eitaa logo
هیئتـــ‌ رَیآحیـن‌الهُـ❤️ـدے
1.2هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
51 فایل
💌| عنایـــت‌حضـــرت‌مهـــدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)مارابه‌اینجـــارســـانده‌اســـت... 🌿|هیـــئت‌نوجـــوانان‌دختـــر‌انصــارالشهــداءدارالعبـــاده‌یـــزد 😉| کپی؟ حلاله‌رفیق 🤗| خــٰادِم‌کانــٰال‌و‌َتَبــــٰادُل: @rayahin_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍀﷽‌🍀 رمـان 🍃🌷 وارد خونه شدم بابا و مامان ک اروپا بودن ترنم هم خونه خودش بود تیام با دوستاشون ر رفته بودن شمال ویلامون .... خانم مستخدم خونمون خواب بود رفتم اتاقم عکس جنیفر لوپز، ریحانا .....بود من حنانه معروفی 16سالمه اسممو پدربزرگم گذاشته البته فقط تو شناسنامه حنانه هستم اما همه ترلان صدام میکنند.... ترلان،ترنم، تیام سه تا بچه هستیم زندگی ما و پدر و مادرمون غرق در سفرهای اروپایی و پارتی و گشت گذار با دوستامون میگذره خوش گذرونی های مختلف عوض کردن مدل به مدل ماشین ها -سوووووگل سوووووگگگگگل سوگل سوگل نفس نفس زنان :جانم خانم چیزی شده؟ -منو صبح بیدار نکن نمیرم مدرسه سوگل:خانم خاک برسرم البته فضولی ها اگه بازم غیبت کنید اخراجتون میکنن لیوانی که دم دستم بود پرت کردم براش -بتوچه برو بیرون نمی خواد بگی چیکارکنم ساعت 4بود که خوابم برد ...... ادامـــــــه دارد...... 💕| @dokhtarane_booyesib 🍃| @booyesib_ir
رمان 🍁 📖 یزید وارد شـهر می شود.کنار قبر پدرخود می رود ونماز می خواند. یکی از اطرافیان یزید جلو می آیدو می گوید: «ای یزید،خدا به تو در این مصـیبت بزرگ صبر بدهدو به پدرت مقامی بزرگ ببخشد و تو را در راه خلافت یاری کند. اگرچه این مصـیبت، بسـیار سخت است اما اکنون تو به آرزوی بزرگ خود رسیده ای!» یزیـد به قصـر می رود. مأموران خبر آورده انـد که عـده ای درسـطح شـهر، زمزمه مخالفت باخلیفه را دارنـد و مردم را به نافرمانی از حکومت او تشویق میکنند. یزید به فکر فرومی رود! به راستی، او برای مقابله با آنها چه میکند؟ آیا باید دست به شمشیر برد؟ ازطرف دیگر، اوضاع نا آرام عراق باعث نگرانی یزید شده است. او می داند وقتی خبر مرگ معاویه به عراق برسد، موج فتنه همه جا را فرا خواهد گرفت. اکنـون سه روز است که یزیـد در قصـر است. او در این مـدت، در فکر آن بوده است که چگونه مردم را فریب دهـد. به همین دلیل دستور می دهدتا همه مردم، در مسجد بزرگ شهر جمع شوند. پس از ساعتی، مسـجد پر از جمعیت می شود. همه مردم برای شنیدن اولین سخنرانی یزید آمده‌اند. یزید در حالی که خود را بسیار غمناك نشان می دهـد، بر بالای منبر می رود وچنین می گوید: «ای مردم! من میخواهم دین خدا را یاری کنم و میدانم شـما، مردم خوب و شـریفی هستید. من خواب دیدم که میان من و مردم عراق، رودی ازخون جریان دارد. آگاه باشیدبه زودی بین من و مردم عراق،جنگ بزرگی آغاز خواهد شد.» عـده ای فریـاد می زننـد: «ای یزیـد! مـا همه، سـرباز تو هستیم ، مـا بـا همان شمشـیرهایی که در صـفین به جنگ مردم عراق رفتیم،در خدمت تو هستیم». یزید با شنیدن این سخنان با دست، به مأموران خود اشاره می کند. کیسه های طلا را نگاه کن! آری، آنها،همان«بیت المال» است که برای وفاداری مردم شام، بین آنها تقسیم میشود. صدای یزید در فضای مسجد می پیچد: «به هرکسی که در مسجد است، از این طلاها بدهید.» تا چنـد لحظه قبل، فقط چند نفر، برای شمشـیر زدن در رکاب یزید آمادگی خود را اعلام کردند اما حالا فریاد «ما سرباز تو هستیم» همه مردم به گوش میرسد. مردم درحالی که سـکه های سـرخ طلا را در دست دارنـد، وفاداری خود را به یزید اعلام می کنند. آری! کیست که به طلای سـرخ وفادار نباشد؟ یزید ادامه می دهد: «آگاه باشید که من به شما پول و ثروت زیادی خواهم داد.» 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir