eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
641 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
‌✍نصف شب از شناسایی برگشته بود.وقتی دید بچه ها تو چادر خوابن بیرون چادر خوابید. بسیجی اومده بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه زین الدین رو نشناخت. شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوش زد. هی ام میگفت پاشو نوبت پستته بالاخره مهدی اسلحه رو ازش میگیره میره سر پست و تا صبح نگهبانی میده. صبح زود نگهبان پست بعدی به بسیجی میگه: چرا دیشب منو صدا نزدی؟ اونم میگه پس دیشبی که صدا کردم کی بوده؟ ته توی قضیه رو که در میاره میفهمه دیشب فرمانده لشکر رو فرستاده سرپست.😅😅 #شهید_مهدی_زین_الدین🕊 @raviannoorshohada
این یک سجاده معمولی است؛ شاید هم نیست❗️ چون از روی این سجاده یک جوان مؤمن انقلابی روزی پنج نوبت اوج می‌گرفت و به معراج می‌رفت🌱 نیمه‌شب‌ها همین سجاده شاهد سوز مناجات عاشقانه آن جوان مجاهد بود.. در سجده بعد از هر نماز، شبنم اشک زلال آن جوان مخلص از روی گونه‌های چون برگ گلش بر روی همین سجاده می‌غلتید.. پیشانی نورانی‌اش بر روی همین مهر فرود می‌آمد✨.. بند بند انگشتان دستش دانه‌های همین تسبیح را لمس می‌کرد📿.. این یک سجاده معمولی نیست.. بُراقی است که #شهید_جهاد_مغنیه را به عرش می‌بُرد.. سجاده‌ای است که جهاد آن را از #مقام_معظم_رهبری هدیه گرفته بود😭، و همیشه در گوشه اتاقش گسترده بود.. کهف حصینی بود که جهاد هر روز بارها در فرصت خلوت با خدا به آن پناه می‌برُد.. كاش ما هم براى خودمان چنين مأمن و پناه‌گاهى براى خلوت با خدا داشته باشيم..😔 @raviannoorshohada
بسم رب الشهـــــ🌷ــــداء 🔹 با عرض سلام و ادب و تسلیت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خدمت خواهران گرامی ❌اصلاحیه ✅ دیدار با خانواده شهید کازرونی عزیز، سرکار خانم ملایی که قرار بود سه شنبه انجام شود به روز "چهارشنبه همین هفته 2 بهمن ماه ساعت 16" تغییر پیدا کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یابقیه_الله بر چهـرہ پر ز نور مهدی صلواٺ بر جان و دل صبور مهدی صلواٺ تا امر فرج شود مهيا بفـرسٺ بهر فرج و ظهور مهدی صلواٺ   اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @raviannoorshohada
29.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی زیباست اما #شهادت زیباتر @raviannoorshohada
#کلام_شهید این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم... شهید خلیلی #صبحتون_شهدایی @raviannoorshohada
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیمش به «آقا» وصل است ویدیویی منتشر نشده از شهید ابومهدی المهندس: فرقی نمی‌کند به دست آمریکا شهید شوم یا اسراییل و داعش؛ هر سه یکی‌اند وقتی که کنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به «آقا» وصل است @raviannoorshohada
خاطره_ای_زیبا_از شهیدمحمدرضاتورجی_زاده هنگامی که به مرخصی می آمد روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه مستحبی می گرفت. با روزه گرفتن روح خود را صیقل می داد. در جبهه نیز همین کار را میکرد. یک روز همه ی بچه ها را جمع کرد و پرسید: شماها روزه بدهکار نیستین؟(به دلیل حضور در عملیات و رفت و آمد روزه بدهکار بودند) گفتند: چرا؛ گفت: پس بیایید همه با هم روزه هایمان را قضا کنیم. سحرها خودش زودتر از بقیه بیدار می شد، و سحری بچه ها را آماده میکرد، چای را درست می کرد و بعد همه را صدا میزد. با دوستانش تصمیم گرفت تا قضای روزه ی همرزمانی که شهید شده اند را به جای آورند . #خصوصیت_رفتاری_شهید یک روز بعدازظهر باهم به سنگر عده ای از دوستان رفتیم. آن ها چای آتشی درست کرده بودند که واقعا بعد از ناهار و توی آن هوای گرم می چسبید. چای را ریختند و با سینی دور می گرفتند. وقتی به شهید تورجی رسید؛ چیزی نگفت و چای را برداشت. ولی بعد هنگام صحبت یواشکی به من که کنارش بودم گفت: علی لیوان چای مرا با لیوان خالی خودت جا به جا کن؛ من روزه ام؛ من هم همین کار را کردم و چای را خوردم؛ شهید تورجی نخواست بگوید روزه است و بچه ها از این که جلویش چای خورده بودند خجالت بکشند. @raviannoorshohada
Yekta-3.mp3
3.52M
#حاج_حسین_یکتا |🎤 تموم اشک😭هایی که از چشمامون میچکه ...! حاج_قاسم_سلیمانی 🕊 حتمادانلودکنید @raviannoorshohada
✅ خاطره‌ای شنیدنی از حاج قاسم سلیمانی:👇 یک بار از ماموریت برمی‌گشتم، منتظر نماندم که ماشین بیاد دنبالم. از فرودگاه مستقیم سوار تاکسی شدم، راننده تاکسی جوانی بود که نگاه معنا داری به من کرد. به او گفتم: چیه؟ آشنا به نظر می رسم؟ باز هم نگاهم کرد، گفت: شما با سردار سلیمانی نسبتی دارید؟ برادر یا پسر خاله‌ی ایشان هستید؟ گفتم: من خود سردار هستم. جوان خندید و گفت: ما خودمون اینکاره‌ایم شما می‌خواهی مرا رنگ کنی؟ خندیدم و گفتم: من سردار سلیمانی هستم. باور نکرد. گفت: بگو به خدا که سردار هستی! گفتم: به خدا من سردار سلیمانی هستم. سکوت کرد، دیگه چیزی نگفت. گفتم: چرا سکوت کردی؟ حرفی نزد. گفتم: زندگی‌ت چطوره؟ با گرانی چه می‌کنی؟ چه مشکلی داری؟ جوان نگاه معنا داری به من کرد و گفت: اگه تو سردار سلیمانی هستی، من هیچ مشکلی ندارم... @raviannoorshohada