«شرح آرزومندی»
سحر دو دست دعا و هزار سوگند است
بــــــــیا که منتظرت جمعه آرزومنــــد است
سپند چشم ز اشک شبانه روشن بود
کـدام آب شناسـی رفـیق اســـــپند است؟
به بوستان محبّت که باغبان می گفت
نجستم آنکه زخصلت به دوست مانند است
چه دوستی که نشانی نداده ای ، حتّی
نیامدیّ و نگویی فـــــراق تا چــــند است
تو پای ما بگشا از چه می کنی زنجیر
که بی قرار دلم مسـتحقّ این بنـــــــد است
تنت درست خدایا سرت سلامت باد
دگر سخن به جزین از تو با خداوند است؟
دل شکسته ی ما را چه کس دهد پیوند
مگر ظهور تو «مهــــدی» امیـد پیوند است
ز ناله ها و غم دل مگر شوم دلــــشاد
به صدق گفته «چراغی» همیشه خرسند است
#سروده محمدرضاچراغی دبیر ادبیات ناحیه۲
#مجموعه خلوت عشق
#گزیده ابیاتی از قطعه«گلِ همیشه بهار»
#فاطمیه
#سروده م رضاچراغی
آهسته با خدا سخنش لحنِ دیگر است
امشب تمامِ بارِ غمش، داغِ حیدر است
زَهرست و کَربلا و غریبیست قصّه اش
پیوسته غصه خوردن از الطافِ مادر است
کوتاه سوره ای که بلندست جایگاه
وَانْحَرْ، و إِنَّ شانِئَکَ، شأنِ کوثر است
آسیه و شهیده و صدیقه و بتول
هم مریم و خدیجه و سارا و هاجر است
هر جا کنار حضرت مولاست خیمه ات،
الحق که ذوالفقار علی یازده سر است
سنگ صبور! گوشِ صبوری چه خوانده ای؟
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است!
ماندم که خلق، از چه زمین جست وجو کنند؟
وقتی بهشت، قبرِ عزیزِ پیمبر است
یا فاطمه! شفیعِ گناهانِ بنده باش
رحمت به مادرم که به نامت معطر است
هرگز جهان به فهم تو نایل نمیشود.
خاموش میشویم که خاموش بهتر است
.....
#سروده محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#دفتر نسیم آشنا
#یا امیرالمومنین
#نسیم آشنا
#محمدرضا چراغی
بِسمِ الله الرحمن الرحیم
نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَ رَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواه که محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
نادِ عَلیَ مَظهَرَ العَجائِب
تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است همچنان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
دست اگر یک گره وا می کند
عشق تو در کار چه ها می کند
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که ده (10) است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای از قسمت اول
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
اَلْحَمْدُ لله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفی عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازی کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ...
عرفه، ذکر حبیب است و هفت شهر عشق و عرفان
«مزار دل»
ای مــاهِ برقـرار، نه ای بر مـــدارِ من
هر صبح و شام روزِ من و روزگارِ من
قندیل بست آه ز سردیِّ محرمان
خشــکید سـاقه ی سخن میوه دارِ من
ذکرِ حبیب و صحبتِ یاران حدیث ماست
بشنو رسید نوبت شبهـــای تارِ من
انت الّذی کَفیْتَ وَ انتَ الذی هَدیْتْ
انشاتَنی اعطیتنی، پروردگارِ من
یک سُفره با زمانه نشستم به آشتی
قدری خبر نشد ز دل بیــــــقرارِ من
چـِــل شب بر آستانه ی وادی سلامِ عشق
گشتـم به انتظار و نگشت انتظارِ من
بـــویِ تبرّک از رخِ محبوب دیده ایم
هشـــــدار! زیر پا نکنی لِه غبارِ من
این فرصتی که در رهِ گلزار ممکن است
من آن گُلم که پرپر و ماندست زارِ من
جـز سبزه نیست «چراغی» دعات گو
آری همین گیاه ببوسد مــــزارِ من
#مجموعه خلوت عشق
#سروده محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه ۲
✅ @ravagh2
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
# گزیده ابیاتی از غزل«فریاد قطره ها»
چون غنچه ی حسین دهان پُر گلاب کن
کاخِ یزیدوارِ دلت را خراب کن
با دیده ی رقیّه و فریادِ قطره ها
سنگِ بنایِ کعبه ی افسرده آب کن
مادر دوباره قصّه بگو خواب می روم
آخِر عمو بیا ببر، بابا شتاب کن
پایین بیا و باز ببوسم، کمی بخند
مانند قبل، «قُرَّتَ عَینی» خطاب کن
عمّه به بغض می شکند سدِّ شامیان
کوفه ببین و چشمه ی جان را سراب کن
خاکِ تنور و چوبِ نی و تشت پُر شراب
ای خیزران بترس و تو قدری ثواب کن
کو خانه؟ شد کبود تنِ سردِ قافله
حالا به جانِ فاطمه پا در رکاب کن
ما را چه کس به وقتِ فراغت یتیم کرد؟
یا رب به خشمِ خویش«شدیدُ العقاب» کن...
