فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخن_بزرگان
#ویژه
🏴 عظمت زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها
✔️ آیة الله العظمی وحید خراسانی
👉 @raveshsonnati
#ویژه_جمعه
#قطب #أوتاد #أبدال #نجباء #صلحاء
✍ قال الشیخ الکفعمی رحمه الله فی هامش جنته عند ذکر دعاء أم داود:
قیل: إن الأرض لا یخلو من القطب وأربعة أوتاد وأربعین أبدالا وسبعین نجیبا وثلاثمائة وستین صالحا؛
فالقطب هو المهدی علیه السلام
ولا یکون الأوتاد أقل من أربعة لأن الدنیا کالخیمة والمهديَّ کالعمود وتلک الأربعةَ أطنابها،
وقد یکون الأوتاد أکثر من أربعة والأبدال أکثر من أربعین و النجباء أکثر من سبعین و الصلحاء أکثر من ثلاث مائة و ستین.
والظاهر أن الخضر و إلیاس من الأوتاد فهما ملاصقان لدائرة القطب.
وأما صفة الأوتاد فهم قوم لا یغفلون عن ربهم طرفة عین ولا یجمعون من الدنیا إلا البلاغ ولا تصدر منهم هفوات الشر ولا یشترط فیهم العصمة من السهو و النسیان بل من فعل القبیح و یشترط ذلک فی القطب.
وأما الأبدال فدون هؤلاء فی المراقبة وقد تصدر منهم الغفلة فیتدارکونها بالتذکر ولا یتعمدون ذنبا.
و أما النجباء فهم دون الأبدال.
و أما الصلحاء فهم المتقون الموفون بالعدالة و قد یصدر منهم الذنب فیتدارکونه بالاستغفار و الندم،
قال الله تعالی:
"إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ"
(اعراف: ۲۰۱)
جعلنا الله من قسم الأخیر لأنا لسنا من الأقسام الأُوَل لکن ندین الله بحبهم وولایتهم ومن أحب قوما حشر معهم.
وقیل: إذا نقص أحد من الأوتاد الأربعة وضع بدله من الأربعین وإذا نقص أحد من الأربعین وضع بدله من السبعین وإذا نقص أحد من السبعین وضع بدله من الثلاثمائة و ستین وإذا نقص أحد من الثلاثمائة وستین وضع بدله من سائر الناس.
@raveshsonnati
#مژده
#اطلاعیه
با عنایت الهی و به مدد مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه تدریس کتاب مطول تفتازانی در علم بلاغت توسط استاد احمدی از روز چهارشنبه هفدهم آذرماه ۱۴۰۰ شروع خواهد شد ان شاء الله.
مکان درس: قم، خیابان معلم، پشت مجتمع ناشران، کتابخانه شهید محقق.
زمان درس: هر روز ساعت ۴ عصر
شرط حضور: گذراندن یکدور بلاغت و منطق و تسلط بر صرف و نحو.
#سخن_معصوم
#سخن_بزرگان
💠ولادت با سعادت حضرت زینب کبری " سلام الله علیها " مبارک باد.💠
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔰خدا باوری حضرت زینب کبری سلام الله علیها در بُعد نظری:
✍🏻از جهت بینش، حضرت زینب کبری "س" به اوج کمال علم، معرفت، باور و یقین رسیده بود.
این دستاورد، هم به جهت قابلیت و استعدادشان و هم به جهت درک محضر شش مربی معصوم بود:
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله،
فاطمه زهرا،
امام علی،
امام حسن،
امام حسین،
و امام سجاد
علیهم جمیعا صلوات الله
که هرکدام نقش مخصوصی در تربیت علمی و عملی ایشان داشتند.
✍🏻 پیامبر اکرم "ص" به دستور خداوند متعال او را زینب نامگذاری کرد و فرمود وصیت میکنم به حاضرین و غایبین، که حرمت این دختر را به خاطر من پاس بدارید که همانا وی به خدیجه کبری (س) مانند است.
✍🏻 در مقام و عظمت آن حضرت،
همین بس که امام سجاد "ع" خطاب به ایشان فرمودند:
🔅 أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّه عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة 🔅
شما بحمد الله بانوی عالمه ای هستید که از کسی تعلیم و آموزش ندیده اید (علم شما لدنّی و از جانب خداوند است) و بانوی فهمیده ای هستید که کسی به شما مطلبی را تفهیم نکرده است (فهم شما نیز موهبتی الهی است).
🔰خدا باوری حضرت زینب کبری سلام الله علیها در بُعد عملی:
✍🏻 با وجود آن همه مصیبت های جانسوز و بلاهای جانکاه که هر یک کمرشکن و به تنهایی کافی بود روح، روان و خیال انسان را بهم بریزد و سرگردان و آشفته نماید، زینب کبری (س) با تمام شجاعت، یک لحظه هم خود را نباخت و آشفته روان نگشت و با باور، یقین، توکل، صبر و شکیبایی بی نظیری، ضعف از خود نشان نداد و با هیبت، ابهت، وقار و عزت نفس، مثل یک فرمانده پیروز و مانند مادرش فاطمه زهرا "س" و پدرش علی"ع"خطبه خواند و به زخم زبان های "ابن زیاد" در کوفه و "یزید" در شام چنان پاسخ داد که آن دشمنان خدا را عاجز، درمانده، روان گسسته و بیچاره کرد.
🔰با این همه مصیبت های طاقت فرسا و فوق تصور، عبادت های واجب و مستحبش را نه با تخیل و افکار پریشان، بلکه با حضور و خشوع قلب انجام داد.
از امام سجاد (ع) نقل شده است:
🔅 عمهام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام، همه فرایض و نوافل خود را به جای میآورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده است؛ زیرا به هر اسیر، شبانه روز، یک گرده نان میدادند و عمهام سهم خود را بیشتر اوقات به بچهها میداد.🔅
📚(ریاحین الشریعه ج ۳، ص۶۲)
🔅اللهم بحق زینب الکبری عجل لولیک الفرج🔅
✍🏻استاد علی مومنی
@Fatemiyeh_alyasin
سالروز فاطمیه اول و شهادت حضرت فاطمه زهرا صدیقه کبری را محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه شیعیان و محبان او تعزیت عرض می کنیم.
