eitaa logo
رواق
136 دنبال‌کننده
839 عکس
270 ویدیو
1 فایل
این کانال در حوزه تولید و انتشار آثار هنری از جمله شعر، داستان، مستندنویسی، هنرهای تجسمی، نقد سینمایی و ... فعالیت می‌کند. ارتباط با مدیر: @m_i_saba
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد " ص" 🕌مراسم معنوی غبارروبی حرم مطهر امام زاده علی اکبر علیه السلام 📆 روز یک شنبه مورخ ۱۴۰۲/۷/۳۰ ⏰ساعت ۹ صبح ✉️ از جنابعالی جهت شرکت در این مراسم معنوی دعوت بعمل می آید . ‌ ‌ ‌ ‌🔹عنایتی از: والد شهید محمدحسین حدادیان عضو معزز رواق ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹ساکت نباشیم! نزدیک اذان مغرب بود. رسیده بودم جلوی حسینیه‌ی شهدای گمنام که دیدم دو تا دختر نوجوان بی‌حجاب، به طرفم می‌آیند. به من که رسیدند، سرم را پایین آوردم و گفتم: «شما را به فاطمه زهرا قسم‌ می‌دم حجاب‌تان را درست کنید!». دخترها نگاهی به همدیگر کردند و بدون عکس‌العملی رد شدند. ولی یکی از نمازگزاران حسینیه که شاهد ماجرا بود، سر رسید و گفت: «دنبال دردسر می‌گردی؟ مگه خبر نداری چند وقت پیش، اراذل و اوباش یکی از نیروهای انتظامی را توی همین پارک دانشجو شهید کردند؟!» گفتم: اینها دختران من و شما هستند! یعنی برای هدایتشان کاری نکنیم؟ جواب خدا را در قبال این دو فریضه فراموش شده، چه بدیم؟ حرفهایم تأثیری نداشت و مرد قرص و محکم روی حرف خودش ایستاده بود. گفتم نماز خواندن و حج و کربلا رفتن و خمس و زکات دادن، خیلی راحته، ولی امر به معروف و نهی از منکر، جور کشیدن‌‌ها دارد! اباعبدلله برای این فریضه همه چیزش را فدا کرد، حالا ما برای این وظیفه دینی، یه به تو چه هم نشنویم، یه سیلی نخوریم، یه آب دهان تو صورتمان تُف نکنند؟ آن روز گفتگوی ما نتیجه‌ای نداشت. مرد تا مدتی با من سرسنگین بود. ولی چند وقتی که گذشت، با اینکه از من بزرگتر بود، به سمتم می‌آمد؛ سلام می‌کرد، التماس دعا داشت و خلاصه احترام ما را می‌گرفت. با خودم گفتم: «از آن دخترکها که خبر ندارم بالاخره حجابشان را درست کردند یا نه؟ ولی خدا را شکر که نهی از منکرم، همین مقدار روی این نمازگزار ساکت افاقه کرد». 🔹فایل صوتی مربوط به این خاطره است و توی فضای مجازی دست‌به‌دست می‌گردد👇 ‌ ‌ 🖊راوی‌نویسنده: منصور ایمانی ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
318.5K
🔵 آیا ببینــم و چیزۍ نگــم⁉️ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
هدایت شده از رواق
🔹سلام بر فجر 🔸ای نسیم سحری بندگی من برسان 🔸که فراموش نکن وقت دعای سحرم حافظ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
‌ 🔹قاصد کربلا ‌طف می‌روی سلام مرا هم به او بگو عرض دعا و قصه سنگ و سبو بگو با او بگو شرح پریشانی مرا اما به جان فاطمه(س) بی‌گفتگو، بگو ‌ 🔹شعر: منصور ایمانی(صبا) ‌ ‌# - طف نام دیگر کربلا ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹قافلۀ شوق ‌🔸راهیان نور ساعت ده شب در استانداری اهواز جلسه داشتیم. نیازهای ۱۵۰۰۰ نفر زائر، باید برآورد می‌شد و بین دستگاههای عضو ستاد، تقسیم کار می‌کردند. در مسیر دشت آزادگان متوجۀ سطلهای پلاستیکی تازۀ درداری شدیم که توی راهروی زردقناری، کنار صندلیها گذاشته بودند. یعنی سطل زباله بود؟ جسارت می‌شد اگر به این سطلهای تازه می‌گفتیم ظرف زباله! کسی جرأت نمی‌کرد در سطلها را بردارد! آخرش آن قدر پچ‌پچ کردیم و سرک کشیدیم که معاون پشتیبانی جبهه و جنگ، جناب ساربان و معاون پشتیبانی و منابع نیروی انسانی استاندار را مجبور کردیم درپوش استتار را بردارد؛ فرماندار دشت آزادگان به هر نفر سطلی خرما پیشکش کرده بود، منتها نه از کیسۀ دولت، که از جیب مبارکشان. باید به جناب دغلاوی فرماندار دشت آزادگان دست مریزاد می‌گفتیم که با یک تیر سه چهار تا نشان زده بود. اولا برای دادن سوغاتی، عوض دست بردن توی خزانۀ دولت، دست توی جیب مبارکشان