eitaa logo
انجمن راویان فجرفارس
102 دنبال‌کننده
225 عکس
34 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاپشن ( برادر علی رستمی) روزی آقا برای بازدید از بچه ها به خط آمده بود. خوب سر و وضع تمام ها را برانداز کرد. متوجه شد یکی از برادران بسیجی لباس مناسبی ندارد. سریع خود را در آورد و به او داد. بسیجی گفت: اما شما خودتان به آن نیاز دارید، خودتان هم که کاپشن ندارید؟ مسلم خندید و گفت: برادر تا فردا بزرگ است و کریم! *
*برگزاری یادواره و بزرگداشت بیست ونهمین سالگرد سردارشهیدمسلم شیرافکن* *امروز عصر بر سر تربت پاک شهید* *بدون حضور افراد بعلت رعایت پرتکل های بهداشتی* *نثار روح پرفتوح سردار مظلوم شهید شیرافکن* *صلوات*
انجمن راویان فجرفارس
باسلام *روایتگر دفاع مقدس و جانباز شیمایی سرهنگ کمالی* عزیز ، بعلت عارضه کرونا دربیمارستان بستری شده اند ، جهت سلامتی ایشان و تمام بیماران ، خصوصا *سردار استوار* ، *حمدی بنیت شفا قرائت فرمائید* *انجمن راویان فجرفارس*
. ، من بود. گاهی وقت ها می شد ساعت ها با هم بودیم و درددل می کردیم. او کسی نبود که دیگر دلش بخواهد  در این بماند ولی ماند و تا زمانی که ماند ، مثمربه ثمر بود. در بودیم، بیرون از نشسته بودیم ،من پشت عراقی ها بودم و مسلم رو به خاکریز عراقی ها روبروی من نشسته بود ،یکدفعه پشت سرهم ، پشت خاکریز ما به نشست. من دیدم مسلم، از زمین بال بال می زند و فریاد می زند ، .... تا گفت ،یا حسین... شانه سمت چپ من از پشت کتف ، ضربه ای بهش خورد که چرخیدم و از پشت سر به زمین افتادم. با این یاحسینی که گفت، من گفتم که حتما دیگر شدم!! صدا زد بلند شدم نگاهش کردم و گفتم چی شده آقامسلم؟! از پشت کتفم ،به اندازه یک کف دست چسبیده بود، را سوزانده و لباس را هم سوراخ کرده و چسبیده بود به کتفم. مسلم این ترکش را دیده بود که به من میخورد‌. خیلی و بود برای نیرو هایش... چقدر این بودند و هنوز هم این محبت هست ، جاری و ساریست... *