@raveshsonnati
#ویژه
🏴شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد. 🏴
💢(مصیبتی بزرگتر از مصیبت کربلا)
امام_صادق "علیه السلام" فرمود:
🔅وَ لَا کَیَوْمِ مِحْنَتِنَا بِکَرْبَلَا وَ إِنْ کَانَ کَیَوْمِ السَّقِیفَةِ وَ إِحْرَاقِ الْبَابِ عَلَى أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ زَیْنَبَ وَ أُمِّ کُلْثُومٍ وَ فِضَّةَ وَ قَتْلِ مُحَسِّنٍ بِالرَّفْسَةِ لَأَعْظَمُ وَ أَمَرُّ 🔅
(هیچ بلا و مصیبتی) مثل روز محنت و بلا ومصیبت ما در کربلا نیست اگرچه روز سقیفه و سوزاندن درب خانه بر امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و فضه و کشته شدن محسن در اثر لگد به پهلوی (مادرم زهرا) بزرگتر و تلختر و دردناکتر از روز محنت در کربلا بود زیرا که این روز سقیفه و مصیبتهای وارده بر فاطمهی زهرا (س) و علی(ع) اصل و ریشهی بلاها و مصیبتهای بعدی بر اهل بیت(ع)است.
📚(الهدایه الکبری، چاپ بیروت، ص ۴۱۷)
✍🏻اگرچه در ظاهر، مضمون این حدیث به نظر عجیب بیاید ولی با دقت بیشتر و مطالعه عمیق تر در روایات و احادیث و تاریخ و بررسیِ دقیق حوادثِ بعد از رحلت پیامبر اکرم "ص" روشن و آشکار می شود که ریشهی آن همه مصیبتهای جانسوز و جانکاه و تلخ و ناگوار در کربلا و مصیبت های وارده بر بقیه معصومین "علیهم السلام" از روز سقیفه بود که حق مسلّم الهیِ حضرت علی "ع" غصب شد و به گردن مبارکش طناب و ریسمان انداخته و کشان کشان و با دست های بسته برای بیعت اجباری به مسجد آوردند و تنها حامی آن حضرت، فاطمهی زهرا "س" بود که با لگد و غلاف شمشیرمورد بی حرمتی قرار گرفت و درِب خانه اش را آتش زدند و فدکش را غصب نمودند، به صورتش سیلی زده و بین در و دیوارش گذاشتند و پهلویش را شکسته ومحسنش را سقط کردند.
✍🏻تحمل این همه مصیبتهای جانسوز و جانگداز، فقط برای دفاع از خلافت بلافصل امیرالمؤمنین "ع"و پرده برداشتن از چهره نفاق غاصبین و خائنین حق ولایت و امامت بود.
🔰مرحوم آیة الله غروی کمپانی در باره اینکه ریشه کربلا از سقیفه است چنین سروده است :
🔸فَما رَماهُ اِذْ رَماهُ حَرمَلَه
🔸وَانما رَماهُ مَنْ مَهدَ لَه
🔸سَهمٌ اَتی مِن جانِبِ السقیفَةِ
🔸وَقَوسُهُ عَلی یدِ الخَلیفَة
🔸وَ ما أصابَ سَهْمُهُ نَحْرَ الصبِی
🔸بَل کبِدَ الدینِ وَ مُهجَةَ النبی.
➖حرمله نبود که تیرانداخت ، بلکه تیرانداز کسی بودکه زمینه ساز آن تیر حرمله بود ،
تیری از سوی سقیفه آمد که کمان آن به دست خلیفه بود و تیر او نه بر گلوی کودک(علی
اصغر) بلکه بر دل دین و قلب پیامبر نشست .
🔅اللهم العن ظالمی حق فاطمه و عجل فرج ولدها المهدی "علیه السلام🔅
✍🏻استاد علی مومنی
👉 @Fatemiyeh_aleyasin
👉 @raveshsonnati
✅ نکته
غرض ما در این کانال،طرح نکات علمی نیست ولی گاهی طرداً للباب پا در کفش بزرگان می کنیم.
من جمله،مطلبی است شایع در افواه طلاب و اساتید که به مصدر ،هم ضمیر مذکر برمی گردد و هم ضمیر مؤنث.ببینید:
در درس امروز مطول عبارتی داشتیم به این شکل:«أحدهما قابلیة المقام و هو ...».
جناب جعفری ضمیر «هو» را به «قابلیة» برگردانده و چنین فرموده:«الضمیر راجع إلی القابلیة،لأنها مصدر صناعيّ و ضمیر المصدر أیّاً کان یجوز فیه التذکیر و التأنیث».
ایشان این مطلب را از مرحوم مدرس افغانی گرفته که در شرحشان(ج۳،ص۷) چنین نگاشته اند:
«الضمیر راجع إلی القابلیة لأن الضمیر الراجع إلی المصدر یستوي فیه المذکر و المؤنث...».
واقع قضیه این است که این مطلبی است نادرست که متاسفانه شایع شده .
اینک وجه صحیح مطلب را ببینید:
اعلم أنّ معنی قولهم:«المصدر یستوي فیه التذکیر و التأنیث» أنّ المصدر —سواء اشتمل علی علامة المؤنث أو لا—یصحّ أن یحمل علی المذکر و المؤنث،ڪ: زید ضَرْب،هند ضَرْب،زید استقامة،هند استقامة. و لیس معناه أنّه یصحّ إرجاع الضمیر المذکر و المؤنث إلی المصدر مشتملاً علی علامة المؤنث أو لا کما توهّم أکثر الناس.(ابوالفتح در حاشیه شرح میلانی بر مغنی جاربردی).
جناب بهاء الدین مختاری نیز کسی که در إنارة العقل مکسوف بطوع هوی،جایز دانسته مکسوفة گفته شود ،رد نموده ،می فرماید:
لأنّا نقول معنی قولهم:«المصدر یستوي مذکّره و مؤنثه» أنّه لاتلحقه علامة التأنیث لا أنّه یجوز معاملة المذکر و المؤنث في مسنده و ضمیره مطلقاً ولو کان مؤنثاً لفظیاً کالدلالة و الإرادة و نحوهما.
