هدایت شده از دیباج
✅دیباج ۱۳۱
🔶قنـــد پـارســـی
🖊علیرضا مکتبدار
🔹فارسی، شهدی است که کام جان را شیرین می کند.
🔹فارسی، نغمهای است که بر گوش جان خوش مینشیند.
🔹فارسی، نوری است که گوشههای تاریک دنیا را نور میبخشد.
🔹فارسی، روحی است که کالبد بیرمق انسان خسته از روزمرگیهای کشنده را جانی دوباره میبخشد.
🔶فارسی، زبان نیست، جان است.
🔹شوربختانه، در عصر گسترش و خوشاقبالی رسانههای اجتماعی که بسیاری از معیارهای زبان در نگارش را نادیده و بههیچ میانگارند، زبان پارسی به فراموشخانه ذهنهای شیفتهٔ زرقوبرقهای فناورانه، عقب رانده شده است.
🔹کاش میشد با استفاده از ظرفیتهای هوش مصنوعی، راه را بر کاربست واژگان بیگانه و یا اشتباه، دستکم در برنامههای کاربردی بومی، سد کرد تا پریچهره فارسی، دیگربار جمال خویش را به جهانیان بنُماید و چارسوی گیتی را درنوردیده، جانها را دوباره شیفته خود کند.
#زبان_فارسی
#فرهنگ
#هند
#قند
#هوش_مصنوعی
@Deebaj
🔹هو الرزاق
🔸معنی هرآنکس که دندان دهد نان دهد چیست؟
✅ یعنی خداوندی که انسان را آفریده، روزی او را هم خواهد داد و او را در این دنیا به حال خود رها نمیکند.
این ضربالمثل را بیشتر برای کسی به کار میبرند که صاحب فرزندی شده و غم روزیِ او را میخورد. دیگران با گفتن این ضربالمثل، لطف خدا را به او یادآور میشوند. از طرفی فرزند با خود خیر و برکت به خانه میآورد و نباید کفران نعمت کند.
🔸باید توجه داشت که وقتی گفته میشود خدا نان را میدهد، منظور این نیست که طرف بیکار در گوشهای بنشیند و خداوند روزیاش را از آسمان، توی کاسهاش بگذارد. بلکه منظور از دندان دادن این است که خداوند عقل و شعور و توانایی هم به انسان داده و او را کمک میکند که خود بتواند کسب روزی کند. در این صورت است که حضرت رزاق و مهربان به روزیاش برکت میدهد.
#رزاق #نان #دندان
🔸ضربالمثلها مولود ادبیات
🔹ارسالی از: کربلائی علی محمدزاده عضو فهیم رواق
@zarboolmasall
@ravagh_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹یَدُ الله
#هنر_خداوند #ایران_زیبا #خلقت_زمین
🔸هنر فیلم
🔷@Basijnewsir
@ravagh_channel
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹شعرخوانی مرحوم حميد سبزواری در حضور رهبر انقلاب
🏴 سالگرد درگذشت مرحوم حمید سبزواری
💻 @Khamenei_ir
#شعرخوانی #رهبر_انقلاب #نیمه_رمضان
@ravagh_channel
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹قول خدا
🔸هنر سخنوری
#برگشت_به_فطرت #بازگشت_به_خدا
#شعر #مولانا
🔹ارسالی از جناب علی رحیمی عضو رواق
@ravagh_channel
🔹هنر کلام
✅ قدرت کلام و بلاغت آقا را هیچ کسی ندارد. سالهاست سخنرانی میکنند و در هر سخنرانی مطالب، جدید و نوین است.
🔸نجمه مشایخی
@javaan_enghelabi🇮🇷
🔹ارسالی: جناب هاتف وحید عضو رواق
#رهبری #قدرت_کلام #بلاغت_و_فصاحت
@ravagh_channel
🔹مقدمه کتاب «ظفر» روایت زندگی شهید ظفر خالدی رزمنده ۱۲ ساله و نوجوانترین شهید دفاع مقدس
وقتی شنیدم «ظفر خالدی» نوجوانترین شهید هشت سال دفاع مقدس است، شناخت و شناساندن کامل این نوجوان شهید و پژوهش برای نوشتن زندگینامۀ این رزمندۀ کمسنوسال را لازم دیدم؛ چرا که او در اوج شور و شوق اقتضاء سن خود، ترجیح داده بود در عرصۀ جنگ و دفاع از کشور حضور یابد و بهرغم تمام موانع پیش رو، راهِ خدمت و رفتن را بر خویشتن هموار کند.
در آغاز تحقیق دربارۀ فعالیتهای شهید ظفر خالدی متوجه شدم که حضوری مؤثر در جریان آزادسازی جاده خرمشهر- اهواز داشته است. این نوجوان پرتلاش، با آنکه در آن عملیات مجروح شده بود، مدت کوتاهی پس از انتقال به شهرش «لردگان»، دوباره به جبهه بازگشته بود.
