خاکریز خاطرات🍃
❣ تازه آمده بود پيش ما.
نصف شب رفته بود جاي پرتي داشت سنگر ميكَند.
يكي دو تا از بچهها را صدا كردم و گفتم:
«بيچاره اينقدر بچهاس كه نرسيده،
ترسيده و داره سنگر درست ميكنه.»
يكي دو ساعت بعد كه كارش تمام شد
، كارش شروع شد.
صداي دعا ميآمد و استغاثه.
براي خودش قبر كنده بود نه سنگر.❤️
#مخلصانه✨
http://eitaa.com/raviannoorshohada
خاکریز خاطرات🍃
فریادِ شهید باقری بخاطر کباب کوبیده...🍃
عصر بود که از شناسایی برگشت.
انگار با خاک حمام کرده بود.
از غذا پرسید ، چیزی نداشتیم.
یکی از بچهها رفت و از نزدیکیِ
شهر چند سیخ کباب کوبیده
برایش خرید و آورد.
حسن کبابها رو که دید ،
داد زد و گفت: اینا چیه؟
هر چیزی که بسیجیها
خوردن از همون بیار ؛
اگر هم چیزی نیست ،
نون خشک بیار برام...
.
شهیدباقری🌹
#ساده_زیستی
#مسئول
#مخلصانه
http://eitaa.com/raviannoorshohada