(الفرائد البهیة،ص۱۹۴)
🌾🌾🌾🌾🌾
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@NesabAlsebyan
@raveshsonnati
#ویژه
✍🏻 استاد علی مومنی
◾️درد دل های حضرت علی (ع) با پیامبراکرم (ص) بعد از دفن فاطمه زهرا (س)◾️
✍🏻 تمامی مصیبت های اول مظلوم عالم یک طرف و مصیبت فاطمه زهرا (س) يک طرف.
علی "علیه السلام" که مظهر قدرت مطلقه قادر متعال است و بیش از هفتاد جنگ مثل بدر و احد و خیبر و احزاب را دیده و در لیلة المبیت با خوابیدن در جای پیغمبر "صلی الله علیه و آله" ملائکه را مبهوت کرده و در مقابل آن همه ظلم ها و مصیبت ها خم به ابرو نیاورده، پس از شنیدن جان دادن زهرا "سلام الله علیها" با صورت بر زمین افتاد.
✍🏻 هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا "سلام الله علیها"چنین با پیامبر اکرم"صلی الله علیه و آله" درد دل می کرد: سلام بر تو اى رسول خدا، سلامى از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و مهمان توست و چه زود به شما ملحق شد. اى پيامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه كم شده، و توان خويشتن دارى ندارم اما براى من كه سختى جدايى تو را ديده، و سنگينى مصيبت تو را كشيده ام، شكيبايى ممكن است؛ اين من بودم كه با دست خودم شما را در ميان قبر نهادم و هنگام رحلت، جانِ گرامیتان، ميان سينه و گردنم ( آغوشم) پرواز كرد. " انا لله و انا اليه راجعون"
✍🏻 پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد، و رهینه و گرو، به صاحبش رسيد؛ {یعنی زهرا را از من گرفتند و شهیدش کردند}
از اين پس حزن و اندوه من جاودانه و شبهايم بیداری خواهد بود تا آن روز كه به نزد شما آیم. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ظلم و ستم و اذیت بر او اجتماع كردند و زهرا را ( که حجت بالغه و ملاک حق و باطل بود) حذف و مثل من خانه نشین کرده و هضم نمودند (هضم یعنی حقش را غصب و قباله فدکش را پاره و به صورتش سیلی و درب خانه اش را آتش و با غلاف شمشیر کتک و بین در و دیوار گذاشتن پهلویش را شکسته و با لگد محسنش را سقط کردند).
✍🏻 با اصرار از فاطمه بپرس، و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير (چون خیلی از دردهای جسمی و روحی اش را به ما نگفت ولی اگر شما با اصرار بپرسی، جریان سقیفه و غصب خلافت و ظلم هایی که به خاطر دفاع از حق من متحمل شد را خواهد گفت) و این ظلم و اذیت ها در حالی شد که هنوز روزگارى از رحلت تو سپرى نشده، و ياد تو فراموش نگشته بود.
✍🏻 سلام من به هر دوى شما، سلام وداع كننده اى كه از روى خشنودى يا خسته دلى نیست، اگر از خدمت تو باز مى گردم از روى خستگى نيست، و اگر در كنار قبرت مى نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد.
📚(نهجالبلاغه خطبه ۱۹۳)
🏴 اللهم عجل لولیک الفرج 🏴
👉 @Fatemiyeh_alyasin
👉 @raveshsonnati
#نکات_علمی
با عنایت خداوند متعال و یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قصد داریم از امروز، هر روز (به جز جمعه ها) نکته ای بدیع و نو از نکات مهم بلاغی خدمت شما دوستاران دانش ارائه دهیم تا شاید مورد رضایت خدای متعال و معصومان علیهم السلام قرار گیرد.
والله الموفق وهو المعین
@raveshsonnati
بسم الله الرحمن الرحیم
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الأولی:
الغرضُ من تعلّمنا العلومَ البلاغیّةَ التمکّنُ من معرفة أسالیب الکلام وأغراضه وأغراض خصائصه ومحسِّناته لا التمکّن من إیراد الکلام البلیغ.
توضیح:
برخی گمان می کنند که هدف از آموختن علوم بلاغی مصطلح و رائج توانایی بر بلیغ سخن گفتن است، در حالی که این هدف – با تمام اهمّیت و شرافتی که دارد – با خواندن این علوم تامین نمی شود و نیازمند علوم دیگر و مهارت فردی نیز است؛ بلکه هدف از آموختن این علوم توانایی بر شناخت این سه مطلب است:
1. روشها و انواع گوناگون سخن گویی (هدف علم بیان)،
2. اغراض گوناگون کلام و ویژگیهای کلامی (هدف علم معانی)،
3. آرایه ها و زیبایی های معنوی و لفظی سخن (هدف علم بدیع).
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الثّانیة:
بعض کتب النّحو وبعض التّفاسیر وبعض شروح کتب الحدیث أو الدّعاء أیضاً من أهمِّ منابع العلوم البلاغیّة.
توضیح:
منابع علوم بلاغی و مراجع مسائل آن، منحصر در کتب بلاغی معروف یا غیر معروف اعم از متون و شروح و حواشی نیست، بلکه برخی کتب نحو، تفسیر و شروح حدیث یا دعا نیز از مهم ترین و بهترین منابع و مراجع مسائل بلاغی اند. کتب نحو مانند شرح کافیۀ رضی الدّین استرآبادی و معانی النّحو فاضل صالح سامرّائی؛ کتب تفسیر مانند کشّاف زمخشری و أنوار التّنزیل بیضاوی و شروح و حواشیشان؛ شروح حدیث مانند منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة نوشتۀ محقّق هاشمی خویی؛ شروح دعاء مانند ریاض السّالکین في شرح صحیفة سیّد السّاجدین علیه السّلام نوشتۀ سیّد علیخان حسنی حسینی شیرازی مدنی مکنّی به ابن معصوم.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الثّالثة:
اللّفظ قبل انقسامه إلی الفصیح وغیره ینقسم إلی الصّحیح وغیره.
توضیح:
بنا بر دیدگاه مشهور، لفظ مستعمل از همان ابتدا به فصیح و غیر فصیح تقسیم می شود، در حالی که بنا بر نظر تحقیق، لفظ مستعمل ابتدا به درست و نادرست و سپس لفظ درست به فصیح و غیر فصیح تقسیم می شود.
