💠 ۱۰ عامل مهم وسعت رزق و روزی💠
🌟آیت الله مهدوی در جمع طلاب اصفهان:
آنچه باید از آن به عنوان اولین عامل توسعۀ رزق نام برد، تلاش و کوشش برای تحصیل معاش است، ولی در آیات قرآن و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) عوامل دیگری نیز وجود داردکه رعایت آن موجب گشایش در روزی انسان است.
1️⃣ #تقوا
خداوند متعال در آیه ۳ طلاق میفرماید: «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّاللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْء قَدْراً / و او را از جائى که گمان ندارد روزى مى دهد، و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را مى کند. خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند، و خدا براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است!»
2️⃣ #توکل
قرآن کریم در ادامۀ آیۀ ۳ طلاق میفرماید: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(کسیکه توکل به خداوند داشته باشد، خداوند او را از همه جهت کفایت میکند) و یکی از جهاتی که خدا بندهاش را کفایت میکند، در بحث رزق و روزی است.
3️⃣ #خوشرفتاری و حُسنخلق
امامصادق(علیهالسلام) فرمودند: «حُسْنُ الْخُلُقِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ»؛ خوشرفتاری رزق انسان را زیاد میکند.
4️⃣ #دعا
دعا کردن در درگاه الهی، نوعی طلب رزق است. خداوند در آیۀ ۳۲سورۀ نساء میفرماید: «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»(بهوسیلۀ دعا، فضل الهی را درخواست کنید).
5️⃣ #اطعام
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: سرعت تأثیر اطعام دیگران برای جلب روزی، از چاقویی که گوشت را میبُرَد بیشتر است و امام صادق(علیهالسلام) نیز فرمودند: وقتی مهمان بر شما وارد میشود با خودش از سوی خدا رزق فراوان و برکت میآورد و وقتی هم که از خانه بیرون میرود، خارج میشود در حالیکه گناهان شما پاک میگردد.(الکافی، ج۲، ص۲۰۲.)
6️⃣ #آسانگرفتن
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: آسانگرفتن نسبت به دیگران، باعث جلب روزی میشود.(غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۰۵.)
7️⃣ #تدبیر_نیکو
امام علی(علیهالسلام) در روایتی میفرمایند: برنامهریزی درست، مال کم را رشد میدهد، یعنی رزق انسان را زیاد میکند و بیبرنامگی و اسراف هم مال را -هر قدر هم زیاد باشد- از بین میبرد.(غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۴۵.)
8️⃣ #دائمالوضو بودن
پیامبر گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) به شخصی فرمودند: اگر دائمالوضو باشی، رزقت توسعه پیدا میکند.
9️⃣ #صدقه
رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «أَکْثِرُوا مِنَ الصَّدَقَةِ تُرْزَقُوا»؛ زیاد صدقه بدهید تا رزقتان زیاد شود، حتی در بعضی از روایات میفرمایند: همان وقتی هم که رزقتان تنگ است، [باز] مقدار کمی را صدقه بدهید، این کار در توسعۀ رزق شما مؤثر است.
🔟 #ازدواج
قرآن کریم میفرماید: «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»؛ بیهمسران خود را همسر دهید و اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خویش بینیاز خواهد کرد، و خدا گشایشگر داناست.(نور، ۳۲)
#احادیث_ناب_و_نصایح_بزرگان
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_ششم
💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط #دعا میکردم خاموش کرده باشد تا دیگر مصطفی نالههایم را نشنود.
نمیدانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرممان کافی بود که بیامان سرم عربده میکشید و بین هر عربده با لگد یا دسته اسلحه به سر و شانه من و این پیرزن میکوبید.
💠 دندانهایم را روی هم فشار میدادم، لبهایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر نالهام از گلو بالا نیاید و #عشقم بیش از این عذاب نکشد، ولی لگد آخر را طوری به قفسه سینهام کوبید که دلم از حال رفت، از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و نالهام در همان سینه شکست.
با نگاه بیحالم دنبال مادر مصطفی میگشتم و دیدم یکی بازویش را گرفته و دنبال خودش میکشد. پیرزن دیگر نالهای هم برایش نمانده بود که با نفس ضعیفی فقط #خدا را صدا میزد.
💠 کنج این خانه در گردابی از درد دست و پا میزدم که با دستان کثیفش ساعدم را کشید و بیرحمانه از جا بلندم کرد.
بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده میشدم و خدا را به همه #ائمه (علیهم-السلام) قسم میدادم پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند.
💠 از فشار انگشتان درشتش دستم بیحس شده بود، دعا میکردم زودتر خلاصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد.
خیال میکردم میخواهند ما را از خانه بیرون ببرند و نمیدانستم برای زجرکش کردن زنان #زینبیه وحشیگری را به نهایت رساندهاند که از راهپله باریک خانه ما را مثل جنازهای بالا میکشیدند.
💠 مادر مصطفی مقابلم روی پله زمین خورد و همچنان او را میکشیدند که با صورت و تمام بدنش روی هر پله کوبیده میشد و به گمانم دیگر جانی به تنش نبود که نفسی هم نمیزد.
ردّ #خون از گوشه دهانم تا روی شال سپیدم جاری بود، هنوز عطر دستان مصطفی روی صورتم مانده بود و نمیتوانستم تصور کنم از دیدن جنازهام چه زجری میکشد که این قطره اشک نه از درد و ترس که به #عشق همسرم از گوشه چشمم چکید.
💠 به بام خانه رسیده بودیم و تازه از آنجا دیدم #زینبیه محشر شده است. دود انفجار انتحاریِ دقایقی پیش هنوز در آسمان بالا میرفت و صدای تیراندازی و جیغ زنان از خانههای اطراف شنیده میشد.
چشمم روی آشوب کوچههای اطراف میچرخید و میدیدم حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بین دود و آتش گرفتار شده که فریاد حیوان #تکفیری گوشم را کر کرد.
💠 مادر مصطفی را تا لب بام برده بود، پیرزن تمام تنش میلرزید و او نعره میکشید تا بگوید مردان این خانه کجا هستند و میشنیدم او به جای جواب، #اشهدش را میخواند که قلبم از هم پاره شد.
میدانستم نباید لب از لب باز کنم تا نفهمند #ایرانیام و تنها با ضجههایم التماس میکردم او را رها کنند.
💠 مقابل پایشان به زمین افتاده بودم، با هر دو دستم به تن سنگ زمین چنگ انداخته و طوری جیغ میزدم که گلویم خراش افتاد و طعم #خون را در دهانم حس میکردم.
از شدت گریه پلکهایم در هم فرو رفته بود و با همین چشمان کورم دیدم دو نفرشان شانههای مادر مصطفی را گرفتند و از لبه بام پرتش کردند که دیگر اختیار زبانم از دستم رفت و با همان نایی که به گلویم نمانده بوده، رو به گنبد ضجه زدم :«#یا_زینب!»
💠 با دستانم خودم را روی زمین تا لب بام کشاندم، به دیوار چنگ انداختم تا کف کوچه را ببینم و پیش از آنکه پیکر غرق به خون مادر مصطفی را ببینم چند نفری طوری از پشت شانهام را کشیدند که حس کردم کتفم از جا کنده شد.
با همین یک کلمه، ایرانی و #شیعه بودنم را با هم فهمیده بودند و نمیدانستند با این غنیمت قیمتی چه کنند که دورم له له میزدند.
💠 بین پاها و پوتینهایشان در خودم مچاله شده و همچنان #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را با ناله صدا میزدم، دلم میخواست زودتر جانم را بگیرند و آنها تازه طعمه ابوجعده را پیدا کرده بودند که دوباره عکسی را در موبایل به هم نشان میدادند و یکی خرناس کشید :«ابوجعده چقدر براش میده؟»
و دیگری اعتراض کرد :«برا چی بدیمش دست ابوجعده؟ میدونی میشه باهاش چندتا #اسیر مبادله کرد؟» و او برای تحویل من به ابوجعده کیسه دوخته بود که اعتراض رفیقش را به تمسخر گرفت :«بابام اسیره یا برادرم که فکر مبادله باشم؟ #ارتش_آزاد خودش میدونه با اون ۴۸ تا ایرانی چجوری آدماشو مبادله کنه!»
💠 به سمت صورتم خم شد، چانهام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه میلرزید که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد :«فکر نمیکردم #سپاه_پاسداران جاسوس زن داشته باشه!»...
#ادامه_دارد
#قسمت_چهل_وششم
#دمشق_شهرِ_عشق
#تولیدی_عس_زنجان
🌷 امام باقر (علیه السلام) :
🖌 #دعا آن چنان است که مقدرات حتمی الهی را دگرگون می کند.
📚 اصول کافی ، ج۴ ، ص۲۱۶