•
دوستان شروع انتقام با مدافعان ماست،
سوخت موشکهاشون دعای من و شما!
برای پیروزی جبهه حق دعا کنید
خیلی دعا کنید 🙏
#وعده_صادق
💠 @shagerde_ostad
•
🔰 مرحبا لشگر حزبالله!
🔸 کار جنگ سخت شده بود؛ دوتا سپاه برای فتح قلعه رفته بودن اما هردو شکست خوردن و دست از پا درازتر برگشتن!
🔹بعد از اون دو شکست، پیامبر فرمودن فردا علم رو به دست کسی میدم که خدا و رسولش رو دوست داره و خدا و رسولش هم اون رو دوست دارن؛ کسی که هرگز از میدون جنگ فرار نمیکنه و ان شاءالله خداوند به دست اون پیروزی رو نصیب ما میکنه!
🔸همه منتظر بودن که ببینن اون آدم کیه؟ هرکس توی دلش خدا خدا میکردن که این افتخار نصیبش بشه.
🔹روز موعود، پیامبر رفتن سراغ امیرالمؤمنین که تا اون روز چشم درد شدیدی داشتن و نمیتونستن به میدون برن. پیامبر، دست روی چشمهای امیرالمومنین گذاشتن و برای ایشون دعا کردن. بلافاصله درد برطرف شد و علم رو به دست حضرت دادن.
🔸امیرالمومنین راهی میدون جنگ شدن؛ کلی از سپاه دشمن رو تار و مار کردن و خودشون رو به نزدیکی قلعه خیبر رسوندن.
🔹وقتی پای حضرت به نزدیکی قلعه باز شد، مرحب، قهرمان مشهور یهود به جنگ ایشون اومد! همه با خودشون گفتن دیگه کار علی تمومه! علی هرچقدر هم مبارز خوبی باشه، حریف یکی مثل مرحب نمیشه!!
🔸صدای رجز مرحب، بلند شد:
_ من مرحبم که اهالی خیبر به خوبی من رو میشناسن؛ من قهرمانیام که قدرت شمشیرش، برق از سر همه پرونده!
🔹امیرالمؤمنین، بدون ذرهای ترس و نگرانی، با صدایی حتی بلندتر و محکمتر از مرحب فرمودن:
_ من کسیام که مادرش اسمش رو حیدر (به معنای شیر) گذاشته! من از شیران شجاع میدون جنگم؛ برام مهم نیست بقیه تو رو به چی میشناسن! من توانایی امثال تو رو با شمشیرم میسنجم و مستقیم میفرستمتون به جهنم!
🔸جنگ بین مرحب و امیرالمؤمنین شروع شد؛ همه با اضطراب منتظر نتیجهٔ جنگ بودن؛ نفسها تو سینه حبس شده بود. یکی مرحب میزد، یکی امیرالمؤمنین!
🔹تا این که تو یه فرصت مناسب، امیرالمؤمنین چنان ضربهای به سر پهلوان مدعی یهود زدن که کلاه خودش نصف شد و شمشیر تا دندونهاش فرو رفت!
🔸یهود، موانع دفاعی زیاد و سنگینی برای محافظت از قلعه گذاشته بود؛ هزینههای عجیبی برای امنیت قلعهاش کرده بود!
اما اون روز دری که در حالت عادی ده مرد جنگی هم به سختی تکونش میدادن، امیرالمؤمنین به اذن و اراده خدا، به تنهایی از جا کندن و کار خیبر رو تمام کردن.
_________
📚 منابع:
الارشاد، ج ۱، ص ۱۲۶
الخصال، ج ۲، ص ۵۶۱
المسترشد، ص ۵۹
کشف الغمه، ج ۱، ص ۲۱۴
#روایت_من
💠 @shagerde_ostad
•
برای اولین بار از ۱۵ مهر، آسمون غزه خالی از موشکهای اسرائیلی شده!
امشب رو راحت بخواب غزه...
امشب رو در پناه سپاه حیدری 🇵🇸💚
#وعده_صادق
💠 @shagerde_ostad
•
و فرمود:
روز انتقامِ مظلوم از ظالم،
سختتر از روزیاست که به مظلوم گذشت!
(حکمت ۲۳۳)
#مولا_علی
#وعده_صادق
💠 @shagerde_ostad
23.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
🎥 و تِلــکَ قضیــه...
#وعده_صادق
💠 @shagerde_ostad
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
بعد از مدتها، مردم فلسطین از سر شادی، تکبیر سر دادن، نه از خبر شهادت عزیزانشون!...
هزار الحمدلله 🇮🇷🇵🇸
#وعده_صادق
💠 @shagerde_ostad
•
🔰به مناسبت ۵ شوال، سالروز ورود جناب مسلم به کوفه!
🔹مردمی که تو دوران ظلم و خفقان معاویه زندگی کرده بودن، مردمی که به خوبی نالایقترین فرد عالم برای خلافت مسلمین، یعنی یزید بن معاویه رو میشناختن، دنبال یه روزنهٔ امید میگشتن که خودشون رو از حکومت یه جوون عیاش، خونریز و بی دین نجات بدن.
🔸تا این که به گوششون رسید حسین بن علی، حاضر به بیعت با یزید نشده، به خاطر ناامنی مدینه، خونه و زندگیاش رو رها کرده و با خانوادهاش راهی مکه شده!
🔹اهالی کوفه فورا جمع شدن خونه سلیمان بن صُرَد تا برای دعوت امام به کوفه با هم مشورت کنن.
🔸سلیمان گفت: خوب فکرهاتون رو بکنید! اگه واقعا میدونید که حسین رو یاری میکنید دعوتش کنید، و الا اگه یه درصد هم قراره پشتش رو خالی کنید، همین الان بیخیال بشید و بیخودی جون حسین رو به خطر نندازید!
🔹درنهایت تصمیم بر این شد که نامه بنویسن و امام رو به کوفه دعوت کنن.
🔸امام، اولش سکوت کرده بودن و هیچ جوابی به نامهها نمیدادن؛ تا این که از حجم زیاد نامهها، معلوم شد دوازده هزار نفر، آمادهٔ حضور امام در کوفه شدن.
🔹اباعبدالله برای این که ببینن مردم کوفه صادقانه ایشون رو میخوان، یا این که دوباره از سر جو یه حرفی زدن و بعد یه مدت خیانت میکنن، برای شجاعترین پسرِ عقیل، یعنی جناب مسلم نامه نوشتن و ایشون رو به عنوان سفیر خودشون رو راهی کوفه کردن...
#روایت_من
💠 @shagerde_ostad
•
🔴 #اطلاعیه
📍#مشهد
🔹 دو اجتماع بزرگ مردمی در حمایت از عملیات وعدهصادق 🇵🇸🇮🇷
📆 یکشنبه ۲۶ فروردین ساعت ۱۷
🕌حرم مطهر رضوی، صحن قدس
.......
✅ یکشنبه ۲۶ فروردین ساعت ۲۰
🕌میدان بیت المقدس
#وعده_صادق
#تنبیه_متجاوز
#نشر_دهید
💠 @shagerde_ostad