لفظ نادرست:
در زبان فارسی مانند دو واژۀ «دُوُّماً» و «سبزیجات» که درست آن دو «ثانیاً» یا «در مرتبۀ دُوُم» و «سبزی ها» است،
و در زبان عربی مانند: «الاَجْلَل» در شعر شاعر:
الحمدلله العلی الاجلل
لفظ درست فصیح:
در زبان فارسی مانند: «به نام خدای مهربان»،
و در زبان عربی مانند: «بسم الله الرّحمن الرّحیم»،
و لفظ درست غیر فصیح:
در زبان فارسی مانند: «لاد» به معنای دیوار و چینه و عمارت و «بُنْلاد» به معنای بنیاد و پیِ عمارت (در کاربرد امروزی)، در شعر فرالاوی:
لاد را بر بنای محکم نِهْ
که نگهدار لاد، بُنْلاد است
و در زبان عربی مانند: «مُسَرَّج» در وصف بینی شخصی در شعر شاعر:
و مُقْلَةً و حاجِباً مُزَجَّجاً و فاحِماً و مَرْسِناً مُسَرَّجاً
«(آشکار کرد ...) و حدقۀ چشمی را و ابرویی نازک شده را و گیسویی چون زغال (بسیار مشکی) و بینی ای مسرَّج را»
که روشن نیست مراد از مسرَّج در این شعر دقیقا چیست و این غرابت معنایی سبب فصیح نبودن آن شده است.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الرّابعة:
الأصل في الکلام المنفيّ أو المنهيّ المقیّد بقیدٍ أنْ یتوجّهَ النّفي أو النّهي إلی القید خاصّةً دون القید والمقیّد جمیعاً.
توضیح:
اصل اولی به اقتضای تبادر نخستین در کلام منفی ای که قیدی دارد، این است که نفی تنها به قید بخورد و آن را نفی کند نه هر دوی مقیّد و قید را.
(نگ: دلائل الإعجاز نوشتۀ عبدالقاهر جرجانی، ص 183).
بنا بر این در آیۀ «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» «الدّخان، 38»، نفی به بازیچه بودن خلقت می خورد نه اصل آن و در آیۀ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» «النّساء، 43»، نهی به نزدیک شدن به نماز در حال مستی می خورد نه به اصل آن.
با این حال، گاهی – بر خلاف اصل - نفی یا نهی به هر دو و به تعبیری، به اصل مطلب و ذات مقیَّد می خورد که با قرینه مشخص می شود، مانند آیۀ «ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ» «غافر، 18» که به گفتۀ برخی مفسّران نفی به اصل وجود شفیع برای ستمکاران می خورد نه به خصوص شفیع مورد اطاعت.
(نگ: التحریر والتنویر نوشتۀ ابن عاشور تونسی، ج 24، ص 173)
@raveshsonnati
#ویژه
اطلاع رسانی
تحقیق جدید از کتاب الفوائد الصمدیة و التهذیب دو اثر شیخ بهائی قدس سره
👉 @raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الخامسة:
قد یُنفی الشيءُ لا لعدمه رأساً بل لعدم کمال وصفه أو انتفاء ثمرته مبالَغةً.
توضیح:
غالبا وقتی حکمی از ذاتی نفی می شود به دلیل عدم اتّصاف آن ذات به اصل وجود آن حکم است ولی گاهی حکمی از ذات نفی می شود به دلیل عدم کمال وصفش در آن ذات یا بی ثمر بودن آن.
(نگ: الإتقان في علوم القرآن نوشتۀ سیوطی، ج 2، ص 135)
مانند سخن نویسندگان یا گویندگان در مقام بیان بی فایده بودن مطلب و به درد نخوردن آن: «لیس بشيءٍ»،
و مانند نفی شیئیّت (شیء و چیز بودن) در آیۀ: «وَقالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَقالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتاب» «البقرة، 113»،
و آیۀ «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيل» «المائدة، 68».
(نگ: التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) نوشتۀ فخر رازی ج 4، ص 9، وروح المعانی نوشتۀ آلوسی، ج 1، ص 359 وحاشیۀ شهاب خفاجی بر تفسیر بیضاوی به نام «عنایة القاضي وکفایة الرّاضي علی تفسیر البیضاويّ»، ج 2، ص 365).
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة السّادسة:
ذکروا أنَّ الإنشاءَ کلامٌ لا تَحکِي نِسْبَتُهُ الکلامیّةُ عن النِّسْبَة الخارجیّة.
قیل: ذلک لأجل أنّه لیس له إلّا نسبة واحدة هي باعتبارٍ کلامیّةٌ وباعتبارٍ خارجیّةٌ،
وقیل: لأجل عدم الحکایة بعد تغایر النسبتین وتعدّدهما.
توضیح:
معروف است که کلام خبری کلامی است که نسبت کلامی آن از نسبتی خارجی حکایتگری می کند و ناظر به آن است ولی کلام انشائی چنین نیست.
حال، پرسش اینجاست که آیا در کلام انشائی مانند «اُنْصُرْ» به معنای «یاری کن» همچون کلام خبری دو نسبت جدا از هم وجود دارد که تنها دلیلی که آن را از خبر بودن خارج میکند همان عدم حکایت و نظارت است یا اساسا تعدّد نسبتی در کار نیست بلکه یک نسبت بیشتر در انشاء وجود ندارد که به اعتبار اینکه از کلام فهمیده می شود، به آن نسبت کلامی گویند و به اعتبار اینکه خارج و واقع حقیقت این کلام همین نسبت است به آن نسبت خارجی گویند؟
در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد.
(نگ: مطوّل نوشتۀ تفتازانی ص 38 و 38، اطول نوشتۀ عصام اسفراینی، ج 1، ص 207 تا 209، حاشیۀ دسوقی بر مختصر تفتازانی، ج 1، ص 304 تا 306 ، مُنتقی الأصول نوشتۀ سیّد محمّد روحانی، ج 1، ص 123 تا 154).
@raveshsonnati
#النکت_المهدویّة_البلاغیّة
النّکتة الأولی(۱)
عن رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم:
"الْمَهْدِیُّ طَاوُوسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ"
📚 (بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۹۰)
توضیح:
در این عبارت چهار - پنج کلمه ای یکی از زیباترین تشبیه های بلیغ صورت گرفته است.
مقدمه:
✍️ تشبیه بلیغ در اصطلاح علمای علم بیان تشبیهی را گویند که ادات تشبیه و وجه شبه در آن حذف شده است.
