eitaa logo
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
197 دنبال‌کننده
320 عکس
10 ویدیو
4 فایل
راه ارتباطی با مجموعه @aber_110
مشاهده در ایتا
دانلود
در سال ۱۳۶۰ 2⃣0⃣ بیانات امام خمینی درباره غائله آمل ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که مع‌الأسف، خوب عده‏اى را هم شهید دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آن‌جایى که شما تمام آمال‌تان به آن‌جا بود، با شما مخالفند؛ حالا شما مى‏خواهید بیایید قم؟ مى‏خواهید بیایید تهران، جاهاى دیگر؟ هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ 2⃣1⃣ بیانات امام خامنه‌ای درباره غائله ۶ بهمن آمل بالاتر از همه اینها در مقابله با ضدّ انقلاب داخلى که خیال مى‌کرد خواهد توانست عَلَم مخالفت با اسلام و انقلاب اسلامى را در این منطقه به اهتزاز درآورد، شما مردم، شما جوانان و بسیجیان، شما زن و مرد، افراد این شهر و یکایک مردم توانستید شهر خودتان را شهر هزار سنگر کنید. در واقع شهر خودتان را به صورت سنگر اسلام و سنگر انقلاب درآورید. گوارا باد بر شما این جایگاه مستحکم و این ثبات قدم. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ منابع👇👇 حماسه مردم آمل/ ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی/ ۱۳۶۱ حماسه اسلامی مردم آمل/ پژوهشکده علوم دفاعی استراتژیک دانشگاه امام حسین/ ۱۳۷۷ چهل خاطره/ مهدی خانی/ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمل/ ۱۳۸۰ آمل در گذر تاریخ/ محمد رضا مداحی آملی/ شلاک/ ۱۳۸۱ شهر هزار سنگر/ روایت از مقاومت تاریخی مردم شهر آمل/ سیمین رهگذر/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ ۱۳۸۵ اسناد اتحادیه کمونیست‌های ایران در واقع آمل/ علی کردی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ ۱۳۸۶ عروس آسمان /علی اکبر سامانی/ نشر شاهد/ زندگینامه شهیده طاهره هاشمی هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
سیده طاهره هاشمی.pdf
4.49M
در سال ۱۳۶۰ پی دی اف خاطرات شهیده تنها شهیده حماسه آمل هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ) ♦️ 💠 گرامیداشت مقام معلم 💠 روایت خاطرات شفاهی و تجربیات فعالیت پرورشی «سعیده صدیق‌زاده» با معرفی کتاب 👈 خانم مربی ♦️ راوی : خواهر 🗓 پنج شنبه ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ 🕰 ساعت ۱۱ صبح 🔸 خواهران، ۵ دقیقه قبل از شروع روایتگری با ذکر صلوات وارد شوند👇 https://www.skyroom.online/ch/faezounvc/raviyan 🔸 نشانی بالا را داخل کروم، فایرفاکس یا موزیلا قرار دهید و یا اپلیکیشن اسکای روم را از بازار نصب کنید. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۱) مادرم هشت روز از ماه رمضان را روزه گرفته بود که من در روز نهم ماه مبارک رمضان در محلّه سرشور مشهد به دنیا آمدم. از همان دوران کودکی، مادرم به شدت به تربیت دینی ما توجه داشت؛ برای ما هفت خواهر و برادر تمام امکانات بازی و تفریحی را در خانه فراهم کرده بود که کمتر با محیط بیرون ارتباط داشته باشیم؛ چرا که فضای اجتماعی نظام طاغوت بسیار ناسالم بود. آن روزها شطرنج در نگاه بسیاری از مذهبی‌ها حرام شمرده می‌شد، ولی در خانه ما معمول بود. مادرم می‌گفت: ما که با شطرنج قمار نمی‌کنیم، پس یک جور بازی فکری است در واقع بر اساس مطالعه و تحقیق به این نتیجه رسیده بود. او اعتقاد داشت اگر پسرها در خانه با همین شطرنج سرگرم بشوند، خیلی بهتر است از اینکه پای آنها به سمت کاباره‌ها و مشروب فروشی‌ها باز شود که تعدادشان در جامعه هم بسیار زیاد بود. بعدها امام خمینی(ره) درباره حرام نبودن شطرنج فتوی دادند، مادرم بسیار خوشحال شد که فکرش اشتباه نبوده است. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۲) پدر و مادرم هر دو سیکل داشتند و آن زمان شش کلاس سواد برای یک دختر بسیار ارزش داشت تا این اندازه که خودِ وزیر، زیر گواهینامه مادرم را امضاء کرده بود؛ مادرم فقط کتابخوان حرفه ای نبود بلکه به آن کتاب عمل هم می کرد و تمام زندگی‌اش شده بود. با کتاب راه می رفت، تبلیغ می کرد؛ حتّی موقع آشپزی هم یک دستش کتاب بود و با دست دیگرش پیاز سرخ می کرد. غروب ها که کار روزمره تمام می‌شد، دایره بزرگی از کتاب دورش بود. با اینکه همه جای خانه کتاب بود، ولی یکی از اتاق ها را که فضای شیک و تمیزی داشت را به کتابخانه اختصاص داده بود و کف اتاق هم سجاده‌های باریک و رنگی پهن بود و کنارش مهر و چادر نماز فراهم بود. کارتن کارتن کتاب می‌خرید و هدیه می‌داد. اگر یکی از فامیل بی نماز بود و به خانه می آمد، به کسی که خط زیبایی داشت می‌گفت یک شعر یا حدیث درباره نماز بنویسد و به اتاق پذیرایی نصب می‌کرد. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۳) مادرم گاهی از پدر می‌خواست از علماء وقت بگیرد که یک روز مهمان خانه ما باشند؛ آیت الله میلانی، آیت الله قمی و.... به خانه‌مان دعوت می‌شدند. مادر تمام هنری که در آشپزی داشت به کار می‌گرفت و پذیرایی مفصّلی انجام می شد، سپس با علما نشست علمی برگزار می‌کردیم و سوالات و شبهات علمی خودمان را می‌پرسیدیم. این کار محبت علما را هم در قلب ما ایجاد می کرد، چون هرکدام در پذیرایی از آنها کاری انجام می‌دادیم. مثلا یکی سوره‌ای می‌خواند و از آنها هدیه می‌گرفت، برادرم با ماشین به دنبال آنها می‌رفت. مادرم بیشتر از اینکه با ما صحبت کند با اعمال و رفتارش به ما یاد می‌داد چه کنیم. حتی خمس و سهم امام را از روی عمد جلوی چشم بچه‌ها می‌داد تا همه یاد بگیرند.‌ هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۴) در مدرسه یک کلاس سرود داشتیم و بچه ها شعر آماده می کردند و می خواندند، من هم‌ چون صدایم قشنگ بود، تک خوان می‌شدم. کلاس سوم ابتدایی بودم که مدیر گفت: برنامه داریم و باید با صدای خودت اجرا کنی. گفتم‌: نمی‌شود، چون من به سن تکلیف رسیده‌ام و نباید جلوی نامحرم ها بخوانم. مدیر خندید و گفت: این چه حرفی است؟ تو هنوز کوچولو هستی! او هرچه اصرار کرد، قبول نکردم، ولی خیلی دلم سوخت که دیگر جایزه جشن را نگرفتم. وقتی آمدم خانه با مادرم صحبت کردم. او خیلی تشویقم کرد و گفت: کار بزرگی کردی که جواب مدیر را دادی. خلاصه تا یک هفته از نظر روحی درگیر بودم، ولی آخرش به این نتیجه رسیدم، یک جعبه مداد رنگی ارزش گناه را ندارد. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۵) با توجه به فضای بی‌بندباری، خانواده‌های مذهبی کمتر حاضر می‌شدند دخترانشان را به مدرسه بفرستند. ما هم تصمیم گرفتیم درس‌ها را در خانه بخوانیم. برای درس های سخت تر به آموزشگاه شبانه دهخدا که کلاسهای تقویتی و آزاد داشت، می‌رفتیم و در امتحانات شرکت کرده و قبول می‌شدیم. چون غیرحضوری می خواندم، فرصت داشتم برای یادگیری مداحی و تدریس قرآن به بچه‌های دبستانی، وقت بگذارم‌. البته یادگیری مداحی آن موقع معمول نبود به ویژه در سن چهارده سالگی؛ اما مادرم اعتقاد داشت فقط نباید پیرمرد و پیرزن‌ها مداحی کنند که! می گفت: اتفاقا اگر شما یاد بگیرید که با سواد هم هستید، شأن کار بالا می‌رود، ولی هیچوقت در ازای خواندن پول نگیرید. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۶) در دبیرستان نظام وفا شرایط نسبتأ بهتر بود هر چند همیشه بخاطر حجابم آزارم می‌دادند. لباس فرم دبیرستان یک بلوز زرد با یک سارافون طوسی رنگ به همراه جوراب ضخیم بود. موها را باید میزامپلی می‌بستند و پایین موها را می‌پیجیدند؛ من یک روسری بزرگ داشتم که تا روی پیشانی‌ام رو می‌پوشاند. یک روز دبیر جغرافی مان که مرد هم بود مرا صدا کرد دفتر و گفت:" از تو سؤالی دارم. راستش را بگو قول می‌دهم به کسی نگویم! گفت تو کچلی که روسری به این بزرگی سرت کردی!!!" سؤالش خیلی تحقیرآمیز بود. گفتم نه آقا، من بخاطر اعتقادم می‌پوشم. این رفتارها خیلی عذاب‌آور بود. معلّم‌های مرد رابطه زننده‌ای با دانش آموزان دختر داشتند و اگر کسی روی خوش نشان نمی‌داد با او بد می‌شدند، من یکسال به‌همین خاطر تجدید شدم. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