🔹داستان پیرغلام
🔸قسمت اول
يکی از ائمه جماعت کربلا میفرمود:
پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاجعباس رشتی که خيلی به امام حسين علاقه داشت. عشق امام او را به کربلا کشانده بود. زندگی سادهای داشت، اتاقی اجاره کرده بود و گاه کارهای دستی انجام میداد، گاهی چيزی میخريد و میفروخت. يکی از کارهاش خدمت به مجالس امام حسين مثل سقایی بود.
مثلا زيلوهای حرم را پهن میکرد و برمیداشت و برای نماز جماعت سرحال و بانشاط بود.
روز شهادت يکی از ائمهٔ معصوم از خانه بيرون آمدم، بين راه يکی از علما و وعاظ کربلا به من گفت: «حاجعباس در حال جاندادن است و در کربلا غريبه، اگر میشود به عيادتش بروید». چهار نفر بودیم که وارد اتاقش شديم.
ديديم لحاف کهنهای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری میکند. حاجعباسی که هر وقت ما را میديد سلام میکرد، دستبهسينه میگذاشت و خيلی سر حال بود، الآن توی رختخواب افتاده و در حال جاندادن است. نه میتواند بنشيند، نه جواب سلام بدهد. حالش وخيم و در حال سکرات مرگ بود. کنارش نشستيم و گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که چهطوری بميرد. عبرت بگيريم؟! به واعظ گفتم الآن خوب است روضه امام حسين بخوانيم. واعظ گفت چشم و شروع کرد: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ... هنگام روضهخواندن همه با چشم خود ديديم حاجعباس پتو را کنار زد، بلند شد و مودب نشست. رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به #گريه کرد و گفت: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قربان قدمهايتان، منِ پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد!
السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ...». همينطور سلام داد تا رسيد به #امام_زمان. به آقا هم سلام داد گفت: «قربانتان بروم، من کجا عيادت شما؟». از همه تشکر کرد و بعد دراز کشيد، مثل اينکه صد سال است که مرده باشد. نه قلبش کار میکند نه نبضش میزند و به رحمت خدا رفت.
✅ ادامه دارد
#اباعبدالله #خادم_الحسین #سکرات_مرگ
🔹ارسالی: جناب ناصر پاکدل رفیق خیمه رواق
@ravagh_channel
🔹داستان پیرغلام
🔸قسمت - ۲
بعد از اينکه حاجعباس رشتی به رحمت خدا رفت، به رفيقش گفتم اين پيرغلام امام حسين بوده، امام حسين عليه السلام قبولش کرده، چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمدهاند. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازهاش کنيم.
گفت به وعاظ گفتيم که ماجرا را بالای منبر بگوييد، به علما نجف گفتيم که درستان را تعطيل کنيد به بازاريها گفتيم بازارها را ببنديد، به هيئتيها گفتيم فردا بايد يک دستهای مثل عاشورا برای يکی از عشاق امام حسين عليه السلام راه بنیدازيد. ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود، هيئتها آمدند به سر و سينهشان ميزدند، چون برای همه جريانش را گفته بوديم. ياحسين ياحسين میگفتند، گريه میکردند، برای يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغائی شد. در حوزه هم برای حاجعباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيتاللهی در کربلا بود به نام «آيتالله سيبويه» عموی آيتالله سيبويهای که در زمان ما بودند، پيرمردی بود حدود نود سال. ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من میروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند، بعد از قرائت قرآن گفت که: «مردم میدانيد که من اهل منبر و سخنرانی نيستم، ولی آمدهام جريانی از حاجعباس رشتی را برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند خيلی گريه کردم، دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم، در حرم آقا امام جماعت بودم، نکند من را قبول نکرده باشند؟! من به حال خودم گريه کردم، خسته شدم خوابم برد. خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است، خيلی سرحال و خوشحال، جوان و زيبا. گفتم حاجعباس چهطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد، قبر من وسيع و باز شد، نورانی شد. ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی، من را آورد در اين باغی که از باغهای برزخی است. اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاجعباس همين جا باش در قيامت هم میآيم تو را میبرم در بهشت کنار خودم.
💥بعد حاجعباس رشتی گفت آقای سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است.
#اباعبدالله #خادم_الحسین #خانهای_در_بهشت
🔹ارسالی: جناب ناصر پاکدل رفیق خیمه رواق
@ravagh_channel
🔹قیمت قالیچه سوخته هیأت
🏴السلام علیک یا اباعبدالله 🏴
مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و چیزی جز ﻗﺎﻟﯿﭽﻪای سوخته در خونه نداشت. ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ بود. مجبور شد، همون رو برداشت برد بازار برای فروش. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ تا ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمیخریم. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت. داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩﻫﺎ، حاججواد فرشچی ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭ، از ارادتمندان اهل بیت(ع) و منصفهای بازار بود. پرﺳﯿﺪ:
قالی خوبیه، چرا ازین قالی ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ، ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلهای منقل ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ رو ﺳﻮزوند.
حاججواد یک تکونی به خودش داد و محض اطمینان پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: بله!
حاججواد گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ، ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮم.
قالیچه رو خرید و روی میز حجرهاش پهن کرد و تا آخر عمر روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود، گل محمدی پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک، یک پر از گل را برداشته تو چاییشون میریختند.
🔹اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون هم تو روضهها بسوزه.
اون وقت تو گرفتاریهامون بگیم:
🔸یا امام حسین(ع) دل سوخته رو چند میخری ؟!
🔹ارسالی از: کربلائیعلی محمدزاده از حلقه اهل دل در رواق
#اباعبدالله #خریدار_دل_سوخته
@ravagh_channel
🔹اقتباس از: کانال مرآت معرفت، با مدیریت حاج کریم مهرشاد - اصفهان، ایتا
#اباعبدالله #سید_الاحرار
@ravagh_channel
🔹یا اباعبدالله(ع)
غیر از تو کسی فکر نجات ما نیست
بی تو سفر بهشت هم زیبا نیست
سرتاسر عمر یک دم است و آن هم
جز معنی «کل یوم عاشورا» نیست
🔸شعر از: استاد رضا نیکوکار
#اربعین #پیاده_روی #اباعبدالله
@ravagh_channel
48.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹زیارت نرفتهها
🔸حجهالاسلام راجی
#اندیشکده_راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
#اربعین #پیاده_روی #اباعبدالله
@ravagh_channel
yekta-10.mp3
394.3K
🔹دیدار شهدا با اباعبدالله(ع) ㅤ
🔸حاج حسین یکتا
#نویدشاهدگیلان
🔹هنر روایت
#اباعبدالله #شهدا #شبهای_جمعه
@ravagh_channel