این نوع تشبیه از بالاترین مراتب تشبیه و بلیغ ترین آنهاست، از این رو تشبیه بلیغ نامگذاری شده است.
علت والا بودن منزلت و بالا بودن مرتبت آن عمدتا حذف ادات تشبیه است که مشعر به اتحاد طرفین (مشبه و مشبه به) است و دوگانگی و تغایری که از ادات تشبیه استفاده می شود، در این نوع تشبیه نیست، پس گویا مشبه عین مشبه به است نه چیزی غیر آن لکن شبیه به آن.
البته برخی حذف وجه شبه را نیز علت دوم این علو منزلت و بلندی مرتبت می دانند که خالی از نقد نیست.
برخی نیز این نوع اسلوب را اساسا استعاره می دانند نه تشبیه و برخی دیگر آن را مرتبه ای فیما بین تشبیه و استعاره می دانند که نقد و بررسی این دیدگاهها در جای خود خواهد آمد ان شاءالله.
به هر حال آنچه این حدیث شریف بر آن دلالت دارد این است که امام زمان ولی عصر حضرت مهدی فرزند امام یازدهم حسن عسکری علیهما السلام طاووس بهشتیان است.
❓پرسش:
حال، وجه شبه چه چیزی است و علت تشبیه حضرت به طاووس چیست و غرض از حذف ادات تشبیه چه می باشد و چه نکته ای در پس اضافه طاووس به اهل الجنه است، پرسش هایی است که پاسخشان در ادامه خواهد آمد ان شاءالله.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة السّابعة:
وقع الخلاف في أنَّ الفَصاحة أمرٌ وجوديٌّ یلزم عدمیّاً أو أمرٌ عدميٌّ یلزم وجودیّاً،
فقد قیل: تدلّ علی الوضوح والظّهور ویستلزمه الخلوص والنَّقاء من الشّوب،
وقد قیل: تدلّ علی خُلوصٍ ونَقاءٍ ویستلزمه الوضوح والبیان.
ومن المحتمَل أنّها وُضِعَتْ للوضوح الناشئ من رفع الشوائب کالمضارَعَة الموضوعة للمشابهة الناشئة من الضَّرْع والفطم الموضوع للقطع الناشئ من الرضاعة أی قطع الأمّ ولدها الرضیع عن الرضاعة.
توضیح:
برخی بر این باورند که واژۀ فصاحت در لغت به معنای روشنی، آشکاری و هویدایی است که لازمۀ آن پیراستگی از آلودگی ها و ناخالصی هاست؛ بنا بر این، امری وجودی است.
برخی دیگر معتقدند که به معنای پیراستگی از آلودگی ها و ناخالصی هاست که لازمۀ آن روشنی و آشکار و هویدا شدن است؛ بنا بر این، حقیقتاً امری عدمی است.
(نگ: معجم مقاییس اللغة نوشتۀ احمد بن فارس، ج 4، ص 506 و المفردات في غریب القرآن (مفردات ألفاظ القرآن)، ص 637 و تاج العروس من جواهر القاموس نوشتۀ زَبِیدی، ج 4، ص 154 و مطوّل نوشتۀ تفتازانی، ص 15 و 16 و حاشیۀ شریف بر آن ص 16 و حاشیۀ عبدالحکیم سیالکوتی بر آن دو ص 25 و 27).
ممکن است بگوییم:
معنای وضعی دقیق آن پیدایش و هویدا بودنی است که معلول و برخاسته از پیراسته شدن از آلودگی ها و ناخالصی هاست؛
مانند واژۀ مضارَعَة که بنا بر نظر تحقیق ابتداءً برای مشابهت ناشی از پستان شیر مادر وضع شده است،
و واژه فَطْم که بنا بر دیدگاه راجح برای قطع و بریدن ناشی از شیرخواری (= قطع کردن مادر شیر خود را از نوزاد شیرخواره اش) وضع شده است.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الثّامنة:
التّحقیق عندنا أنَّ الفصاحة فی اللفظ صفةٌ فیه یصیر بها مقبولاً معتبَراً ذا قیمةٍ لَدی أهلِ اللسان وهي حُسْنُهُ الناشئُ من أمرین: سلاسته وسهولته فی التلفظ ووضوحه وظهوره فی المعنی؛
ومِنْ ثَمَّ لا یُخِلُّ بها إلّا التنافر والغرابة.
توضیح:
در ماهیّت و چیستی فصاحت سخن ها گفته شده و چه بسا بافته شده است.
آنچه پس از تأمّل و بررسی شواهد به دست آمد این است که فصاحت در لفظ صفت و ویژگی ای در آن است که به واسطۀ آن لفظ – چه مفرد و چه مرکّب آن – نزد اهل زبان، پذیرفته، ارزشمند و قیمتی است و آن صفت و ویژگی همان زیبایی و نیکویی لفظ است که برخاسته از دو امر باشد:
۱. روانی و راحتی در تلفّظ کردن.
۲. روشن و آشکار بودن معنا.
بنا بر این، تنها امری که به فصاحت لفظ آسیب می زند تنافر است و غرابت، نه چیز دیگر، چنانکه توضیح این مطلب خواهد آمد انشاءالله.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة التّاسعة:
التّنافر وصفٌ فی اللفظ یُوجِبُ فیه ثِقَلاً یَعْسُرُ النُّطْقُ به فیکونُ به مَعیباً غیرَ فصیحٍ،
والمعتَبَرُ الثِّقلُ عند أهل اللسان؛
ومِثْلُ هذا لایکون کثیرَ الاستعمال وغَزیرَ الدَّوران فی الکلام؛
والکاشف عنه الذَّوْق السلیم الحاصل من ممارَسة کلام أهل اللسان والأنس به.
توضیح:
تنافر لفظ - که در فارسی از آن به رمندگی و ناسازگاری میان حروف یا کلمات تعبیر شده است – صفت و ویژگی ای در آن است که سبب سنگینی تلفّظ آن می شود و به واسطۀ همین سنگینی بر دستگاه تکلّم، معیوب و غیر فصیح به شمار می آید.
آنچه در میزان سنگینی لفظ معتبر است، دیدگاه اهل زبان است نه اهل زبان دیگر؛ زیرا چه بسا واژۀ روانی برای اهل زبانی، تلفظ آن برای دیگر اقوام سنگین باشد.