کرده بود، ثانیا به جای محصولات چین و ماچین، از نخلکاران همان ولایت خریده کرده بود و ثالثا متاعی خریده بود که در فرهنگ دینی ما، هم دارای معنویت است و هم قوۀ غذائیِ کاملی دارد. علاوه بر همۀ اینها، جناب دغلاوی طوری با ظرافت، کَرم کرده بود که از جمعیت چهل نفرۀ قافله، جز جناب مهرشاد قافله‌سالار امین کاروان، کسی ملتفت نشده بود. کَثَّرالّله امثالَهم. خداوند به همه خدمتگزاران این مُلک و ملت توفیق دهد تا از آزمون مسؤلیت که شأنی جز نوکری ندارد، روسپید بیرون بیایند. این سفرنامه البته پندنامه نیست، اما می خواهم به کسانی که مسؤلیتی دارند، یادآوری کنم که در انجام وظیفه، به مزد و پاداش آن بی‌اعتنا باشند. حتی اگر آن وظیفه، عبادت خداوند بود، به فکر مزد عبادت‌شان نباشند. حکمتش را خواجه حافظ این طور می‌گوید: 🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن 🔹که دوست خود روش بنده‌پروری داند ‌ ‌ 🖊راوی‌نویسنده: منصور ایمانی ‌ ‌ ‌@ravagh_channel ‌ ‌ ‌
13.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 نی‌نامه همچو نی می‌نالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دلدل اگر از من گریزد وای من غم اگر از دل گریزد وای دل 🔹آواز: منصور ایمانی 🔸نی: شهرود تبریزی 🔹دستگاه: مثنوی مخالف سه‌گاه 🔸خوشنویسی: مهدی رضایی 🔸شعر: رهی معیری ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
هدایت شده از رواق
🔹ورد سحرگاه منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک نوایِ من به سحر، آهِ عذرخواهِ من است حافظ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
🔹قافله شوق 🔸راهیان نور ‌ در راه برگشت، رفتیم به سمت «قرارگاه مرکزی کربلا» که فاصلۀ چندانی با اردوگاه «راهیان نور» کردستان نداشت. قبل از انقلاب اسمش «گُلف» بود. آمریکایی‌ها اینجا را هم مثل لانۀ جاسوسی‌ تهران، برای استفادۀ اطلاعاتی و جاسوسی ساخته بودند. با شروع دفاع مقدس، اینجا را کردند قرارگاه مرکزی جنگ و تصمیمات مهم همین‌ جا گرفته می‌شد. با ورودمان، صدای اذان مغرب هم بلند شد. نماز را به جماعت خواندیم و بعد رفتیم قسمت‌های داخلی قرارگاه را ببینیم. عکس سرداران سپاه و امیران ارتش روی دیوارها و ستون‌های قرارگاه نصب شده بود. علم‌دارانی که در گوشی!!! از تو می‌پرسیدند: «بعد از ما، چه کردید؟». جواب را توی آستین آماده داشتی، اما جلوی جمع بودی و از گفتنش شرم می‌کردی. سرت را پایین می‌اندازی و پیش خود، به نکرده‌هایت اقرار می‌کنی! عجب قصۀ متناقضی؛ 🔸«زیارت قبول زائر شهدا، آجرکم الله!» بعد از این محاکمه بی‌‌سر و صدا، رفتیم تا اتاق‌های فرماندهی و مخصوصاً اتاق جنگ را ببینیم. جایی که امرا و سرداران دفاع مقدس، در محضر آقا می‌نشستند و نقشه‌ عملیات‌های زنجیره‌ایِ والفجر و کربلا را تصویب می‌کردند. مسئولین قرارگاه، اتاق نسبتاً کوچکی را به ما نشان دادند و گفتند: «این اتاق مخصوص حضرت آقا بود». کنار اتاق ایستادم و سرم را از لای در بردم تو. یک لحظه از دلم گذشت: 🔹کاش آقا الآن در اتاقشان بودند و عرض ارادتی می‌کردیم! با این حال با در و دیوارش حرف می‌زنی و آن‌ها با تو. گرچه تو را اهلیت شنیدن آن نبود، ولی آنها چه؟ مگر نه اینکه سنگ و گِل و چوب هم می‌توانند به اذن خداوند به زبان بیایند؟ مگر ستون حنّانه در مسجدالنبی که پیامبر به آن تکیه می‌دادند و با اصحاب صحبت می‌کردند و بعد از مسجد بیرون می‌رفتند، ستون حنانه از دوری‌ پیامبر ناله نمی‌کرد؟ غروب آن روز اهل قافله با حجرۀ حضرت آقا سر و سرّی داشتند نگفتنی! ‌ 🔹راوی‌نویسنده: منصور ایمانی ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🔹گوهر خرد ‌🔸در آئینه شعر ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ 🔹ارسالی از: جناب علی رحیمی آموزگاری خردمند و مدیر تعلیم و تهذیب نوجوانان وطن و عضو ارجمند رواق ‌@ravagh_channel ‌ ‌ ‌