14.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هم کار دلیترو ارسال کن به ایدی❤️👇🏻
@Raviarbaeeni_admin
#موکب_خانه
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
قراره به شهرمون
همیشه حال و هوای اربعین بدیم...❤️
#پویش
#موکب_خانه
#روایت_ناب
#روایت_مردم
#فرکانس_آزادی
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هم کار دلیترو ارسال کن به ایدی❤️👇🏻
@Raviarbaeeni_admin
#موکب_خانه
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
اگه امسال اربعین رفتی، عکس یا فیلم یا متن،
از قشنگترین اتفاقی که دیدین بفرستین؛ 📷
...
بناست روایت های متفاوترو ببریم مشهد!😉
#پویش
#موکب_خانه
#روایت_ناب
#روایت_مردم
#فرکانس_آزادی
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
18.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هم کار دلیترو ارسال کن به ایدی❤️👇🏻
@Raviarbaeeni_admin
#موکب_خانه
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
قصههای سوژههای اربعین جنسشون متفاوته،
خاطرههاش فراموش شدنی نیست،📝
قراره باهم این لحظاترو مرور کنیم!❤️
#پویش
#موکب_خانه
#روایت_ناب
#روایت_مردم
#فرکانس_آزادی
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
فقط یه مسابقه هست که چه ببری، چه ببازی بردی!...
اون مسابقهایی که توش واسه حسین نفس سوزونده باشی❤️
جانمونی!😉
#پویش
#موکب_خانه
#روایت_ناب
#روایت_مردم
#فرکانس_آزادی
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
امروز هرکس هرجور میتونه به قلمش به قدمش به نفسش باید کمک کنه به قضیه اربعین.
|حاج حسین یکتا|🍃
#حاج_حسین_یکتا
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
شاید خاطرهی تو از اربعین 📝
قشنگترین سوژهی اربعین باشه📷
#پویش
#موکب_خانه
#روایت_ناب
#روایت_مردم
#فرکانس_آزادی
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
چقدر قشنگه که تو
قشنگیهای عشق امام حسینرو
نشون همه دنیا بدی...❤️
#پویش
#موکب_خانه
#روایت_ناب
#روایت_مردم
#فرکانس_آزادی
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
میدونستی موبایلت میتونه یه موکبخونه باشه؟!
پس زودباش!😉
#پویش
#موکب_خانه
#روایت_ناب
#روایت_مردم
#فرکانس_آزادی
#خدمت_بیمنت
#خدمت_اربعینی
https://eitaa.com/raviarbaeeni .🖤.
باور نمیشد که گنبد را ببینم. حتی از همان فلکه ضد. موکبهای جذاب مشهدی که همه چیز توی بساطشان پیدا میشد و...
با این که وسطهای راه به علی غر میزدم که ما را چه به پیادهروی، من همان اربعین هم بخشی از مسیر را با ماشین میروم.
آخرهای کار دیگر خیلی سخت شده بود، تاوال پاهایم داشت اشکم را در میآورد.
رویم نمیشد جلوی علی هم چیزی بگویم...
قبل از سفر و توی محل کار خیلی گنده بازی در آورده بودم. همه همکاران را هم به سخره گرفته بودم.
بعد از سلام به گنبد گوشه پیاده رو ولو شدم. علی برایم شربت و کباب و نان آورده بود. تا اندازه زیادی سر حال شدم. اما موضوع اصلی حل نشده بود. اسکان.
به علی گفتم حالا چیکار کنیم؟
خندید و گفت: بریم حرم دیگه
-بعدش؟
+راستش نمیدونم.
- کاش کربلا بودیم که موکب داشت یا مبیت
+ حالا یه چیزی میشه، اونی که تا حالا رسونده ما رو بقیه ش رو هم...
ـ یک تاکسی کمی جلوتر از ما کنار شلوغی خیابان توقف کرد. راننده پیاده شد و گفت: جوون؟ زائرین؟
علی با تردید گفت: بله. اگه آقا قبول کنند.
با لبخند گفت: لابد جا هم ندارید؟
علی گفت: نه. چطور؟
- سوارشید بیاین خونه من.
+خونه شما؟
- آره دیگه. شماها تا حالا اربعین نرفتینا؟
+چرا اتفاقا امسالم بودیم؟
- خب دیگه فک کن خونهی ما مبیت.
اشکم در آمد نمیدانم از درد تاول و خستگی زیاد بود، از آرزویی که چند دقیقه قبل بلند بلند گفتم یا از شوق دیدار.
وقتی وارد راه پله خانهشان شدیم، کفشهای موجود نشون میداد که ما اولین زائرای این مبیت نیستیم.
#خدمت_بدون_منت
#همه_خادم_الرضائیم
#خدمت_اربعینی
#موکب_خانه