بسم رب الشهدا والصدیقین
شهیدی که از عشق زمینی اش گذشت
@zendegishahid
بسیاری از مردم و خصوصاً جوان های نسل حاضر تصور خاصی از شهدا دارند اینکه آنها هیچ اشتباهی در زندگی شان مرتکب نمی شدند و انسان هایی فرا زمینی بودند، اما حقیقت این است که شهدا هم مثل همه ما آدم ها زندگی می کردند، سرکار می رفتند، درس می خواندند، عاشق می شدند و اما شهدا در یک جایی از زندگی مسیر کمال را در پیش می گرفتند و آنقدر در این راه پایمردی می کردند تا به سعادت شهادت دست می یافتند...
داستان زندگی #شهید_علی_جاویدپور از این دست حکایت هاست شهیدی که دچار عشق زمینی می شود و حتی تصمیم می گیرد با دختر مورد علاقه اش فرار کند ولی وقتی پایش به #جبهه کشیده می شود، با معنی عشق واقعی آشنا می شود...
حسن جاویدپور، برادر شهید که خود از جانبازان شیمیایی دفاع مقدس است، با صدایی گرفته با ما به گفت وگو پرداخت و راوی بخش هایی از زندگی شهید علی جاویدپور شد...
#خانواده_رزمنده
ما یک خانواده شلوغ و پرجمعیت اما انقلابی و رزمنده داشتیم ۱۲ بچه بودیم که از بین ما دو نفر #جانباز شدند و دو نفر هم به #شهادت رسیدند علی و حسین دو برادر دیگرم در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند حسین از من بزرگ تر بود و علی از من کوچک تر متولد سال ۱۳۴۵ بود در زمان انقلاب فقط ۱۲ سال داشت، ولی بسیار فعال و پر جنب و جوش بود یک جورهایی از همان کودکی نشان می داد که در آینده آدم بزرگی می شود زبر و زرنگ و فعال و باهوش بود
#نوجوان_کاری
علی تا کلاس نهم بیشتر درس نخواند جمعیت خانواده زیاد بود و پدرمان به تنهایی نمی توانست خرج ما را دربیاورد ما بیشتر اوقات پیش بابا می رفتیم و با او کار می کردیم بابا کارهای فنی و تعمیراتی انجام می داد جلوبندی سازی، کمک فنرسازی و علی هم بیشتر تابستان هایش پیش بابا کار می کرد هم درس می خواند و هم کار می کرد یک نوجوان کاری و زحمتکش در عین حال مسجدی و نمازخوان بود دوست داشت بیشتر نمازهایش را در مسجد و به جماعت بخواند یادم است وقتی کارمان پیش بابا تعطیل می شد، همگی به خانه می آمدیم و دور هم غذا می خوردیم علی اینطور جمع های خانوادگی را خیلی دوست داشت آدم تک خوری نبود و با هم بودن خوشحالش می کرد...