eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
637 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃حضرت ارباب کسانی که به تو شبیه‌ترند، به تو نزدیک‌ترند. شبیه‌ترین‌ها به تو می‌شوند فرماندهان لشکرت. آنها که کمی شباهتشان کمتر است می‌شوند سربازانت. به گمانم کسی که شباهتش از همه به تو بیشتر است بشود خادم درگاهت. من به خودم امید ندارم ولی به تو امیدم زیاد است. آقای من! مهربان من! امام من! محبوب من! می‌شود در میان فرماندهانت جایی را برای من خالی نگه داری؟ من دوست دارم از شبیه‌ترین‌ها شوم. کمی صبر کن شاید شدم یکی از فرماندهان لشکرت. در میان سربازانت هم جایی برای من نگهدار. تا اگر از شبیه‌ترین‌ها نشدم لااقل میان سربازانت جایی برایم پیدا شود. هر چه هست آقای من! باید در میان لشکر تو جایی برای خویش پیدا کنم. کسی که در لشکر تو حضور نداشته باشد معلوم نیست در میان لشکر تو و لشکر دشمنت جایی باشد که نه سرباز تو به حساب بیاید و نه سرباز دشمنت. اگر در میان لشکرت جایی نماند برایم چه خاکی به سر بریزم؟ باید شبیه تو شد و من دوست دارم به قدری شبیه تو شوم که مرا در خلوت خویش راه دهی و بشوم خادم درگهت. آقا! من دوست دارم خادمت شوم. تو که هیچ گاه ناامیدم نمی‌کنی و نمی‌گویی من راهی ندارم به خلوت و درگهت پس بگو اندازۀ شباهتم به تو چه قدر باید باشد که مرا در خلوت خویش راه دهی؟! اصلاً به من بگو الآن چه کسی خادم توست؟ می‌شود نشانم بدهی؟ قول شرف می‌دهم که اگر نشانم دادی او را به کسی نشان ندهم. می‌خواهم از او بپرسم راه خادم شدن را چگونه طی کرده؟ نه، از او چیزی نمی‌پرسم. فقط نگاهش می‌کنم. تماشای کسانی که شبیه تو هستند کافی است برای پیدا کردن راه. شبت بخیر حضرت ارباب!
🍃خدایی ترین بنده روی زمین دلم از خودم گرفته بیشتر از آنی که بتوانم تاب بیاورم. دلم از خودم گرفته می‌خواهم «خود»م را نابود کنم. دلم از خودم گرفته باید فکری به حال «خود»م کنم. دلم از خودم گرفته با وجود این «خود»، شباهت به تو ممکن نیست. دلم از خودم گرفته هر وقت خواستم شبیه تو شوم همین «خود» آمد و نگذاشت و گفت: «خود»ت باش؛ نه او. من باید شبیه تو می‌شدم تا به خدا می‌رسیدم و اگر به خدا نرسم همۀ آمدنم در این دنیا می‌شود بیهوده. بیهوده‌ها جایی جز جهنّم ندارند. «خود»م دارد مرا جهنّمی می‌کند من، این را تازه فهمیده‌ام. دلم از خودم گرفته. «خود»م اصرار دارد که به او اعتماد داشته باشم هر چه گفت، بگویم چشم آقا! تو به «خود«ت اعتماد نمی‌کنی تنها به خدا اعتماد داری، فقط خدا. هر چه او بگوید، می‌گویی چشم. اگر من هم بخواهم شبیه تو شوم دیگر از «خود»م نباید اطاعت کنم این کابوس وحشتناک «خود»ی است که هستی‌اش در اطاعت من از اوست. دلم از خودم گرفته. مرا از «خود»م رها کن. تا وقتی که من هستم و این «خود» در شبیه شدن به تو به جایی نمی‌رسم. تو از خدا می‌خواهی چشم بر هم زدنی تو را به «خود»ت وانگذارد ولی «خود»م از من می‌خواهد لحظه‌ای او را رها نکنم. کاش می‌شد چشم بر هم زدنی از «خود»م رها می‌شدم و دستم را می‌رساندم به دست تو آن وقت دیگر این «خود»ِ از خدا بی‌خبر هر چه التماس می‌کرد گوشم را بدهکار حرف‌هایش نمی‌کردم. من احتیاج دارم به یک لحظه از «خود» رها شدن و به چشم بر هم زدنی دست در دست تو گذاشتن. این لحظه و این چشم بر هم زدن کی خواهد رسید آقا؟! می‌ترسم، می‌ترسم آخرش دیر شود. امیدم به توست و نگاه مهربانت. زودتر برسان آن لحظه را! شبت بخیر خدایی‌ترین بندۀ روی زمین!