علامت این مقدار سنگینی و وجود تنافر در لفظ این است که چنین لفظی در زبان مورد نظر، پُر کاربرد نمی باشد، در نتیجه برای غیر اهل زبان نیز راهی برای شناخت آن وجود دارد.
جدا از آن، ذوق سلیمی که از ممارست و ارتباط بسیار با کلام اهل زبان و انس و الفت با استعمال هایشان حاصل می شود، راهی پذیرفته برای شناخت تنافر در لفظ است.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة العاشرة:
التّنافر قد یکون فی المفرد والکلمة کما قیل بوجوده في «العهعخ» لِنَبْتٍ أو شَجَرةٍ و«الهَقْعَة» لأَنْجُمٍ، وقد یکون فی المرکب والکلام کما قیل بوجوده في قول حبیب:
کریم مَتی أمدحْهُ أمدحْهُ والوری
مَعي وإذا ما لمتُه لمتُه وَحْدِي
ولیس کلُّ ثِقلٍ موجباً للتّنافر بل ما بلغ مبلغاً یشمئزّ منه طبع أهل اللسان ولایقبله ذَوقُهم؛
ولا ینحصر السبب في تحقّق التّنافر في قُرب المخارج أو بُعدها وإن کان له دخلٌ فیه بل العلةُ فیه اجتماعُ حروفٍ مخصوصةٍ أو ألفاظٍ معیّنةٍ ذاتِ خواصَّ وصِفاتٍ في اللفظ توجبه؛ ویکشف عنه الذوق السلیم کما سبق.
توضیح:
تنافر گاهی در لفظ مفرد و کلمه است و گاهی در لفظ مرکّب و کلام.
اول مانند «عهعخ» (به معنای گیاهی یا درختی) و «هقعة» (نام چند ستارۀ نزدیک به هم) که تلفظشان حتی بر زبان عرب نیز سنگین است چنانکه گفته شده است و دوم مانند تکرار «أمدحْهُ» در شعر حبیب بن أوس (که در متن بالا آمده است) که اگر چه خود «أمدحْه» سنگینی واژه اش به حدّ تنافر نرسیده است، ولی به سبب تکرارش در کلام سبب تنافر آن شده است.
دو نکتۀ مهم:
1. چنانکه از مطالب پیشین روشن شد، هر ثقل و سنگینی ای موجب تنافر نیست، بلکه آن ثقلی تنافرآور است که به حدّ نفرت غالب اهل زبان و ناخوشایندی ایشان از کاربرد آن برسد و طبعشان پس زده و ذوقشان آن را نپذیرد.
2. سبب تامّ پدیدآمدن تنافر در لفظی، نزدیکی یا دوری حروف آن در مخرج نیست، اگر چه این نیز بی تأثیر نیست؛ بلکه سبب تامّ آن گردآمدن حروف خاص یا واژگان مخصوص با خواص و صفات ویژه در تلفّظ است که موجب آن حد از سنگینی می شود و این، ذوق سلیم است که از آن پرده بر می دارد، چنانکه گذشت.
📚📚📚 (برای توضیح و تفصیل نگ: مطوّل ص 17 و 20 و شروح و حواشی آن و برای توضیح دو واژۀ «العهعخ» و«الهَقْعَة» و شعر مذکور نگ: العین نوشتۀ خلیل بن احمد فراهیدی، ج 2، ص 274 و المُخَصَّص نوشتۀ ابن سِیْدَة، ج 2، ص 369 و تاج العروس من جواهر القاموس نوشتۀ زَبِیدی، ج4، ص 295 و الطّراز الأوّل والکناز لما علیه من لغة العَرَب المُعَوَّل نوشتۀ سید علیخان حسنی حسینی شیرازی مدنی، ج 5، ص 154 والعمدة فی محاسن الشعر وآدابه نوشتۀ ابوعلی قیروانی ازدی، ج2، ص 264. )
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الحادیة عشرة:
ثاني الأمرین اللَّذَین یُخِلّانِ بفَصاحة اللّفظ هي الغَرابة وهي کون اللفظ غیرَ معهودِ الاستعمال ومأنوسِ الاستخدام بینهم من أجْلِ خَلَلٍ إمّا في النّظم وإمّا في المَعنی؛
فهي قسمان:
غرابةُ النّظم - ولیست إلا في المرکّب والکلام - فتُسمَّی عندهم بالتعقید اللفظيّ؛
وغرابة المعنی وهي قد تکون في المفرد والکلمة؛ وقد تکون في المرکَّب والکلام؛ ویسمّی حینئذٍ عندهم بالتعقید المعنويّ.
توضیح:
دومین امری که به فصاحت لفظ آسیب می زند، غرابت است و آن عبارت است از اینکه لفظی – چه مفرد آن و چه ساختار و اسلوب مرکّب آن – استعمال و کاربردش میان غالب اهل زبان معهود و معروف نباشد و این نامعهودی یا به خاطر وجود چینش نامنظم واژگان کلام است که دانشمندان علوم بلاغی از آن به تعقید لفظی یاد می کنند یا به سبب وجود معنای ناشناخته و غریب است که گاهی این غرابت در مفرد و کلمه است و گاهی در مرکّب و کلام که به غرابت ساختاری معنوی کلام می انجامد و دانشمندان بلاغی این نوع اخیر را تعقید معنوی نام نهاده اند.
📚📚(برای تعریف اصطلاحات و مثالها نگ: مطوّل ص 18 و 21 و 22 و شروح و حواشی آن و سایر کتب بلاغی).
دو نکتۀ مهم:
1. از دید ما - به دلائلی - تعقید لفظی و معنوی مناسب است تحت عنوان غرابت قرار گیرد نه به عنوان آسیب زنی مستقل.
2. نقد باقی آنچه از مخلات به فصاحت و آسیب رسانان به آن شمرده اند در نکات بعدی خواهد آمد إن شاء الله.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الثّانیة عشرة:
الإِفصاح بکسر الهمزة غیر الفَصاحة فإنَّ الإفصاح هو النّطق بکلام فصیح والفصاحة هي ملکة ذلک النّطق.
