در انتظار
تو را غایب نا میده اند، نه اینکه حاضر نباشی، چون ظاهر نیستی!
غیبت به معنی حاضر نبودن،
تهمت ناروایی است که به تو زده اند،
و آنان که بر این پندارند،
فرق میان ظهور و حضور را نمی دانند!
آمدنت که در انتظار آنیم، به معنای ظهور است نه حضور،
و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند،
ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را !
وقتی ظاهر می شوی؛
همه انگشت حیرت به دندان می گزند!
و با تعجب می گویند،!
که تو را پیش از این هم دیده اند!
و راست می گویند،
زیرا که تو میان مایی چون امام مایی!
جمعه ها که از راه می رسد،
صاحبدلان دل از دست می دهند،
و قرار از کف می نهند،
و قافله ی دلهای بی قرار رو به قبله می کنند،
و آمدنت را به انتظار می نشینند!
اینک ای قبله ی هر قافله،
در آستانه ی آدینه ی تنهاییم،
سرود ساکت انتظار را،
برای تو زمزمه می کنم !
آمدنت را به انتظار نشسته ام !
#بهشت_با_سند_منگوله_دار
#دکتر_انوشه
@dranoosheh
حرف های تنهایی
آسمان بی ستاره انتظار است منتظر شب
آسمان پر ستاره بی قرار است بی قرار روز
آسمانی از ستاره انطهار است کشنده ی خود کشنده ی خود
شکست حاصل ضرب تقسیم جمع تفریق محاسبات ماست و پیروزی جذر انم تلاش های ما
و آن درخت که میوه ی همچون تنه ی خویش دارد همیشه سبز می ماند و هیچ زردی یافت نمی شود که درونش سیاهی نباشد سیاهی از تلاقی انتهای زردی ها بوجود می آید پس برای یافتن هر گمشده ای باید خود نیز گم شد .
پرواز گریه بغض گل گلدان است
پرواز آرزوی قفس مرغان است
پرواز امید یک پنجره ی زندان است
پرواز پرش چشمکی از عشق
پرواز یوسفی گمگشده ی انسان است
پرواز توبه ی رندان است
پرواز لحظه ای میان زدن پلکان است
و غریبانه ترین غربت آنست که غریب آنرا حس نمی کند.
وپاکی نیرومند ترین محرک برای الودگی هاست
آقا آقا نگاهت جای آهوهاست می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست می دانم
آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
جای تو وسعت دریاست می دانم
برگشتنت در قلب های مرده ی مردم
همرنگ طوفانی ترین دریاست می دانم
آقا اگر تو بر نمی گردی دلیل آن در چشم های پر گناه ماست می دانم
جای سر انگشتان پر نورت در این ظلمت مانند رد باد بر شن هاست می دانم
در باور کوتاه این مردم نمی گنجی وقتی بیایی اول دعواست می دانم
ای کاش بر گردی ای کاش برگردی که بعد از این همه بی تو بودن یکباره حس بودنت زیباست می دانم
کی باز می گردی کی باز میگردی برایم بودن با تو زیباترین آرامش دنیاست می دانم
تو باز می گردی تو باز می گردی آقا تو باز می گردی اگر امروز نه فردا
از اتشی که در دلم بر پاست می دانم
#دکتر_انوشه
#بهشت_با_سند_منگوله_دار
@dranoosheh
تنها
تو ای کسی که هیچ گاه نیامدی به وعده گاه
هنوز هم سه شنبه ها به وقت مرگ آفتاب
کنار نرده های باغ من انتظار می کشم
ما را اسیر خواب بی تعبیر کردند
در چهار چوب قابها زنجیر کردند
من پیش از این با چشمه ها هم راز بودم
روح مرا مرداب ها تسخیر کردند
در کنج پستوها اسیرخویش ماندند
آنان که لفظ اوج را تفسیر کردند
در ساحل رخوت به امید سلامت
خود را وبال گردن تقدیر کردند
وقتی که بعضی ها قلم را می جویدند
یاران صفا با قبضه ی شمشیر کردند
آن شب که می رفتند تا مرز خطر ها
گفتند می آییم اما دیر کردند
ای کاش ما را نیز می بردند همراه
ما را گرفتار دل بی پیر کردند
#بهشت_با_سند_منگوله_دار
#دکتر_انوشه
@dranoosheh