eitaa logo
حاج حسین ناظری
1.1هزار دنبال‌کننده
812 عکس
463 ویدیو
16 فایل
❇️محتوای شهدایی ♦️خدمات تخصصی یادواره های شهدا ❇️آموزش سخنرانی و روایتگری چند رسانه ای ♦️برنامه ها و فعالیت های فرهنگی حاج حسین ناظری 📣 فعالیت های دیگر استاد @hosh110 زیلینک https://zil.ink/ravyfer ارتباط مستقیم با حاج حسین ناظری : @ravyfer
مشاهده در ایتا
دانلود
✅داستان ♦️قسمت : آن روز به هر بدبختی که بود خودم را از از مخمصه رها کردم و البته می دانستم که مادرم دست بردار نخواهد بود چراکه خوب می شناختمش! . حدسم هم درست بود و چند روز بعد دوباره سر حرفی ، باز مادرم ملتمسانه از من خواست که جواب اورا بدهم و من بازهم تونستم با لطایف الحیل خودم را از پاسخ صریح رها کنم . یک روز دم عصر بعد از این که از نانوایی نان خریده و به خانه برمی گشتم مادرم هم همزمان با من به خانه وارد شد . در آستانه در رو به من کرد و با خوشحالی پنهانی که در چهره اش موج می زد گفت : - می دونی حمید از کجا می آم؟ - از کجا مادر؟! ـ دارم از خانه آقا جواد میام . با بی میلی جواب دادم: آقا جواد ... کدوم آقا جواد ؟! -آقا جواد ...آقا جواد رو چطور نمی شناسی! همین بقال سرکوچه . با خودم گفتم حتماً حساب و کتابی داشتند و تسویه حسابی و از این جور کار ها . بنابراین گفتم : «حتماً تسویه حساب چیزی داشتین ؟» مادرم یک لحظه ایستاد و گفت : -تسویه حساب؟ نه تازه حساب باز کردم . من بیچاره ساده هم خواستم مزاحی کرده باشم گفتم : «خوب مواظب باش حسابت سنگین نشه که پرداختنش مشکله ها !» و بعدش به نشان پایان حرفم خنده مصنوعی سر دادم . مادرم با زیرکی خاصی گفت :« نخیر آقا حمید! حساب من سنگین نمی شه! این حساب شماست که سنگین میشه ، البته قربون این جور سنگینی ها !! ». کمی مکث کردم و در حالی که کفش هایم را در می آوردم گفتم : - این حرفها چیه مادر ؟ ... چه حسابی؟! چه کتابی ؟! مادرم گفت : «خودت را به اون راه نزن آقا پسر ... یعنی تو نمی دونی من واسه چی چند روزه راه خونه آقا جواد رو گز می کنم ؟» من که تازه فهمیده بودم که مادرم چند روزه به خانه آقا جواد رفت و آمد می کند با تعجب گفتم :« نه واسه چی مادر ؟ » مادر هم چادرش را سر جالباسی گذاشت و گفت : «امون از این حواس پرتی جوونای امروز» . معمای عجیبی بود که من ازهیچ چیزش سر در نمی آوردم به همین خاطر متعجبانه و پرسشگرانه پرسیدم :« مادر بالاخره می گی جریان این آقا جواد چیه یا نه ؟ منو که نصف جون کردی ! » مادر هم زیرکانه خندید و گفت : «الهی من فدای اون عروس خوشگلم برم که هنوز نیومده پسر من رو نصف جون کرده ! » قسمت دوم ادامه دارد
✅♨️ 🎯یکی از توانمندی های هرسخنران ، راوی یا مدرس کارگاه ، قدرت گریز از مقدمه (ایجاد انگیزه ) به اصل مطلب است . دراینجا متن یک گریز زیبا را تقدیم می کنیم .👇 ♦️گریز از به موضوع مخاطرات در دوران دفاع مقدس ، بعثی ها در فکه کانالی ساخته بودند بطول 90کیلومتر(یعنی از چیلات تا چزابه ) به عرض 8متر و عمق چهار متر . همان که بعدها بخشی از آن بنام کانال کمیل شناخته شده ومی شود. این کانال دو استفاده برایشان داشت داخلش سیم خاردار و موانع و مین کارگذاشته بودند تا از نفوذ و حمله نیروهای ما در امان باشند و اینکه می تونستند داخلش رفت و آمد کنند و بدون اینکه نیروهای ما متوجه بشن به مواضع ما نزدیک شده و به ما ضربه بزنند . دشمن ، آنروز برای اینکه به ما ضربه بزند کانالی ساخت بطول 90 کیلومتر اما امروز دشمن کانالی زده که از داخل کاخ سفید آمریکا شروع می شه و تا اتاق خواب همسر و دختر ما ادامه پیدا می کند . این کانال فضای مجازاست ! .....و ادامه بحث فضای مجازی ..... ✳️یادآوری : های این گریز که در کارگاه های آموزشی آسیب های فضای مجازی بسیار کاربرد دارد متعاقبا بارگزاری خواهد شد. @ravayatf