eitaa logo
راویگپ | Ravigap
329 دنبال‌کننده
272 عکس
155 ویدیو
7 فایل
﷽ 🇵🇸🇮🇷🇱🇧 ما مؤمنانِ ذكـرُ علـیٍ عبادتیم 💚🕊️ لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/434196413 کانال اصلی : @Ravidin
مشاهده در ایتا
دانلود
• 🔸یه خانومی با زبون روزه، داشت به کنیزش بد و بیراه می‌گفت. پیامبر که صداش رو شنیدن، یه ظرف غذا برداشتن و بردن گذاشتن جلوش؛ فرمودن: «بخور!» اون خانوم گفت: «یا رسول الله من روزه‌ام!» 🔹پیامبر فرمودن چطوری روزه‌ای که هرچی به دهنت میاد میگی؟ روزه که فقط آب و غذا نخوردن نیست! خدا روزه رو گذاشته تا جلوی حرف‌ها و رفتارهای زشت آدم‌ها رو بگیره؛ این گناه‌ها باعث نابودی روزه میشن! اونهایی که واقعا روزه دارن، تعدادشون کمه؛ خیلی‌ها فقط گرسنگی می‌کشن!... _________ 📚 منابع: بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۲۹۳ و ۲۹۴ و ج ۹۷، ص ۳۵۱ _____ 🌙 💠 @shagerde_ostad
• 🔻درمورد این روایت یه نکته‌ای رو هم به عنوان تکمله بگم: منظور پیامبر اکرم این نیست که رفتار و گفتار زشت، جزء مبطلات روزه هستن، مثل خوردن و آشامیدن روزه رو باطل می‌کنن و بعدش می‌تونید هرچی خواستید بخورید و هرکاری انجام بدید؛ نه! منظور اینه که روزه این طوری قبول نیست و از فلسفه روزه داری فاصله داره. مثل روایتی که می‌فرماد کسی که شراب بخوره تا چهل روز نمازش قبول نیست؛ معنی‌اش این نیست که پس شرابخوار دیگه نماز نخونه چون قبول نمیشه! اتفاقا باید وظیفه‌اش رو انجام بده، اما اون نماز، نمازی نیست که باعث تقرب به خدا و بهرمندی از برکاتش بشه؛ صرفا انجام وظیفه است... 💠 @shagerde_ostad
• 🔰به قیمت شادی بچه‌ها! 🔸از کنار خونهٔ یه زن فقیری می‌گذشتن، که دیدن بچه‌های زن دارن از گرسنگی گریه می‌کنن! زن برای این که بچه‌ها خیال کنن قراره غذایی آماده بشه و کمتر بی‌قراری کنن، دیگش رو پر از آب کرده بود و گذاشته بود روی آتیش... 🔹امیرالمؤمنین که وضعیت رو این طوری دیدن، با عجله برگشتن، یه مقدار خرما و آرد و روغن و برنج، گذاشتن داخل یه کیسه، روی دوششون بلند کردن و با جناب قنبر راه افتادن سمت خونه اون زن. 🔸قنبر گفت: آقاجان بدید کیسه رو من بیارم! امیرالمؤمنین قبول نکردن و به راهشون ادامه دادن. 🔹به خونهٔ زن که رسیدن، در زدن، اجازه گرفتن، نشستن پای قابلمه؛ روغن و برنج رو داخل دیگ آبجوش ریختن و برای بچه‌ها برنج درست کردن. 🔸بچه‌ها که غذاشون رو خوردن، امیرالمؤمنین روی چهار دست و پا راه افتادن، دور اتاق می‌چرخیدن و بع بع می‌کردن. بچه‌ها از خوشحالی قهقهه میزدن و نوبتی روی دوش حضرت سوار می‌شدن. 🔹وقتی از خونه اومدن بیرون، قنبر گفت: امشب یه رفتار عجیب از شما دیدم که علتش رو متوجه نشدم! می‌فهمم چرا برگشتید براشون غذا آوردید، اما چرا روی چهار دست و پا برای بچه‌ها بع بع می‌کردین؟ آخه شأن شما... 🔸امیرالمؤمنین فرمودن: وقتی وارد این خونه شدم، بچه‌ها از شدت گرسنگی گریه می‌کردن؛ دلم می‌خواست وقتی پام رو از خونه‌شون می‌ذارم بیرون، بچه‌ها درحالی که شکمشون سیره، بخندن... ____ 📚 منبع: مفاتیح الحیاة، ص ۳۹۹ 💠 @shagerde_ostad
