✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_سوم
💠 مرد میانسالی از کارمندان دفتر، گوشی را از دستش کشید و حرفی زد که دنیا روی سرم شد :«یا اینجا همهمون رو سر میبرن یا #اسیر میکنن! یه کاری کنید!»
دستم در دست مادر مصطفی لرزید و نه تنها دستم که تمام تنم تکان خورد و حال مصطفی را بههم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد :«نمیبینی زن و مادرم چه حالی دارن؟ چرا بیشتر تنشون رو میلرزونی؟»
💠 ابوالفضل تلاش میکرد با موبایلش با کسی تماس بگیرد و کارمند دفتر اختیار از دستش رفته بود که در برابر نهیب مصطفی گوشی را سر جایش کوبید و فریاد کشید :«فکر میکنی سه ماه پیش چجوری ۴۸ تا زائر #ایرانی رو تو مسیر زینبیه دزدیدن؟ هنوزم هیچکس ازشون خبر نداره!»
ابوالفضل موبایل را از کنار گوشش پایین آورد و بیتوجه به ترسی که به دل این مرد افتاده بود، رو به مصطفی صدا رساند :«بچهها تا سر خیابون رسیدن، ولی میگن جلوتر نمیتونن بیان، با تک تیرانداز میزنن.»
💠 مصطفی از حال خرابم انگار تب کرده بود که کتش را از تنش بیرون کشید و روی صندی انداخت، چند قدم بین اتاق رژه رفت و ابوالفضل ردّ تیرها را با نگاهش زده بود که مردّد نتیجه گرفت :«بنظرم طبقه سوم همین خونه روبرویی هستن.»
و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چرخید و سینه سپر کرد :«اگه یه آرپیجی باشه، خودم میزنم!»
💠 انگار مچ دستان #مردانهاش در آستین تنگ پیراهن گیر افتاده بود که هر دو دکمه سردست را با هم باز کرد و تنها یک جمله گفت :«من میرم آرپیجی رو ازشون بگیرم.»
روحانی دفتر محو مصطفی مانده و دل من و مادرش از نفس افتاد که جوانی از کارمندان ناامیدانه نظر داد :«در ساختمون رو باز کنی، تک تیرانداز میزنه!»
💠 و ابوالفضل موافق رفتن بود که به سمت همان جوان رفت و محکم حرف زد :«شما کلتت رو بده من پوشش میدم!»
تیرها مثل تگرگ به قاب فلزی پنجرهها و دیوار ساختمان میخورد و این رگبار گلوله هرلحظه شدیدتر میشد که جوان اسلحه را کف دست ابوالفضل قرار داد.
💠 مصطفی با گامهای بلندش تا پشت در رفت و طنین طپش قلب عاشقم را میشنید که به سمتم چرخید، آسمان چشمان روشنش از #عشق ستاره باران شده بود و با همان ستارهها به رویم چشمک میزد.
تنها به اندازه یک نفس نگاهم کرد و ندید نفسم برایش به شماره افتاده که از در بیرون رفت و دلم را با خودش برد. یک اسلحه برای ابوالفضل کم بود که به سمت نفر بعدی رفت و او بیآنکه تقاضا کند، کلتش را تحویل داد.
💠 دلم را مصطفی با خودش برده و دیگر با دلی که برایم نمانده بود برای ابوالفضل بال بال میزدم که او هم از دست چشمانم رفت.
پوشیده در پیراهن و شال سپیدم همانجا پای دیوار زانو زدم و نمیخواستم مقابل اینهمه غریبه گریه کنم که اشکهایم همه #خون میشد و در گلو میریخت، چند دقیقه بیشتر از مَحرم شدنمان نگذشته و دامادم به #قتلگاه رفته بود.
💠 کتش هنوز مقابل چشمانم مانده و عطر شیرین لباسش در تمام اتاق طنازی میکرد که کولاک گلوله قلبم را از جا کَند.
ندیده تصور میکردم مصطفی از ساختمان خارج شده و نمیدانستم چند نفر او را هدف گرفتهاند که کاسه #صبرم شکست و همه خون دلم از چشمم فواره زد.
💠 مادرش سرم را در آغوشش گرفته و حساب گلولهها از دستم رفته بود که میان گریه به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) التماس میکردم برادر و همسرم را به من برگرداند.
صدای بعضی گلولهها تک تک شنیده میشد که یکی از کارمندان دفتر از گوشه پنجره سرک کشید و از هنرنمایی ابوالفضل با دو اسلحه به وجد آمد :«ماشاءالله! کورشون کرده!»
💠 با گریه نگاهش میکردم بلکه خبری از مصطفی بگوید و ظاهراً مصطفی در میدان دیدش نبود که بهسرعت زیر پنجره نشست و وحشتزده زمزمه کرد :«خونه نیس، لونه زنبوره!»