توضیح:
اِفصاح مصدر «أَفْصَحَ یُفْصِحُ» به معنای «فصیح و شیوا سخن گفتن» است که با یکبار هم حاصل می شود،
ولی فَصاحة مصدر «فَصُحَ یَفْصُحُ» به معنای «فصیح و شیواسخن شدن» است که عادتاً جز با تکرار و تمرین بسیار زیاد حاصل نمی شود،
از این رو دانشمندان علم بلاغت آن را به «ملکه ای نفسانی – یعنی حالت ثابت و راسخی در نفس – که توان فصیح سخن گفتن یا نوشتن را در هر شرایطی و به هر شکلی به گوینده یا نویسنده می دهد» تعریف کرده اند.
(نگ: تاج العروس من جواهر القاموس نوشتۀ زَبِیدی، ج 4، ص 154 و 155 و المطوّل نوشتۀ تفتازانی، ص 24)
@raveshsonnati
#ویژه
🔹مفتقرا متاب رو از در او بهیچ سو
🔹زانکه مس وجود را فضه او طلا کند
🌹سالروز ولادت دختر نبوت، همسر ولایت، مادر امامت، حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها و روز زن بر شما مبارک باد.
👉 @raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الثّالثة عشرة:
قالوا: ممّا یخلّ بفصاحة المفرد مخالَفة القیاس اللغويّ کالماه في الماء وکالأجلل في الأجلّ.
أقول: یرد علیه أنّ مثل هذا یُعدّ غلطا لا غیرفصیح فإنّ المقسم للفصیح وغیره کما أشرنا إلیه هو الصحیح والکلام المشتمل علی مثله مشتمل علی الغلط وإن کان فی نفسه مع قطع النظر عن هذا فصیحا حسنا؛
نعم لامضایقة فی تسمیة الکلام المشتمل علی الغلط الإفرادی غیرَ فصیح.
توضیح:
از اموری که دانشمندان علوم بلاغی جزء مخلات به فصاحت واژه شمرده اند، مخالفت با قاعده و قیاس لغوی (در مقابل عقلی و شرعی) است و مقصود از آن، صِرفا مخالفت قواعد صرفی نیست، بلکه مخالفت با استعمالی است که مورد رضایت واضع است چه مخالف قاعده صرفی نیز باشد مانند: اَجْلَل که بر خلاف قاعده ادغام نشده است و درست آن اَجَلّ است و چه مخالف قاعده صرفی نباشد مانند: ماه در واژۀ ماء (به معنای آب) که اصلش به دلیل جمعش «میاه» ماه بوده است.
ولی از دید ما چنانکه گذشت، مخالفت با قیاس لغوی به تفسیری که گذشت، سبب غلط و نادرستی واژه می شود نه غیر فصیح بودن آن و به بیانی دیگر: واژۀ فصیح نمی تواند غلط باشد، چون فصاحت یک مرتبه بالاتر از صحّت و درستی است و مقسم فصیح و غیر فصیح واژۀ درست است نه هر واژه ای. بلی، مانعی نیست که کلام مشتمل بر چنین چیزی را که غلط است، غیر فصیح دانست.
@raveshsonnati
#سیره_علما
✔️ آیه الله گلپایگانی میفرمودند:
🔹هر وقت حس میکنم طلبه ها درس نمیخوانند تب میکنم!
🔹ایشان اولین نفری بودند که در سال تحصیلی حوزه، درس را شروع میکردند و آخرین کسی بودند که درس را تعطیل میکردند.
🔹در سال ۶۴ که زمین خوردند و پای ایشان شکست و در تهران عمل کردند مدتی نمیتوانستند درس بروند ولی با همان پای شکسته در منزل، روی تخت مینشستند و همین جا درس را مطرح می کردند چون توان رفتن به مسجد را نداشتند!
📚خبرگزاری حوزه، گفتگو با سید محمد باقر گلپایگانی، ۹۹/۴/۱.
👉 @raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الرّابعة عشرة:
عدَّ بعضُهُم ممّا یُخلُّ بفَصاحة اللفظ الکَراهةَ في السَّمع.
ویرد علیه أنّ هذا راجع إلی التنافر أو الغرابة فإنّ المنشأ للکراهة إما أمر یرجع إلی اللفظ وحروفه ذاتا أو صفة أو حرکاته و هو الأول وإما أمر یرجع إلی معنی اللفظ وکونه غیر مأنوس الاستعمال ومعهود الدوران وهو الثانی وإلّا فلا وجه لإخلالها.
نعم، قد لایحسن استعمال ما یستکره سمعه بلا تنافر أو غرابة فی مقام کقولنا بالفارسیّة: «خر» لکنّه یخلّ حینئذ بالبلاغة لا الفصاحة فتفطّن.
توضیح:
برخی از دانشمندان علوم بلاغی کراهت در سمع یعنی ناخوشایندی در شنیدن واژه را از مخلّات و آسیب زنان به فصاحت لفظ شمرده اند؛ زیرا چنانکه گوش، از شنیدن آواهای ناجور و ناکوک بیزار است، از شنیدن برخی واژگان نیز بیزار است و خوشش نمی آید؛ مانند واژۀ «جِرِشّی» (جرشّا) به معنای نفْس و روح در عربی و واژۀ «خَر» به معنای آن حیوان دراز گوش در فارسی.
ایراد این دیدگاه این است که این مورد یا به تنافر بر می گردد یا به غرابت؛ زیرا منشأ کراهت در سمع یا ویژگی ای است که لفظ یا حروف یا حرکاتش باز می گردد که همان تنافر است یا ویژگی ای است که به معنای واژه و اینکه کاربردش نامأنوس است بر می گردد که همان غرابت است.
بله، گاهی ممکن است انسان از کاربرد واژه ای خوشش نیاید به این خاطر که کاربرد آن در آن مقام خاص، زیبنده نیست مانند کاربرد واژۀ «خر» در برخی مقامات خطابی ولی این امر سبب اخلال به بلاغت خواهد بود نه فصاحت.
@raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#النکت_المهدویّة_البلاغیّة النّکتة الأولی(۱) عن رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم: "الْمَهْدِی
#النکت_المهدویّة_البلاغیّة
در پُست پیشین، گفته شد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف طاووس بهشتیان خواندند و گفته شد که این نوع بیان یا بیانی تشبیهی است و یا در دل خود تشبیهی نهفته دارد. در هر صورت، حضرت مهدی به طاووس تشبیه شده است، آن هم نه هر طاووسی بلکه طاووس بهشتیان.
