکرد.. گفت آقا نگه دار پیاده میشم 🤣😂
ــــــــــــــــ
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز ب... قاریان افضل ایران