خط گلولهها دوباره دیوار و پنجره ساختمان را هدف گرفته و حس میکردم کار مصطفی را ساختهاند که باز به جان دفتر #رهبری افتادهاند و هنوز جانم به گلو نرسیده، مصطفی از در وارد شد.
💠 هوا گرم نبود و از گرمای جنگ، از میان مو تا روی پیشانیاش عرق میرفت، گوشهای از پیراهن سفیدش از کمربند بیرون آمده و سراسیمه نفسنفس میزد.
یک دستش آرپیجی بود و یک سمت لباسش همه غرق خاک که خمیده به سمت پنجره رفت. باورم نمیشد دوباره قامت بلندش را میبینم، اشکم از هیجان در چشمانم بند آمده و او بیتوجه به حیرت ما، با چند متر فاصله از پنجره روی زمین زانو زد.
💠 آرپیجی روی شانهاش بود، با دقت هدفگیری میکرد و فعلاً نمیخواست ماشه را بکشد که رو به پنجره صدا بلند کرد :«برید بیرون!»...
#ادامه_دارد
#دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_وسوم
#تولیدی_عس_زنجان
🔴آیا مداحی#حاج_مهدی_رسولی را به عنوان مداحی برتر سال میپسندید⁉️
📊برای شرکت در نظرسنجی کلیک کنید👇👇
🔘 بله 85%
🔘 خیر 15%
🌹امام سجاد علیه السلام :
عباس را نزد خداوند منزلتى است كه در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشك مى برند.
📚بحار الأنوار، ج 22، ص 274
►┅═۞﴾📖﴿۞═┅◄
🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷
کانال روابط عمومی فا. زنجان
https://eitaa.com/ravabetomomizanjan
Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم لحظات آخر قبل از شهادت شهید مصطفی صدر زاده در روز #تاسوعا...
اینطوری این مملکت پابرجا مونده
اونوقت چارتا هَوَل فکر میکنن با لخت شدن میتونن این مملکت رو نابود کنن! شما با لخت شدن و نیم تنه پوشیدن،فقط خودتو مفت و مجانی در معرض دیگران قرار دادی و فقط ازت استفاده ابزاری شده...
-----------*✨🌹✨*-----------
🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷
کانال روابط عمومی فا. زنجان
https://eitaa.com/ravabetomomizanjan
Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
🔺️دادستان دماوند: مدیر و کارمند بانک به علت ارائه خدمات به خانم بیحجاب در دماوند بازداشت شدند
🔺دادستان عمومی و انقلاب شهرستان دماوند از بازداشت مدیر و کارمند بانک در دماوند به علت ارائه خدمات به خانم بیحجاب با دستور مدعی العموم خبر داد.
🔹وی افزود: مدیران و مسؤولان در صورت مواجهه با جرم مشهود همچون بیحجابی یا کشف حجاب در محل کار قبل از ارائه هرگونه خدمات اداری و عمومی به شخص خاطی، در اجرای مواد ۱ و ۲ و ۳ و ۴ قانون حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر باید به وی تذکر دهند.
🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷
کانال روابط عمومی فا. زنجان
https://eitaa.com/ravabetomomizanjan
Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
همراهان گرامی تا فردا عصر از خدمتتون مرخص میشیم و به دلیل فرا رسیدن روز عاشورای حسینی تا فردا عصر فعالیتی نداریم.🖤
مارو تو دعاهاتون فراموش نکنین :)
https://eitaa.com/ravabetomomizanjan
17.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺در مراسم تعزیه ای در کشور عراق
کسی که در نقش امام حسین علیه السلام بازی می کرد آنقدر با احساس ندای
《هل من ناصر ینصرنی》
سرداد. آیا کسی هست مرا یاری کند؟
که با واکنش های جالبی از سوی حاضرین بویژه #نوجوانان و #کودکان روبرو شد. 😭
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
🌷🏴🌷
🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷
کانال روابط عمومی فا. زنجان
https://eitaa.com/ravabetomomizanjan
Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امنیت اتفاقی نیست ....
کارکنان فراجا شبانه روزی در دهه اول ماه محرم ایستاده و در حال خدمت گذاری به عزادارن حسینی بودند
شب قمر منیر بنی هاشم ،علمدار کربلا ابوالفضل العباس(ع)
تامین نظم و امنیت شب نهم محرم الحرام،بزرگترین دسته عزاداری جهان دسته عزاداری حسینیه اعظم
یوم العباس، زنجان پایتخت شور و شعور حسینی
سبز پوشان سلحشور همقدم با سیاه
پوشان حسینی
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی #فرمانده_ولایی
#محرم
#کربلا
#یوم_العباس
#پلیس_زنجان
#لعنت_به_سوئد
#عاشق_قرآنیم
#تولیدی_عس_زنجان
🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷
کانال روابط عمومی فا. زنجان
https://eitaa.com/ravabetomomizanjan
Splus.ir/ravabetomomi.zanjan