💠مشخصات#شهیدعلی_اصغرقلی_تبار💠
۱ - تولد
شهید علی اصغر قلی تبار (۱۳۴۵ بابلسر _ ۱۳۶۵ مهران) متولد شهرستان بابلسر در استان مازندران است. ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، مادرش ؟ و پدرش عبدالوهاب نام داشت.
۲ - تحصیلات و خانواده
علی اصغر قلی تبار در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع متوسطه به پایان رساند .شهید بزرگوار متاهل و فرزند ؟ خانواده بود.
۳ - شهادت
علی اصغر قلی تبار عضورسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۵/۴/۱۱ هجری شمسی در منطقه مهران و در عملیات کربلای یک شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای آجاکسر به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
#نام_یادش_گرامی🌹
«لبیک یا سید الشهدا»
✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲
#محفل_شهدا🌙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
═══❖══════❖═══
@Mahfele_shohada60
═══❖══════❖═══
💠خاطرات شهید صانعی از زبان همسر💠
مجید که دیگر تاب ماندن در این دنیا را ندارد و هر روز جهان پیش رویش برایش تنگ تر و تنگ تر می شود، تصمیمی عجیب را می گیرد که شاید تا آن لحظه کسی تصور نمی کرد که او بخواهد از تنها فرزند و زندگی پر از عشقش بگذرد.
او تصمیم خود را ابتدا با همسرش در میان می گذارد و سپس به سراغ یکی از یادگاران دوران هشت سال مردانگی و غیرت می رود تا شاید او وسیله ای شود برای رسیدن مجید به نقطه رهاییش.
آری او محمد ایرانپور را واسطه ای قرار می دهد تا شاید سردار جبهه های سخت همان که تمام بسیجی های همدان برای دیدنش رقابت می کنند خواسته مجید را قبول کند.
سردار مهدی فرجی یا همان حاج مهدی بچه های همدان ابتدا درخواست مجید را نمی پذیرد و از نظر قانونی برای او توضیح می دهد که تنها نیروهای کادر در این مرحله می توانند به سوریه اعزام شوند.
بنا به گفته حاج مهدی در شب وداع با شهید مجید صانعی؛ مجید را از درب بیرون می کردند از پنجره داخل می شد و گویی دیگر جایی برای رفتن جز تیپ سوم پیاده انصارالحسین(ع) همدان نداشت.
حاج مهدی که حریف مجید نمی شود شروط سخت تری را برای آن می گذارد تا شاید بتواند او را از تصمیمش منصرف گرداند؛ اما گویی کسی دیگر مجید را به جلو می کشاند و فکر دفاع از حرم را در دلش گنجانده است.
حاج مهدی با لبخند ملیحی که همیشه بر لب دارد خواسته مجید را قبول می کند اما به وی می گوید که باید نوع تخصص خود را به صورت عملی نشان دهد.
مجید که مربی نمونه و با تجربه ای بوده است؛ پیشنهاد مبارزه با چهار تکاور تیپ را می دهد؛ حاج مهدی هم در کمال میل این خواسته را می پذیرد و چهارتن از زبده ترین تکاوران خود را به میدان فرا می خواند.
اما نتیجه بر خلاف تصورها اندکی تعجب برانگیز می شود؛ مجید همزمان چهار تکاور زبده سپاه را شکست می دهد تا دیگر حرفی برای هیچکس باقی نگذارد.
بعد از انجام مراحل قانونی اعزام مجید که دیگر راه را برای خود هموار می بیند دو مرحله برای گذارندن آموزش های لازم به مراکز مورد نظر فرستاده می شود که در هر دو مرحله از آزمون سربلند بیرون می آید.
مجید که روزهای آخر را در کنار خانواده می گذارند از هیچ کوششی برای رضایت مندی بیشتر آنها دریغ نمی کند تا شاید بتواند در کنار رضایت خدا تمامی رضایت خانواده را نیز به منظور اعزام به سوریه کسب نماید.
همسر مجید که احساس می کند شاید نامش را در کنار سایر همسران شهدا بنویسند نه می تواند از همسرش دل بکند و نه می تواند دفاع از حرم حضرت زینب(س) را نادیده بگیرد.
و اما روز اعزام مجید چه لحظه ی سختی است؛ جدایی لیلی و مجنون که چند سال بیشتر از آغاز زندگی مشترکشان نگذشته است. زندگی که با هزار عشق و علاقه و در نهایت سختی شکل گرفته است و میوه آن شاید دیگر طعم دستان زحمت کشیده پدر را نچشد.
و مجید صانعی اعزام می شود...
#نام_یادش_گرامی🌹
«لبیک یا سید الشهدا»
✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲
#محفل_شهدا🌙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
═══❖══════❖═══
@Mahfele_shohada60
═══❖══════❖═══