نمیدونم ، کجای دنیام ..
نمیفهمم ؛
اسم این حالمو چی میشه گذاشت ؟
خستگیِ ؟ یا دلتنگیِ محض ؟
کلافگیِ ؟ هست ..
هرچی هست ؛ طعمش تازگی نداره ..
خیلی وقت ِ باهامه ، خیلی وقت ِ همراه من آروم آروم نفس میکشه و از آرامشم تغذیه میکنه ، بهش عادت کردم ولی بدجور تلخُ شیرینیش دلمو زده حسین :)
نگاهم میکنی ؟ منو میبینی ؟ ..
حالم ؛ حالم خیلی خیلی بده .. میدونی چیه ، اصلا امتحان کردم دیدم جز با دیدن گنبدت حالم خوب نمیشه .. دیگه عکسای حرم جواب نمیده ؛ دلم میخواد از نزدیک نگاهت کنم :) همینجوریهستم ؛ تا وقتی یکبار دیگه بزاری آروم آروم قدم بزنم تا جلوی ضریح .!
وابسته شدم .. بد حالیِ ؛ با وجود اینهمه آلودگی هنوز روم میشه ازت بخوام بغلم کنی ولی خب من کسیرو غیر تو ندارم حسین :)
یکبار دیگه زمانو یجوری تنظیمش کن ؛
که یه شب جمعه بینالحرمینت باشم !
یا مثلا تو خاطره هام زندگی کنم ..
خاطره ؛ امون از خاطره ..
- من و جدا شدن از عشقِ تو ؛ خدا نکند ..
#حضرت128
رواقِ دل ؛
[ حواست به گدای دربهدر هست ؟ ؛ ]
-
منو تنها نزار تو این وا نفسا :)-
رواقِ دل ؛
- الان چی لازم داری ؟ بارون ِکربلا ؛
- الان چی لازم داری ؟
یه همچین ترکیبی تو شب قدر کُنج حرم ؛