فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا
روایتگری تاثیرگذار سردار احمدیان از تفحص شهدا
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
عشق
یک زینب و هفتاد و دو سر مے خواهد
بچه بازیست مگر؟!
عشــق
جگر میخواهد...
#صبحتون_شهدایی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📺 داستانی زیبا از شهید شاهرخ ضرغام
فراموش نمیکنم یکبار زمستان بسیار سردی بود. باهم در حال بازگشت به خانه بودیم.پیرمردی مشغول گدایی بود و از سرما میلرزید. فورا کاپشن گران قیمت خودش را درآورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دستهای اسکناس از جیبش، به آن مرد داد و حرکت کرد. پیرمرد که از خوشحالی نمیدانست چه بگوید، مرتب میگفت: جوون، خدا عاقبت به خیرت کنه.
برگرفته از کتاب حر انقلاب
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱عقربه های ساعت رسیده به دوازده و سی دقیقه که احمدی پورو همکارانش از راه می رسند.بچه های مصطفی و مهدی،داماد و دختر و دایی های بچه ها و خواهرها و خواهرزاده ها.....تو اما فقط با احمدی پور کار داری.رودررویش روی صندلی می نشینی،به قابی که روی فرش و زیر چفیه گذاشته،اعتنایی نمیکنی.می گویی:"شما رفیق مصطفای من هستید.خواهش میکنم برادری کنید و ما را از این مخمصه نجات دهید. بیشتر از این دل منِ مادر را نشکونید.خواهش..."
-نفرمایید،حاج خانوم!آخه ما چی را به شما بگیم؟خوب چیزی که ما میدانستیم،همین بود که دوتاشون زخمی شده اند دیگه؛ولی حالا....
مکث میکند.میگویی:"ولی شما که می گفتیدفقط مجتبی رخمی شده.بعدش شایع شد مجتبی شهید شده.و حالا شده اند دوتاشون مجروح؟"
-آره دیگه ....ولی خوب.اولش فقط یکی گفتند زخمی شده.بعدش باز پیگیری کردیم...
-بخدا،دوتاشونم شهید شده اند...من اگه این رو نفهمم و حس نکنم که مادرنیستم.
-ای بابا!بازهم که حرف خودت رو می زنی،حاج خانوم؟! مریم از آن گوشه ی سالن میگوید:"مامان،تورو خدا،نه...."😭
&ادامه دارد
راوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
حضور رهبرمعظم انقلاب بر مزار شهید «آرمان علیوردی» و دو تن از شهدای سانحه هواپیمای اوکراینی
🔹حضرت آیتالله خامنهای امروز بر مزار شهید مدافع امنیت آرمان علیوردی و تعدادی از شهدای مدافع حرم، شهدای گمنام، شهدای مدافع سلامت، شهدای حادثه هواپیمای اوکراینی نیز حضور یافتند.
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📣#اطلاع_رسانی
🌹مراسم هفتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم حاج سعید سامانلو🌹
🎙سخنران:حجت الاسلام و المسلمین داود هاشم پور
🎤 مداح:محمدجواد احمدی
📆چهارشنبہ ۱۲ بهمنماه ۱۴۰۱
⏰بعداز نماز مغرب و عشاء
🗺#قم_نیروگاه_بلوار شاهد_کوچه۱۹ مسجد صاحب الزمان(عج)
@raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبــــــــری♥️
قسمت-۱۶
قارقارصدای موتورش در کوچه مان پیچید. سرهمان ساعتی که گفته بود رسید: چهاربعدازظهریکی ازروزهای اردیبهشت. نمیدانم آن دسته گل را چطور با موتور اینقدرسالم رسانده بود.مادرم به داییم زنگ زده بود بیاید سبک سنگینش کند.
نشنیدم باپدروداییم چه خوش وبش کردند. تاوارد اتاقم شدپرسید:«داییتون نظامیه؟» گفتم:«ازکجامیدونید؟» خندیدکه«ازکفشش حدس زدم» برایم جالب بود که حتی حواسش به کفشهای دم در هم بود. چندین مرتبه ذکرخیرپدرم راکشیدوسط که صادقانه سیرتاپیاززندگیش رابرای او گفته بود. بحث کشید به مهریه. پرسید:«نظرتون چیه؟» گفتم:«همون که حضرت آقامیگن» بال دراورد. قهقهه زد:«یعنی۱۴تاسکه» اززیر چادر سرم راتکان دادم که یعنی بله! خواست دلیلم رابداند. گفتم:«مهریه خوشبختی نمیاره» حدیث هم خواندم:«بهترین زنان امت من زنی است که مهریه ی او ازدیگران کمتر باشد!» این دغعه من منبر رفته بودم. دلش نمی امدصحبتمان تمام شود.
سه تا نامه ی جدید برایم نوشته بود. گرفت جلویم وگفت:«راستی سرم بره هیئتم ترک نمیشه» ته دلم ذوق کردم. نمیدانم اوهم از چهره ام فهمیدیانه، چون دنبال همچین ادمی میگشتم. حس میکردم حرف دیگری هم دارد، انگارمزه مزه میکرد. گفت:«دنبال پایه می گشتم، باید پایه ام باشید، نه ترمزم!زن اگه حسینی باشه، شوهرش زهیرمیشه!»بعد هم نقل قولی از شهیدمجتبی علمدار به میان اورد:«هر کس رو دوست داری باید برایش آرزوی شهادت کنی»
ادامه دارد...
راوی: مرجان درعلی همسرشهیدمدافع حرم
محمدحسین محمدخانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
آمده دو نور
آمده دو جان
دلبر ارباب
یوسف سلطان
هم ولادت گل پیغمبر است
هم ولادت علیّ اصغر است
💐 ولادت با سعادت #امام_جواد علیه السلام و #حضرت_علی_اصغر علیهالسلام بر شما تبریک و تهنیت باد
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ راهیان_نور ...
🌸🍃اینجا...
بهشت است
🌱🌺بهشت عارفان و واصلان
لشکر ۴۱ ثارالله
🌹بهشتی پر از اضطراب قلب ها
و اشتیاق شهادت...
بهشت گمشده انسان ها ...
🌹مکتب حاج قاسم عزیز
🌹جان فدا
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
http://eitaa.com/banovaneshahideh
https://eitaa.com/joinchat/3745972272Cee77d956b0
1_3125155303.mp3
1.44M
🌹مکتب حاج قاسم عزیز
🌹جان فدا
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
http://eitaa.com/banovaneshahideh
https://eitaa.com/joinchat/3745972272Cee77d956b0
📕✏️قصه دلبـــــــــری♥️
۱۷
مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود. ازوسط برنامه ها میرفت ومی آمد. قرارشد بعد از ایام البیض برویم کنارمعراج شهدای گمنام دانشگاه عقدکنیم. رفته بودپیش حاج آقای آیت اللهی که بیایند برای خواندن خطبه ی عقد. ایشان گفته بودند:«بهتره بریدامامزاده جعفر(ع) یزد.»
خانواده ها به این تصمیم رسیده بودند که دوتا مراسم مفصل درسالن بگیرند: یکی یزد، یکی تهران. مخالفت کرد، گفت:«یکی رابایدساده بگیریم»
اصلاراضی نشد. من را انداخت جلو که بزرگترها را راضی کنم. چون من هم با او موافق بودم، زور خودم رازدم تا آخربه خواسته اش رسید.
شب تاصبح خوابم نبرد. دور حیاط راه میرفتم. تمام صحنه ها مثل فیلم درذهنم رد میشد. همه ی ان منت کشیهایش. از آقای قرائتی شنیده بودم:«۵٠درصد ازدواج تحقیقه و۵٠درصد توسل. نمیشه به تحقیق امید داشت، ولی میتوان به توسل دل بست، باز دلهره داشتم. متوسل شدم.
زنگ زدم به حرم امام رضا(ع) همان که خیرم کرده بود برایش. چشمانم رابستم. با نوای صلوات خاصه، خودم راپای ضریح بین زائران میدیدم. حرفم رادخیل بستم به ضریح:«ماازتو به غیر تونداریم تمنا/حلوا به کسی ده که محبت نچشیده» همه را سپردم به امام(ع)
هنذفری را گذاشتم داخل گوشم. راه میرفتم وروضه گوش میکردم.
رفتم اتاقم باهدیه هایش و ور رفتم: کفن شهید گمنام، پلاک شهید. صدای اذان مسجد بلند شد. مادرم سرک کشید داخل اتاق وگفت:«نخوابیدی؟ برو یه سوره قران بخون!»
ادامه دارد....
راوی: مرجان درعلی همسرشهیدمدافع حرم
محمد حسین محمد خانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱بین مهدی و احمدی پور صحبتی و پچ پچه ای رد و بدل میشود.همین قدر متوجه می شوی بنای رفتن دارند.احمدی پور بلند می شودو با تعظیم و تواضع می گوید:"خوب حاج خانم،حاج آقا ببخشید بدموقع مصدع شدیم.ان شاءالله که هرچه خیره،پیش بیاد." خم می شودو قاب عکس زیر چفیه را از روی میز برمی دارد و زیربغل می زند.به تنها چیزی که فکر نمی کنی،همین قاب عکس است.حاج علی،آن ها را تا دم در همراهی می کند،و تو دلخوری ات را در همراهی نکردن به رخ می کشی. هنوز روی صندلی زمین گیر هستی و نای بلند شدن نداری؛ که مهدی برمیگردد و پشت سرش احمدی پور، گیج و کلافه نگاهشان میکنی و هرطور شده،به خودت تکانی می دهی و از جا بلند میشوی.مهدی میگوید:"بنا شد دوستان نماز ظهررا اینجا باشند."
