•
🔹بیآرتی تو ایستگاه حرم نگه داشت.
طبق معمول، کلی آدم هجوم آوردن سمت در؛ یه عده برای پیاده شدن، یه عده هم برای سوار شدن.
🔸یکی از خانمها، بچهی حدودا دو سالهاش رو توی کالسکه خوابونده بود و اونجایی که صندلی آقایون و خانمها از هم جدا میشه، درست روبه روی در ورودی خانمها نشسته بود لبهٔ سکو.
🔹با توقف بیآرتی تو ایستگاه و هجوم مسافرها، همون جا ایستاد تا یکم خلوت بشه و بتونه کالسکه رو ببره بیرون.
🔸پیاده شدن مسافرها که طولانی شد، جمعیت بیرون بیآرتی هم صبرشون تموم شد و تلاششون رو برای سوار شدن آغاز کردن.
🔹چند نفر از خانمها داد و هوار میکردن که بذارید ما اول پیاده بشیم بعد سوار شید!
اما کو گوش شنوا؟!..
🔸کم کم صدای این مادر هم در اومد؛
تو اون شلوغی و گیر و دار، شنیدم یکی از خانمها داره به این بنده خدا فحاشی میکنه که «تو چرا کالسکه آوردی؟ چرا جمعش نکردی؟ چرا همون اول پیاده نشدی؟..»
🔹نگاه کردم ببینم کدوم زنی میتونه اینقدر بیادبانه جلوی این همه محرم و نامحرم بددهنی کنه، که دیدم در کمال ناباوری و تأسف و تاثر و کلی احساسات بد و منزجر کننده دیگه، تمام این الفاظ داشت از دهان یه خانم با لباس خادمی امام رضا خارج میشد!!!...
🔸یقینا هرچقدر توصیف کنم و توضیح بدم که چقدر از دیدن این صحنه حالم بد شد نمیتونید عمق فاجعه رو درک کنید!
🔹در همین حد بگم که اون لحظه، منی که اغلب اوقات معتقدم «انسان ممکن الخطاست، خیلی وقتها باید فرصت داد، باید نادیده گرفت، شاید طرف توبه کنه و این حرفها» اون لحظه روی مقنعه و سر آستین اون خانم دنبال اسمش میگشتم تا گزارش بدم، تا از خدمت محرومش کنن، تا چنین آدمی بیشتر از این به آبروی امام رضا لطمه نزنه!..
🔻این اولین باری بود که این روایت مثل میخ تو اقصی نقاط مغزم کوبیده شد؛ یه طوری که هنوز هم دردش رو احساس میکنم:
«کونوا لَنا زَینا، وَ لا تَکونوا عَلَینا شَینا!»
یعنی آی شیعهها!
آی مسلمونا!
آی بچه مذهبیها!
«مایهٔ آبروی ما باشید، نه لکه ننگ ما!...»
#یه_سوزن_به_خودم
♨️ به روایتِ راویدین👇
https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6