هر ریشه را به جُرمِ بزرگی تبر زدند
نور و تبر؟ تو نیزه مه و ماهتاب کن؟!
خاموش گشت و دستِ پدر داشت در خیال
ای آفتاب! دامنِ ویرانه خواب کن...
«اثبات می کند عملِ حُر به عالمین»
ما هم یک از غلامِ تو، عالیجناب کن
عشقِ حسین نذرِ «چراغی» اگر کنند
با گوشه چشمِ آلِ علی مستجاب کن
.........................
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه ۲
به پاس رشادتهای همه شهدا و شهیدان گمنام وطن
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
برگِ نگاهت از خطوط خنده خالیست
آرام گر افتاده ای از بی سوالیست
اینجا هوایِ سیمهایش خار دارند
بویِ شهیدی در خیال این حوالیست
در عکسهایِ قهوه ای رنگِ خدا هم
سرخ است یادِ عاشقان، رخسارها هم
لبخندهایِ معرفت سرخند اینجا
جاریست در قلبِ زمین «عشق و تو» با هم
سربندِ یاسقّا یلِ ام البنین بود
کرب و بلا هر جا و هر شب، اربعین بود
بی پا و سر، بی بال طی الْارض کردن
پروازهای عشق اعجاز آفرین بود
رازی که آن نیزارها تردید کردند
داغ جنون را در دل خورشید کردند
در پشتِ تنهایی، درونِ سنگر نور
از بی نشانی نامِ خود جاوید کردند
بیت الغزلهای جدایی را سرودند
زنجیر(من کی هستم) از گردن گشودند
رزمنده شعر و واژه اش از جنس خاکست
امشب فرشته ها ز جنسِ خاک بودند...
حالا دفاع از امّت و آل حَرم شد
رسمِ علمدارِ مقاومت عَلم شد
یعنی که «بَلْ أَحْيَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ» هم
تا مهدی این جامِ شهادت دم به دم شد
«نصرمن اله» رمز پرچمدار عشق است
از سر به پا آوارگی اسرار عشق است
آزاده برگشتی تو در آغوش میهن
تشنه به قربانگاه بردن کار عشق است
سی سال حالا انتظار هر حضوریم
ما میزبان قهرمانان ظهوریم
مجنون، شلمچه، العماره، فاو، فکّه
ما پیرو خط مقدم خط نوریم
#سروده محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه ۲ قم
#گزیده ابیاتی از قطعه«گلِ همیشه بهار»
#فاطمیه
#سروده م رضاچراغی
آهسته با خدا سخنش لحنِ دیگر است
امشب تمامِ بارِ غمش، داغِ حیدر است
زَهرست و کَربلا و غریبی ست قصّه اش
پیوسته غصه خوردن از الطافِ مادر است
کوتاه سوره ای که بلندست جایگاه
وَانْحَرْ، و إِنَّ شانِئَکَ، شأنِ کوثر است
آسیه و شهیده و صدیقه و بتول
هم مریم و خدیجه و سارا و هاجر است
هر جا کنار حضرت مولاست خیمه ات،
الحق که ذوالفقار علی یازده سر است
سنگ صبور! گوشِ صبوری چه خوانده ای؟
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است!