نگاهت،آدم های داخل سالن را مرور میکند.مهدی،با شانه ای افتاده،سرش پایین است.حس میکنی پسر رشیدت،دو کف دست کوتاه تر شده است.سکوتی پر رمزوراز برفضای سالن سنگینی میکند.احمدی پور اماسکوت را می شکند:"حاج آقا،حاج خانوم،ما را حلال کنید.واقعیتش بنابود بریم؛ولی این آقا مهدی یه چیزی گفت که دلمون خالی شد.راستش دیگه بنانداریم،این موضوع بیشترکش پیدا کنه...." بغضش را فرومی خورد.چفیه انگار خودش از دور قاب رها می شود کف سالن.مصطفی و مجتبی،در قاب،تمام قامت ایستاده اند؛دوش به دوش،با لباس جنگلی و دو سلاح دوربین دار...
انگار دارند می گویند:"مامان،الوعده وفا!
&ادامه دارد...
راوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
⚘فرازی ای وصیت نامه #شهید مدافع حرم محمدحسین سراجی
⚘مطیع ولایت باشید تا راه را گم نکنید، پاسدار خون شهدا و ارزشهای والای شهیدان باشید، در انجام واجبات سهل انگاری نکنید و ازمحرمات بپرهیزید، نماز را سبک نشمارند و در اول وقت بجا آورید،در شب و روز جمعه توبه کنید، مرگ را در پیش چشم ببینید،به تعهدتان عمل کنید،شما را سفارش می کنم به حق الناس، قرآن بخوانید و اموات را فراموش نکنید،همواره شکر گزار خداوند باشید.
⚘تاریخ آسمانی شدنش: ۹۴/۱۱/۱۳
🥀در سالروز شهادتش شادی روحش صلوات
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
👌دلیل زیبایی چشم ها
همسر حاج ابراهیم #همت :
یه روز نگاه کردم به چشمای حاجی گفتم حاج همت خیلی چشمات زیباست .(محبت زبانی)
خدا هم که زیبا پسند، نمی گذاره چیزای زیبا تو این دنیا بمونه و اونو برای خودش برمی داره؛
حاجی اگر روزی شهید شدی مطمئنم خدا این چشمارو با خودش می بره
همسر شهید همت می گفت :
این چشما یکی به خاطر این زیبا بود که به #گناه_باز_نشده بود و یکی به خاطر اینکه هر #سحر پا می شدم می دیدم این چشما در خونه خدا چه #اشکی میریزن
گفتم مطمئنا این چشما رو خدا خاطرخواه شده
آخر در عملیات خیبر خدا این چشمارو با قابش برد.از بالای لبهاش رفت …رفت پیش خدا🌷
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
⚘🌺🌴🍀🌿
سلام علیکم؛
🌹عرض ادب و احترام؛
🌺دوستان عزیز راوی که برای ایام اعتکاف و دهه مبارک فجر آمادگی روایت گری انقلاب، پیشرفت ایران قوی و دستاوردهای انقلاب و دفاع مقدس در مساجد، مدارس، مراکز ، هیئات مذهبی و... در استان های قم، تهران و البرز را دارند، لطفا به بنده پیامک فرمایند...
سیاری
َ
http://eitaa.com/sayarimojtabas
نام و نام خانوادگی: محمد هادی ذوالفقاری
نام پدر : رجبعلی
محل تولد : تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۶۷/۱۱/۱۳
تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۱۱/۲۶
محل شهادت: سامراء
مدت عمر: ۲۶ سال
محل مزار : وادی السلام شهر نجف اشرف/یادبودشهید درگلزار شهدای بهشت زهرای تهران🌹
قطعه و ردیف و شماره : ۲۶و۱و۲۵
کتاب مربوط به این شهید: پسرک فلافل فروش،خانه ای با عطر ریحان✨
ارادت زیاد شهید ذوالفقاری به شهید ابراهیم هادی باعث شده بود در خلق و خو شبیه اوباشد؛اورا در زندگی الگوی خود قرار داد.
از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان (چه در ایران و چه در عراق)بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد.
این شهید بزگوار همیشه دائم الوضو بودند و به مسائل مذهبی اهمیت میدادند.
ایشان مداحی میکردند و اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را میگفت؛هادی انرژیاش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود.
اخلاص هادی زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف میکرد، خیلی بدش می آمد.
هنگامی که شخصی از زحمات او تشکر میکرد، میگفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.
او جوان فعال، کاری،پرتلاش اما بدون ادعایی بود.
هادی بسیار شوخ طبع و خنده رو و در عین حال زرنگ و قوی بود.🌹
@raviannoorshohada
🌺 🌹 شهدایے 🌹 🌺
در وصیت نامه اش نوشته بود:
"از برادرانم میخواهم ڪه غیر حرف آقا حرف ڪسِ دیگرے را گوش ندهند.
جهان در حال تحول است،
دنیا دیگر طبیعے نیست...!"
🌹#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌹
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱جان میگیری.رمق پیدا میکنی و خیز برمی داری طرف قاب عکس.قاب انگار خودش می پرد روی دوشت.یک دور کامل میچرخی.قاب عکس را بالا میگیری و می گویی:"حالا هرکس هرقدر دوست داره،برای قاسم و علی اکبر گریه کنه."😭
و توحالا بایداز روی شیشه،گلوی مجتبی،وپیشانی و لب های مصطفی را ببوسی.
دیگر در هیاهوو شلوغی خانه،هرکس رجزی نمی خواندو تحلیلی نمی کند.اما همگام با سمفونیِ باوقارِ پیر اذان گوی اردبیلی،داستان ظهر دوشنبه میرسد به جایی که تو انتظارش راداشتی.زمزمه ها حالا دیگربه قربان شدن دو اسماعیل،وتو باید حساب کار را بکنی.😭
جیغ مریم ویرانگر است؛طوری که نگران بابایش میشوی.نگاه میکنی؛نمی تواند بنشیند،و نه انگار توان ایستادن دارد؛معلق است بین زمین و آسمان.به ظاهر حال یک ماهی را داردکه از آب به خاک افتاده باشد.اما درست در همین لحظه های شکننده ای که تو قرار است صدای شکستن و افتادن مرد بلندقامت دنیادیده و جنگ رفته ی خودت را نظاره کنی،او با دستی دراز و لبی لرزان،مُهرِ نماز طلب می کند و به سجده می افتد.صحنه،چنان مردت را در نظرت باشکوه می نمایدکه یخ غصه هایت آب می شود....
&ادامه دارد...
راوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبـــــــــری❤️
قسمت-۱۸
ساعت شش، شش ونیم صبح خاله ام آمد. بامادرم وسایل سفره ی عقدراجمع میکردند. نشسته بودم وبروبر نگاهشان میکردم. به خوودم میگفتم:«یعنی همه ی اینها داره جدی میشه؟» خاله ام غرولندی کرد که«کمک نمیکنی حداقل پاشو لباست رو بپوش!» همه عجله داشتندکه بایدزودترعقدخوانده شودتابه شلوغی امامزاده نخوریم.
وقتی باکت وشلواردیدمش، پقی زدم زیرخنده. هیچکس باورنمیکرد این آدم، تن به کت وشلوار بدهد. ازبس ذوق مرگ بود، خنده ام گرفت. به شوخی بهش گفتم:«شما کت وشلوارپوشیدی یا کت وشلوارشما را پوشیده؟» درهمه ی عمرش فقط دوباربا کت وشلوار دیدمش: یکباربرای مراسم عقد، یکبار هم برای عروسی.
دروهمسایه و دوست وآشنا باتعجب میپرسیدند:«حالاچراامامزاده؟» نداشتیم بین فک وفامیل کسی اینقدرساده دخترش رابفرستدخانه بخت.
سفره ی عقدساده ای انداختیم، وسایل صبحانه راباکمی نان وپنیروسبزی وگردو وشیرینی یزدی گذاشتیم داخل سفره.
خیلی خوشحال بودم که قسمت شدقرآن وجانمازهدیه ی حضرت آقارابگذارم داخل سفره ی عقد. سال۱۳۸۶که حضرت آقا آمده بودندیزد، متنی بدون اسم برای ایشان نوشته بودم. چندوقت بعد، از طرف دفترایشان زنگ زدند منزلمان که«نویسنده ی این متن زنه یا مرد؟» مادرم گفت:«دخترم نوشته» یکی دوهفته ای گذشت که دیدیم پستچی بسته ای آورده است.
ادامه دارد....
راوی:مرجان درعلی همسرشهید مدافع حرم
محمدحسین محمدخانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌷لحظات عاشقی..
۱:۲۰ به وقت عاشقی...
🌷دلتنگ حاج قاسم عزیز و رفقای شهیدشان ...
🌹شب زیارتی...
http://eitaa.com/sayarimojtabas