eitaa logo
انجمن راویان هزارسنگر آمل🍃
272 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
96 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید🕊️ 🌷سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفاً در انتشار مطالب کانال ما را یاری رسانید.🛑 📥مدیر کانال حاج محسن تقی زاده @taghizadeh95
مشاهده در ایتا
دانلود
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ زیبای «داستان معجزه شهدا» ♥️معجزه شهید رستگار برای مادرشان 🎙استاد رائفی پور... @ravianaml ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عکسی به جامانده از دفاع مقدس را مشاهده می‎کنید که اهمیت ویژه‌ بیت‌ المال را بین رزمندگان به تصویر می‎کشد ... "حفاظت از حفاظت از است" @ravianaml
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان هزارسنگر آمل🍃
#فصل_اول یک تبسم،یک کرشمه،یک خیال ((عناوین فصل ها از سروده های شهید انتخاب شده است.)) 🌸🌸 #قسمت_اول
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌸🌸🌸 توقعش را نداشتم،مخصوصاً در چنین موقعیتی که همه می دانستند تا چندماه دیگر کنکور دارم و چقدر این موضوع برایم مهم است. جالب بود خود حمید نیامده بود،فقط پدر و مادرش آمده بودند.هول شده بودم،نمی دانستم باید چکار کنم،هنوز از شوک شنیدن این خبر بیرون نیامده بودم که پدرم وارد اتاق شد و بی مقدمه پرسید :((فرزانه جان!تو قصد ازدواج داری؟)) با خجالت سرم را پایین انداختم و با تته تته گفتم :((نه،کی گفته؟بابا من کنکور دارم،اصلا به ازدواج فکر نمی کنم.شما که خودتون بهتر می دونین.)) بابا که رفت،پشت بندش مادرم داخل اتاق آمد و گفت:((دخترم،آبجی آمنه از ما جواب می خواد.خودت که می دونی از چندسال پیش این بحث مطرح شده،نظرت چیه؟بهشون چی بگیم؟)) جوابم همان بود ،به مادرم گفتم:((طوری که عمه ناراحت نشه بهش بگین میخواد درس بخونه.)) عمه یازده سال از پدرم بزرگ تر بود.قدیم ترها خانه پدری مادرم با خانه آن ها در یک محله بود.عمه واسطه ی ازدواج پدر و مادرم شده بود،برای همین مادرم همیشه عمه را آبجی صدا می کرد. روابطشان شبیه زن داداش و خواهرشوهر نبود.بیشتر باهم دوست بودند و خیلی با احترام باهم رفتار می کردند. اولین باری که موضوع خواستگاری مطرح شد سال هشتاد و هفت بود. آن موقع دوم دبیرستان بودم.بعد از عروسی حسن آقا،برادر بزرگ تر حمید،عمه به مادرم گفته بود :((زن داداش، الوعده وفا!خودت وقتی این ها بچه بودند گفتی حمید باید داماد من بشه.منیره خانم،ما فرزانه رو می خوایم!)) حالا از آن روز چهارسال گذشته بود .این بار عقد آقا سعید،برادر دوقلوی حمید،بهانه شده بود که عمه بحث خواستگاری را دوباره پیش بکشد. حمید شش برادر و خواهر دارد.فاصله سنی ما چهارسال است.بیست و سه بهمن آن سال آقا سعید با محبوبه خانم عقد کرده و حالا بعد از بیست و پنج روز،عمه رسماََ به خواستگاری من آمده بود. پدر حمید می گفت:((سعید نامزد کرده، حمید تنها مونده.ما فکر کردیم الآن وقتشه که برای حمید هم قدم پیش بذاریم.چه جایی بهتر از اینجا؟)). البته قبل تر هم عمه به عموها و زن عموهای من سپرده بود که واسطه بشوند،ولی کسی جرئت نمی کرد مستقیم مطرح کند. پدرم روی دخترهایش خیلی حساس بود و به شدت به من وابسته بود.همه فامیل می گفتند:(فرزانه فعلاً درگیر درس شده،اجازه بدید تکلیف کنکور و دانشگاهش روشن بشه،بعد اقدام کنید.)) نمی دانستم با مطرح شدن جواب منفی من چه اتفاقی خواهد افتاد.در حال کلنجار رفتن با خودم بودم که عمه داخل اتاق آمد.زیر چشمی به چهره دلخور عمه نگاه کردم.نمی توانستم از جلوی چشم عمه فرار کنم.با جدیت گفت:((ببین فرزانه!تو دختر برادرمی.یه چیزی میگم یادت باشه؛نه تو بهتر از حمید پیدا می کنی،نه حمید میتونه دختری بهتر از تو پیدا کنه.الان میریم،ولی خیلی زود برمی گردیم.ما دست بردار نیستیم.)) وقتی دیدم عمه تا این حد ناراحت و دلخور شده جلو رفتم و بغلش کردم .از یک طرف شرم و حیا باعث می شد نتوانم راحت حرف بزنم و از طرف دیگر نمی خواستم باعث اختلاف بین خانواده ها باشم.دوست نداشتم ناراحتی پیش بیاید. گفتم:((عمه جون!قربونت برم.چیزی نشده که،این همه عجله برای چیه؟یک کم مهلت بدین،من کنکورم رو بدم،اصلاً سری بعد خود حمیدآقا هم بیاد،باهم حرف بزنیم،بعد با فراغ بال تصمیم بگیریم.توی این هاگیر واگیر و درس و کنکور نمیشه کاری کرد.)) خودم هم نمی دانستم چه میگفتم.احساس می کردم با صحبت هایم عمه را الکی دل خوش می کنم.چاره ای نبود.دوست نداشتم با ناراحتی از خانه مان بروند. ادامه دارد.... @ravianaml ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🍁بســــــــــم الله الرحــمن الرحیـــــــم🍁
🫡 اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ 🌼گفتم ڪه از فراغت 💫عمریست بیقرارم 🌼گفت از فـــراق یاران 💫من نیز بیقرارم 🌼گفتم به جز شما 💫من، فریاد رس ندارم 🌼گفتا به غیر شیعه 💫من نیز ڪس ندارم 🌼 @ravianaml
تنها کسانی مردانه می میرند که مردانه زیسته باشند .. 🕊• 💞🍃💞🍃💞🍃💞 @ravianaml
❇️ اطلاعیه ❇️ همه دعوتیم به....... 🇮🇷🍃🇮🇷🍃🇮🇷🍃🇮🇷 @ravianaml
14.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زائر گلزار شهدای کرمان شوید اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ... @ravianaml
🔹بیشتـر وقت ها لباس پوشیدنش جوری بود که تیپ و ظاهرش مثل بچه‌های‌جنگ باشد... ولی آن روز شلوار کتان پوشیده بود و خیلی شیک شده بود. جلو رفتم و گفتم: سید! شما هم ؟! سید گفت : به نظر تو از لحاظ شرعی اشکالی داره؟؟؟ 🔸گفتم: نه! گشاده، هیچ علامتی هم نداره ، ولی برای شما خوب نیست. گفت: میدونم؛ ولی امروز رفته بودم با یه سری از جوون ها فوتبال بازی کنم! بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت. بعد هم گفت: «وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون باهاشون حرف میزنی بیشتر حرفت رو قبول میکنند.» 🌷 @ravianaml