ماندم که خلق، از چه زمین جست وجو کنند؟
وقتی بهشت، قبرِ عزیزِ پیمبر است
یا فاطمه! شفیعِ گناهانِ بنده باش
رحمت به مادرم که به نامت معطر است
هرگز جهان به فهم تو نایل نمیشود.
خاموش میشویم که خاموش بهتر است
.....
#سروده محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#دفتر نسیم آشنا
#به پاس رشادتهای همه شهیدان وطن
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
#برگرفته از قطعه ی(بی نشان های جاوید) سروده محمدرضاچراغی
برگِ نگاهت از خطوط خنده خالیست
آرام گر افتاده ای از بی سوالیست
اینجا هوایِ سیمهایش خار دارند
بویِ شهیدی در خیال این حوالیست
در عکسهایِ قهوه ای رنگِ خدا هم
سرخ است یادِ عاشقان، رخسارها هم
لبخندهایِ معرفت سرخند اینجا
جاریست در قلبِ زمین «عشق و تو» با هم
سربندِ یاسقّا یلِ ام البنین بود
کرب و بلا هر جا و هر شب، اربعین بود
بی پا و سر، بی بال طی الْارض کردن
پروازهای عشق اعجاز آفرین بود
رازی که آن نیزارها تردید کردند
داغ جنون را در دل خورشید کردند
در پشتِ تنهایی، درونِ سنگر نور
از بی نشانی نامِ خود جاوید کردند
بیت الغزلهای جدایی را سرودند
زنجیرِ(من کی هستم) از گردن گشودند
رزمنده شعر و واژه اش از جنس خاکست
امشب فرشته ها ز جنسِ خاک بودند.....
خاکستر ققنوسها، ای خاک هستی
بر عهدها دستی که دادی، پای بستی
هر رنگ و هر فرهنگ و قومی هم که باشی
با استقامت پشت فرداها شکستی
حالا دفاع از امّت و آل حَرم شد
رسمِ علمدارِ مقاومت عَلم شد
یعنی که «بَلْ أَحْيَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ» هم
تا مهدی این جامِ شهادت دم به دم شد
«نصرمن اله» رمز پرچمدار عشق است
از سر به پا آوارگی اسرار عشق است
آزاده برگشتی تو در آغوش میهن
تشنه به قربانگاه بردن کار عشق است
سی سال حالا انتظار هر حضوریم
ما میزبان قهرمانان ظهوریم
مجنون، شلمچه، العماره، فاو، فکّه
ما پیرو خط مقدم خط نوریم
شیطان اگر باغ بهشتت وعده دادست
اینجا لباس دوستی بر تن نهادست
من با تو می مانم تو با من ای برادر
اسرار پیروزی میهن، اتحادست
دشمن ردای حضرت یعقوب دارد
بد را به چشم ظاهرت مطلوب دارد
ما امت پیغمبریم و با حسینیم
مگذار عیسای تو را مصلوب دارد.....
#سروده محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه دو قم
#یا امیرالمومنین
#نسیم آشنا
#محمدرضا چراغی
بِسمِ الله الرحمن الرحیم
نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَ رَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواه که محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
(نادِ عَلیَ مَظهَرَ العَجائِب
تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب)
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
لطف دعا جز به سحرگاه نیست
هیچ مسیری ز تو گمراه نیست
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است آنچنان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که دَه است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای از قسمت اول
#مجموعه نسیم آشنا
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
#خلاصه ای از قسمت اول مثنوی جوانمردان تاریخ به یاد امیرالمومنین علی(ع) و حضرت زهرا (س)
#سروده محمدرضا چراغی
#مجموعه نسیم آشنا
#انجمن اوج هنر و قلم
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواهی محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است این زمان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
....
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که ده (10) است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
....
