#ارسالی_مخاطب
حاضر بودم کلیه هامو بفروشم ولی این گوشواره رو نه !
به دلایلی تو این چند سال طلاهام رو فروخته بودم و این گوشواره رو شوهرم امسال برای تولدم گرفت. اینقدر برام عزیزه که محال بود خودم رو توی آینه ببینم و بهش دقت نکنم.
پریشب چند بار به میز طلاها نگاه کردم و اشک ریختم. هر چند توی اون شلوغی حساب و کتاب صندوق، زیاد وقت نبود حدیث نفس کنم.
ولی چند بار دستم رو کشیدم روی گوشم و با خودم گفتم حاضرم کلیه ام رو بدم اما این گوشوار رو نه. حاضر بودم دار و ندارم رو بدم ولی عمیقا این گوشوار رو دوست داشتم و نمیتونستم ازش دل بکنم. نه بخاطر این که طلا بود. اصلا. شوهرم برام روسری هم بگیره همینقدر برام بینهایت ارزشمنده. برای عقدمون که رفته بودیم مشهد، حلقه ام به طرز عجیبی گم شد. خیلی شوکه شدم و دلم میخواست وجب به وجب مسیرهایی که رفتیم رو بگردم. پیدا نشد که نشد و هر روز جای خالیش رو توی دستم احساس میکنم. این گوشواره رو که برام گرفت گفتم اینو دیگه هرگز از خودم جدا نمیکنم. امروز به خودش گفتم از گوشم درش بیاره. بغض کردم و ترسیدم خدا بخاطر این بغض کارم رو نپذیره.🥺 امروز طبق عادت هر روزم هی دست میکشیدم روی گوشم که مبادا باز هم... و برای اولین بار دلم آروم بود که دیگه هرگز گوشواره ام گم نمیشه.
جهت ارسال طلا به شناسه زیر پیام دهید :
@madar_o_koodak
#بوشهر
#مادرانه_کنج_خلیج
https://eitaa.com/konje_khalij_bu
**************************
#ایران_همدل #روایت_مقاومت
#به_نفع_جبهه_مقاومت
#غزه #لبنان #حزب_الله
#راویا
🏷https://eitaa.com/raviya_pishran