حال پرسش این است که وجه شبه چیست؟
برای فهم خوب وجه شبه لازم است که دو طرف تشبیه یعنی مشبّه و مشبّه به را خوب شناخت.
وصف مشبّه به (طاووس)
امّا طاووس پس حیوانی است از دستۀ پرندگان که به زیبایی و الوان رنگارنگش معروف و مشهور است.
حضرت علی علیه السّلام در خطبهای (خطبۀ 165 نهج البلاغة) در عظمت خلقت پرندگان به ویژه عجایب خلقت طاووس مطالبی را فرموده است که ترجمۀ آن عبارت است:
«و از شگفتترين مرغان، طاووس است كه آن را در استوارترين شكل ايجاد كرد، و رنگهايش را در نيكوترين مرحله نظام داد، با بالى كه قلمهاى آن را به هم پيوست، و دمى كه آن را دراز و كشيده گردانيد. چون به جانب طاووس ماده رود آن را باز كند، به طورى كه بر سرش سايه اندازد، گويى بادبان كشتیاى است از منطقه دارين كه كشتيبان آن را از جاى خود میگرداند. به رنگش مینازد، و به نازش میخرامد ... .
انگار میکنى قلمهاى بال طاووس ميلههاى چنگكى است ساخته شده از نقره، و آنچه از دايرههاى عجيب (زرد و سبز) بر بالها روييده گردنبندهاى طلاى ناب و پارههاى زبرجد است. اگر بالش را به آنچه از زمين میرويد تشبيه كنى میگويى: دسته گلى است كه از شكوفههاى بهاران چيده شده. و اگر آن را به جامهها مثل بزنى همچون حلّههايى است پر از نقش و نگار، و يا جامههاى خوش منظر يمنى.
و اگر آن را به زينت و زيور تشبيه كنى مانند نگينهاى رنگارنگى است كه ميان نقره مرصّع به جواهر قرار داده شده.
به مانند متكبّر دلشاد راه میرود، و هر زمان دم و بال خود را مینگرد از زيبايى پيراهن پر از نقش و نگارش و حمايل مرصّعش به قهقهه میخندد.
و هرگاه به پاهاى خود چشم میاندازد آنچنان فرياد میکشد كه معلوم میشود دادخواهى میکند، و به دردى واقعى گواهى میدهد، زيرا پايش مانند پاى خروس دو رگه باريك و تيره است، و از ساق استخوان پايش خارى پنهان برآمده. در جاى تاج خود كاكلى سبز و مزيّن به نقش دارد.
محل برآمدن گردنش مانند لوله ابريق كشيده و بلند است. جاى فرورفتگى گردن تا شكمش چون رنگ نيلى يمنى سبز سير است، يا چون قطعه ديبايى است كه آينه صاف و درخشندهاى بر روى آن نشانده باشند، گويا چادرى سياه به خود پيچيده، و از برّاقى گمان میرود كه رنگ سبز خوش نمايى با آن در آميخته است.
در شكاف گوشش خطّى است مانند سر قلم، و سپيد چون گل بابونه، كه اين سپيدى در ميان رنگ سياه اطرافش میدرخشد، كمتر رنگى است كه نمونه آن در اين حيوان به كار گرفته نشده، و به خاطر صيقلى و برّاقى زياد و درخشش و حسنش آن رنگ را بهتر جلوه داده.
و به مانند شكوفههاى پراكنده است كه بارانهاى بهارى و آفتاب با حرارت هنوز آن را نپروريده.
گاهى از پر خود بيرون میآيد، و از پيراهنش برهنه میگردد، پرها پشت سر هم میريزند، دوباره پى در پى میرويند، مانند برگ درختان كه در پاييز فرو میريزند، سپس رشد كرده به هم میپيوندند تا بار ديگر به صورت اوّل باز گردند. پر جديد در رنگ آميزى مانند دفعه اول است، و هر رنگى در جاى سابقش قرار میگيرد.
چون به دقّت در مويى از موهاى پر طاووس نظر كنى يك بار سرخ رنگ، و بار ديگر سبز زبرجدى، و مرتبه ديگر زرد طلايى نشان میدهد.
پس چگونه فكرهاى ژرفبين، و عقول با ذوق خلقت عجيب اين حيوان را درك كند، و چسان توصيف وصف كنندگان وصفش را به نظم آورد، با آنكه كوچكترين اجزايش انديشههاى ژرفبين را از درك عاجز نموده و زبان وصف كنندگان را ناتوان كرده است؟!»
پاک است خداوندى كه عقلها را از توصيف مخلوقى چون طاووس مبهوت و مقهور نموده با اينكه آن را چنان در برابر چشمها جلا داده كه آن را محدود به حد معيّن و پديد آمده و با اندام تركيب يافته و رنگ آميزى شده درک كردهاند، و زبانها را از بيان كيفيت آن در ناتوانى نشانده، و آنها را از شرح وصف اين حيوان به عرصه عجز كشيده است. (نهج البلاغه به ترجمۀ استاد انصاریان ص 150 – 152).
👇👇👇
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#النکت_المهدویّة_البلاغیّة در پُست پیشین، گفته شد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله حضرت مهدی عجّ
به قول شاعر عرب زبان:
سبحان مَنْ مِنْ خَلقِهِ الطّاوُسُ
طَيْرٌ على أشْكاله رَئيسٌ
كأنّه في نَقْشِهِ عَرُوسٌ
في الرِّيشِ منهُ رُكِّبَتْ فُلُوسٌ
تُشْرِقُ في داراتِهِ شُمُوسٌ
في الرّأس منه شَجَرٌ مَغْروسٌ
كأنَّهُ بَنَفْسَجٌ يَمِيسُ
أو هُو رَهْوُ حَرَمٍ يَبِيسُ
و به قول سعدی:
شَجَر مقل در بیابانها
نرسد هرگز آفتی به برش
رطب از شاهدی و شیرینی
سنگها می زنند بر شجرش
بلبل اندر قفس نمیماند
سالها، جز به علت هنرش
زاغ ملعون از آن خسیسترست
که فرستند باز بر اثرش
وز لطافت که هست در طاووس
کودکان میکنند بال و پرش
که شنیدی ز دوستان خدای
که نیامد مصیبتی به سرش؟
هر بهشتی که در جهان خداست
دوزخی کردهاند بر گذرش
👉 @raveshsonnati