eitaa logo
روابط عمومی مرزبانی خراسان شمالی 🇮🇷مرزمقدس🇮🇷
505 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
11.5هزار ویدیو
279 فایل
🆔 @marze_26 📌مهم حتما پیام سنجاق شده مطالعه شود 💫تبادل لینک صورت می گیرد💫 🔻کانال روابط عمومی مرزبانی خراسان شمالی در روبیکا:👇 https://rubika.ir/marze_moghadas26
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت شخصی به نام عبدالجبار مستوفی عزم زیارت حج کرده بود. او هزار دینار زر ذخیره کرده بود. روزی از کوچه ای در کوفه رد می شد که به خرابه ای رسید. زنی را دید که در آن جا مشغول جست وجو بود. ناگاه در گوشه ای مرغ مرده ای دید، آن را زیر چادر گرفت و رفت. عبدالجبار با خود گفت: این زن محتاج است ، باید ببینم که وضع او چگونه است؟ در عقب او رفت تا این که زن داخل خانه ای شد. کودکانش پیش او جمع شدند و گفتند: ای مادر از گرسنگی هلاک شدیم؟ زن گفت: مرغی آورده ام تا برای شما بریان کنم. عبدالجبار چون این سخن را شنید، گریست ... با خود گفت: اگر حج خواهی کرد، حج تو این است. آن هزار دینار زر از خانه آورد و برای زن فرستاد و خودش در آن سال در کوفه ماند. چون حاجیان مراجعه کردند و به کوفه نزدیک شدند، مردمان به استقبال آنان رفتند. عبدالجبار نیز رفت. چون نزدیک قافله رسید، شترسواری جلو آمد و بر وی سلام کرد و گفت: ای عبدالجبار از آن روز که در عرفات ده هزار دینار به من سپرده ای تو را می جویم، زر خود را بستان و ده هزار دینار به وی داد و ناپدید شد. آوازی برآمد که ای مرد هزار دینار در راه ما بذل کردی، ده برابر پس فرستادیم و فرشته ای به صورت تو خلق کردیم تا از برایت هر ساله حج گزارد تا زنده باشی که برای بندگانم معلوم شود که رنج هیچ نیکوکاری به درگاه ما ضایع نیست
5.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای چهارپایه در مغازه ها چی بود؟! کاشکی یه سری چیزا فرهنگش عوض نمی شد ... جالبه حتما ببینیم
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط جمله آخرش🥺 کمی آرامش ببینیم کمی یواش تر بریم کمی دقت کنیم