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای قسمت اول
#پایان قسمت اول
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه ۲
🖤🏴🖤🏴
غزل «گلِ همیشه بهار»
#ایام فاطمیه
#محمدرضاچراغی
آهسته با خدا سخنش لحنِ دیگر است
امشب تمامِ بارِ غمش، داغِ حیدر است
زَهرست و کَربَلا و غریبیست قصّهاش
پیوسته غصه خوردن از الطافِ مادر است
کوتاه سورهای که بلندست جایگاه
وَانْحَرْ، و إِنَّ شانِئَکَ، شأنِ کوثر است
آسیه و شهیده و صدیقه و بتول
هم مریم و خدیجه و سارا و هاجر است
هر جا کنار حضرت مولاست خیمه ات،
الحق که ذوالفقار علی یازده سر است
سنگ صبور! گوشِ صبوری چه خواندهای؟
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است!
ماندم که خَلق، از چه زمین جستوجو کنند
وقتی بهشت، قبرِ عزیزِ پیمبر است؟
بعد از شکستِ حنجرهی نالهی سکوت
هر شب روایتِ نِی و فریادِ خنجر است
تنها نه مغز و ذهنِ مداد آن سخن شنید
هر کاغذِ بدونِ خط این جمله از بر است
روزی که آب از سرِ دریا گذر کند
چشمانِ برکههای خُم از ماتمش تر است
یا فاطمه! شفیعِ گناهانِ بنده باش
رحمت به مادرم که به نامت معطر است
هرگز جهان به فهمِ تو نایل نمیشود
خاموش میشویم که خاموش بهتر است
#سروده محمدرضا چراغی
#از مجموعه خلوت عشق
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
#برای مردممان. #برای ایران
برگِ نگاهت از خطوط خنده خالیست
آرام گر افتاده ای از بی سوالیست
اینجا هوایِ سیمهایش خار دارند
بویِ شهیدی در خیال این حوالیست
در عکسهایِ قهوه ای رنگِ خدا هم
سرخ است یادِ عاشقان، رخسارها هم
لبخندهایِ معرفت سرخند اینجا
جاریست در قلبِ زمین «عشق و تو» با هم
سربندِ یاسقّا یلِ ام البنین بود
کرب و بلا هر جا و هر شب، اربعین بود
بی پا و سر، بی بال طیُّ الْارض کردن
پروازهای عشق اعجاز آفرین بود
رازی که آن نیزارها تردید کردند
داغ جنون را در دل خورشید کردند
در پشتِ تنهایی، درونِ سنگر نور
از بی نشانی نامِ خود جاوید کردند
بیت الغزلهای جدایی را سرودند
زنجیر(من کی هستم) از گردن گشودند
رزمنده شعر و واژه اش از جنس خاکست
امشب فرشته ها ز جنسِ خاک بودند...
حالا دفاع از امّت و آل حَرم شد
رسمِ علمدارِ مقاومت عَلم شد
یعنی که «بَلْ أَحْيَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ» هم
تا مهدی این جامِ شهادت دم به دم شد
خاکستر ققنوسها ای خاک هستی
بر عهدها دستی که دادی، پای بستی
هر رنگ و هر فرهنگ و قومی هم که باشی
با استقامت پشت فرداها شکستی
شیطان اگر باغ بهشتت وعده دادست
اینجا لباس دوستی بر تن نهادست
من با تو می مانم تو با من ای برادر
اسرار پیروزی میهن، اتحادست
وقتی تبر دادند دست بید مجنون
یعنی که باید خون خورد رگهای زیتون
شمشادهای زخم خورده شاد گردد
روزی که بشکست و بخشکد شاخ صهیون
دشمن ردای حضرت یعقوب دارد
بد را به چشم ظاهرت مطلوب دارد
ما امت پیغمبریم و با حسینیم
مگذار عیسای تو را مصلوب دارد.....
«نصرمن اله» رمز پرچمدار عشق است
از سر به پا آوارگی اسرار عشق است
آزاده برگشتی تو در آغوش میهن
تشنه به قربانگاه بردن کار عشق است
سی سال حالا انتظار هر حضوریم
ما میزبان قهرمانان ظهوریم
مجنون، شلمچه، العماره، فاو، فکّه
ما پیرو خط مقدم خط نوریم
#سروده محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه ۲
#گزیده ابیاتی از قطعه بی نشانهای جاوید
#مجموعه نسیم آشنا