ظفر برای حضور دوباره در جبهه، تنها برادرش «خدارحم» را که ده سال از خودش بزرگتر بود، با خود همراه کرد و با وجود مخالفت خانواده و ممانعت مسئولین، هر طور که بود، شجاعانه در منطقۀ جنگی حضور یافت. شهادت ظفر در کنار تنها برادر و همرزمش، در حالی رقم خورد که ده روز دیگر دوازده سالش تمام میشد. شاید اگر خبر شهادتش همان روزها منتشر میشد، مانند «حسین فهمیده»، شهید سیزدهسالۀ فداکار، نامش بر سر زبانها میافتاد و امام (ره) دربارهاش کلامی میگفت و بزرگراهی به نامش به یادگار میماند و... اما او و برادرش در یک زمان و مکان و در گمنامی شهید شده، در کنار یکدیگر آرمیده بودند و به علت سالها بیخبری از شهادت آنها، هیچ نامی از آنان برده نشد و خانوادهاش همواره امیدوار بودند و چشمانتظار بازگشتشان؛ تا اینکه سرانجام پس از هفده سالِ طولانی، پلاکها و استخوانهای آنها در کنار هم پیدا شد!
#شهادت #ظفر_خالدی #شهید_۱۲_ساله
🔹اثری از: افسانه حیدری، خواهر شهید، مستند و داستاننویس و پژوهشگر دفاع مقدس و عضو بصیر و فرهیخته رواق
@ravagh_channel
🔹حیلهٔ حلال
در دوره دانشجویی که عضو انجمن شعر «شهریار» تبریز بودم، چند بار از بزرگان انجمن خواستم که یک بار هم ما را با خودشان به منزل استاد شهریار ببرند، اما قسمت نمیشد. وقتی از آقایان انجمن نتیجهای نگرفتم، خودم دست به کار شدم و با حیلهای حلال توانستم راهی به خلوت خاصش پيدا كنم.
عصر جمعۀ يكی از روزهای بهاری، راه افتادم به طرف منزل شهریار که نزدیک خانهٔ دانشجویام بود. اما حیلهٔ حلالم چه بود؟: قبلا به خودم گفته بودم؛ شهریارِ هفتاد و چند ساله، خیلی از قرارهایش را به احتمال زیاد فراموش میکند و با همین امید زنگ خانه را زدم. در را پسرش «هادی» به رویم باز کرد و قبل از اینکه من سلام کنم، به اسم صدایم کرد و بعد از سلام پرسید: «این طرفها جناب ایمانی؟». او را از نزدیک میشناختم و او هم مرا میشناخت. همدیگر را در مراسم شعرخوانی میدیدیم و هادی هم برنامههایم را در تلویزیون تبریز میدید. هادی شعر میگفت و البته بیشتر نمایشنامه مینوشت و پدر و پسر با هم تنها زندگی میکردند. پرسیدم: «استاد تشریف دارند؟» گفت: بله! گفتم: «بفرمایید ایمانی میگن من آمدهم!». طوری گفتم که انگار با هم قرار داریم!
رفت و برگشت و گفت: «بفرمایید تو، خوش آمدید!». به نظرم آمد به جز حافظهٔ سنین بالای استاد، چیز دیگری مجوز ورود برایم صادر نکرده است. بعد از آن هر از گاهی میهمان خلوت استاد شهریار میشدم و به قدر وسعم خوشه میچیدم. البته به مرور با دیدن فعالیت موسیقیام در سیما و محافل تبریز، عنایتش به ما بیشتر شد.
* عکس سایه در کنار شهریار
🖊 منصور ایمانی
#شهریار #حیلهٔ_حلال #خلوت_خاص
@ravagh_channel
هدایت شده از دیباج
✅گویند علی میزده صد وصله به کفشش!
🔶من نیستم از بادهیِ این بادیه خشنود
کو آتشِ جامی که که کُنَد دردِ مرا دود
🔶از شیخ بپرهیز که یک عمْر عمل کرد
برعکسِ همان چیز که خود یکسره فرمود
🔶دلخستهام از خرقهی موسایی فرعون
از این همه اطوارِ خَلیلانهی نَمرود
🔶دلخستهام از شهرِ ریا! شهرِ تظاهُر
ای شهرِ پُر از رنگ و پر از حاشیه، بدرود!
🔶باید بروَم شهرِ نجف، جایِ من آنجاست
ما را ببَر ای عشق، به سَرمنزلِ مقصود
🔶ای کاش به گیسوی ضریحَش بزنم چنگ
تا چند بسوزیم و بسازیم چُنان عود
🔶گویَند علی میزده صد وصله به کفشَش
ای کاش دلِ خستهی من کفشِ علی بود
🔶گفتند علی کیست؟ همان کعبهی سیار
گفتند علی کیست؟ همان قبلهی موجود
🔶آن کوهتر از کوهتر از کوهتر از کوه
آن رودتر از رودتر از رودتر از رود
🔶آن مرد که مبهوتِ جمالش شده یوسُف
آن مرد که مبهوتِ صدایش شده داوود
🔶یک دانهی انگورِ ضریحَش به لَبَم خورد
دیگر پس از آن این لبِ وامانده نیاسود
🔶هرچند که نوشیدم از این جام کمی دیر
با هیچ شرابی نشدم مَست چنین زود
🔶قرآن و نماز و حرم و روزه وحج هم
جز عشقِ علی هیچ به عُشاق نَیَفزود
🔶پس ای تَرکِ کعبه بگو کیست، بگو کیست
در خانهی معبود به جز حضرتِ معبود؟!
🔶از بادهی باد است لَبَش تر لبِ دریا
هو میکشد از عشق علی مَست و کف آلود
🔶ما نیز ببینیم همه روی علی را
بر کعبه اگر تکیه زَنَد حضرت موعود...!
#علی_علیه_السلام
#شعر
#عشق
#زهد
#محسن_کاویانی
@Deebaj