• 🔸امام سجاد یه جا تو مناجات التائبین می‌فرماد: يَا أَمَلِي وَ بُغْيَتِي وَ يَا سُؤْلِي وَ مُنْيَتِي فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِي سِوَاكَ غَافِراً وَ لا أَرَى لِكَسْرِي غَيْرَكَ جَابِراً یعنی: امید من! آرزوی من! خواهش من! تمنای من! خدای من!... به بزرگی خودت قسم، هر چی گشتم، به جز تو هیچ کسی رو پیدا نکردم که این همه خرابکاری‌ام رو ببخشه و بپوشونه... عزیزم! به خاطر ضربه‌هایی که این همه گناه به منِ بنده‌ات زده، روح و دلم شکسته؛ من جز تو کسی رو ندارم که بتونه این دردها رو درمون کنه... ❤️‍🩹 💠 @shagerde_ostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• 💢مگه خدا تو قرآن نگفته: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؟ پس دعای من کجا رفت⁉️ 💠 @shagerde_ostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✨ خب وقتشه هندزفری‌ها رو آماده کنیم و بشینیم پای حرف‌های حضرت خالق 🌱 🔸صوت ترجمه روان و شیرینِ قرآن کریم 📖 🗓 روز هفدهم رمضان: جزء ۱۷ 👇 •
• 🔰 پیامبری با یک ادعای بی سابقه! 🔸خبرش همه جا پخش شد که محمد ادعا کرده تو یک شب از مکه، خونهٔ اُم‌ّهانی خواهر امیرالمؤمنین، رفته به بیت المقدس، بعد از اون هم به عرش عروج کرده و بهشت و جهنم و روح‌های مشغول عذاب و پاداش رو دیده! 🔹مشرکین، از شنیدن همچین ادعای بزرگ و بی‌سابقه‌ای خونشون به جوش اومد! 🔸رفتن سراغ پیامبر و به ایشون گفتن: تو این جمع چند نفری هستن که بیت المقدس رو دیدن؛ تو که میگی دیشب اونجا بودی، ساختمون اونجا رو توصیف کن ببینیم راست میگی یا دروغ! 🔹پیامبر نه تنها بیت المقدس رو با تمام جزئیاتش برای مشرکین توصیف کردن، بلکه یکی یکی نام بردن که فلان جا مقام فلان پیامبر بود، فلان جا مقام فلان پیامبر، فلان جا محل تولد حضرت عیسی و... فرمودن تو‌ راه برگشت هم که بودم، یه کاروان دیدم که شترشون رم کرده بود و دستش شکسته بود؛ من اونجا ازشون یه ظرف آب گرفتم و نوشیدم و درش رو بستم. 🔸مشرکین گفتن: از خصوصیات اون کاروان بگو؛ الان کجاست؟ پیامبر فرمودن اونها رو نزدیک‌های طلوع فجر تو منطقه تنعیم دیدم. جلوشون یه شتر خاکستری رنگ حرکت می‌کرد که یه کجاوه روش گذاشته بودن. دیگه الان باید وارد مکه شده باشن. 🔹مشرکین قریش که این اطمینان پیامبر رو دیدن گفتن حالا معلوم میشه! با عصبانیت از جا بلند شدن و رفتن سراغ اون کاروان. 🔸ابوسفیان هرچی که از پیامبر شنیده بود رو با چشمای خودش بررسی کرد؛ از مسافرها پرسید تو منطقه تنعیم مردی با خصوصیات پیامبر رو دیدن یا نه؟ و مسافرها تائید کردن که پیامبر اون موقع اونجا بودن؛ ابوسفیان هم دیگه چاره‌ای نداشت جز این که صداقت پیامبر رو تو ماجرای معراج تائید کنه... 💠 @shagerde_ostad