#هر_شب_یک_آیه
💙«عَلَىٰ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ»
«آنان بر سریرهای زربفت مرصّع به انواع جواهر تکیه زنند.»
|• سوره واقعه آیه ۱۵
☁️|@dokhtarane_booyesib
☄|@booyesib_ir
۱۴ مرداد ۱۴۰۰
4_6048392642394325632.mp3
2.44M
○•🌱 #جمعه
🔸باربری که در جوانی دلداده امام زمان(عج) شد...
👤حجتالاسلام پناهیان
🕊| @dokhtarane_booyesib
🌈| @booyesib_ir
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
#منبر_کوتاه✍🏼
🌱⃢❤️
•
ما مالِ خداییم،
آدم مالِ دیگری را صرفِ کسی نمیکند :)
#امامخمینی
•
💌 | @dokhtarane_booyesib
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
هدایت شده از هیئت انصارالشهداء یزد
⚜ | #بوی_سیب_می_آید
آماده سازی حوزه علمیه امام خمینی(ره) جهت برگزاری مراسم دهه اول محرم
➖➖➖➖➖
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
#هیئت_انصار_الشهدا_یزد
🆔 @booyesib_ir
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍀﷽🍀
رمان#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🍃🌷
#پارت50
تو شش ماه من از گذشته ام به حاج رضا گفتم
گاهی تحسینم میکرد
گاهی اخم
گاهی گریه....
اما کلا همیشه بهم میگفت تو نظر کرده #حاج_همتی .....
امروز #پنجشنبه است به عادت همیشگی
اول راهی
مزار #شهدا دوتا دست گل خریدم یکی برای شهدا
یکی برای #حاج_رضا...
اول رفتم قعطه سرداران بی پلاک
و آخر مزاری که به یاد #حاج_ابراهیم_همت بود....
از مزار خارج شدم از همون راه قصد آسایشگاه
دیدن حاجی کردم 🙈🙈🙈
تا آسایشگاه سه ساعتی تو راه و ترافیک بودم
مستقیم رفتم اتاقش ....
-سلام 😍😍😍
رضا: سلام چرا زحمت کشیدید 🙈🙈
-زحمتی نیست
رضا: مادر شمارو فردا ناهار دعوت کردن
دلم میخاست جیغ بکشم از خوشحالی ....
وای خدایا از هیجان خوابم نمیبره
تا ده صبح همش به ساعت نگاه میکردم
تا ده شد با ذوق حاضر شدم .....
وسط راه یه سبد گل رز قرمز🌹 و سفید خریدم
بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی
اینا یکی، دوساعتی طول کشید .....
مامان بابای رضا خیلی مهربون بودن
انگار خونه ای خودم راحت بودم 🙈🙈🙈
#ادامه_دارد ...
💕| @dokhtarane_booyesib
🍃| @booyesib_ir
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
*🍀﷽🍀
رمان#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🍃🌷
#پارت51
مامان و باباش بعداز یه ساعت رفتن
تو حیاط کباب بزنن
رضا داشت #انگور میخورد
یهو بهش گفتم بامن #ازدواج میکنی؟
انگور پرید گلوش
رفتم براش آب آوردم
گونه هاش مثل دخترا قرمز شده بود خخخخ
سرش انداخت پایین
هیچ حرفی نمیزد
گفتم چیه من دوست دارم همسرم #جانباز باشه
خب ازت خوشم اومده 😁😁😁
هیچی نگفت
تا عصر اصلا بهم نگاه نمیکرد،و سرش پایین بود ...
آره من چندماه بود #عاشق رضا بودم
فرداش رضا زنگ زد خونمون، بابام که حرفاش
شنید داد و فریاد راه انداخت ...
بهم گفت ازخونه برو
از #ارث محرومم کرد
از خونه که بیرونم کردن برگشتم خونه خودم
یک هفته بعد رضا و مادر و پدرش اومدن #خواستگاریم
با 14سکه و یه سفر #جنوب به عقدش
دراومدم 😍😍😍😭😭😭....
خونه مجردیم به اسم خودم بود
خونه فروختم و جهزیه خریدم البته
رضا نمیذاشت اما من
کار خودم کردم و خونه فروختم و
جهزیه آماده کردم
رضا نذاشت من مراقبش بشم
بازم پرستارا میومدن مراقبش
البته خیلی این موضوع اذیتم میکرد......
رضا داشت نماز میخوند 5روز زندگی
#مشترکمون شروع شده بود
#ادامه_دارد ...
💕| @dokhtarane_booyesib
🍃| @booyesib_ir
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگرانه
آفرین و درود بر این سطح فکر و جوابهای زیبا 🍃🌸
•┈┈••✾••┈┈•
@dokhtarane_booyesib
@booyesib_ir
•┈┈••✾••┈┈•
۱۶ مرداد ۱۴۰۰
۱۶ مرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کدبانو
ساختن گل با نی 🌺🌸🌼
🌺| @dokhtarane_booyesib
🍭| @booyesib_ir
۱۶ مرداد ۱۴۰۰