eitaa logo
هیئتـــ‌ رَیآحیـن‌الهُـ❤️ـدے
1.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
50 فایل
💌| عنایـــت‌حضـــرت‌مهـــدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)مارابه‌اینجـــارســـانده‌اســـت... 🌿|هیـــئت‌نوجـــوانان‌دختـــر‌انصــارالشهــداءدارالعبـــاده‌یـــزد 😉| کپی؟ حلاله‌رفیق 🤗| خــٰادِم‌کانــٰال‌و‌َتَبــــٰادُل: @rayahin_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت38 برامون کلاس گذاشتن مارو فرستادن پادگان شهیدمسعودیان وسط پادگان مسعودیان یه هفت سین بزرگ چیده بودن هفت سین که مزین به نام هفت شهید بود اولین جایی ک رفتیم همون فکه بود آی شهدا دلم شکسته دلم خادمی شما را میخاد اونروز بخاطر تحویل سال تا ساعت 6-7 غروب فکه بودیم نگاهم ک به بچه های خادم میفتاد دلم میگرفت دوست داشتم خادمشون باشم روز دوم سفر شلمچه و طلائیه بودیم سه ساله شدم شهدا .... سه ساله فرماندمون حاج_ابراهیم_همت دستم گرفت و از گناه بلندم کرد من عاشق شلمچه ام شلمچه عطر بوی مادر حضرت زهرا(سلام الله علیها) را میده ... روز سوم راهی هویزه شدیم شهر شهادت سیدجوان سیدحسین علم الهدی ..... سرمو گذاشتم رو مزارش گفتم سیدجان دوست دارم خادمتون بشم رفتم تو طاقی ها نشستم گریه کردم که یهو یه دختر خانمی زد رو شونه ام گفت اهل کار هستی ؟ هنگ کرده بودم با تعجب و ذوق بهش نگاه کردم دختره : چیه نگفتی اهل کاری یانه ؟ -آره آرزومه دختره: پس پاشو با من بیا اسمت چیه ؟ من محدثه ام -منم حنانه محدثه : دوساعت پشت این در باش هیچکس راه نده -باشه باشه حتما محدثه : فعلا یاعلی دو ساعتی پشت در مراقب بودم تا اینکه بعد از دوساعت محدثه زد به در گفت: حنانه جان در باز کن خانما برن داخل -باشه عزیزم در که باز کردم محدثه گفت : میخای خادم بشی ؟ -وای از خدامه محدثه : خب پس برو کفشداری به بچه ها کمک کن شب باهم میریم وسایلتو میاریم -وای خدایا باورم نمیشه شب باهم رفتیم اردوگاه اما..... #ادامه_دارد... 💕| @dokhtarane_booyesib 🍃|
رمان 🍁 📖 خبر آمدن قاصد ابن اشعث، در میان کاروان پخش می‌شود. اگر یادت باشد برایت گفتم که عده‌ای از مردم به هوس ریاست و مال دنیا با ما همراه شده بودند. آنها از دیروز که خبر شـهادت مسـلم را شـنیده‌اند دو دل شده‌اند. آنها نمیدانند چه کنند؟! اگر تو هوای وصال یار داری باید تا پای جان وفادار باشی. این مردم، مـدتی با امام حسـین علیه السـلام همراه بوده‌انـد. با آن حضـرت بیعت کرده‌انـد و به قول خودمان نان و نمک امام حسـین علیه السلام را خورده‌اند، اما مشکل این است که اینها از مرگ میترسند. اینان عاشـقان دنیا هسـتند و برای همین نمیتوانند به سـفر عشق بیایند. در این راه باید مانند مسـلم همه چیز خود را فدای امام حسین علیه السلام کرد. ولی این رفیقان نیمه‌راه،سودای دیگری دارند. آنها با خود میگویند: «عجب کاری کردیم که با این کاروان همراه شدیم». امام تصـمیم دارد که برای یاران و همراهان خود مطالبی را بازگو کند. همه افراد جمع میشوند و منتظر شـنیدن سـخنان امام هستند. امام چنین میفرماید: «ای همراهان من! بدانید که مردم کوفه ما را تنها گذاشته‌اند. هرکدام از شما که میخواهد برگردد، برگردد و هرکس که طاقت زخم شمشیرها را دارد بماند». سخن امام خیلی کوتاه و واضح است و همه کاروانیان پیام آن حضرت را فهمیدند. این کاروان راهی سفر خون و شهادت است! همسفر عزیز! نمیدانم از تو بخواهم طرف راست را نگاه کنی یا طرف چپ را. ببین!چگونه ما را تنها میگذارند و به سوی دنیا و زندگانی خود میروند. هر سو را مینگری گروهی را میبینی که میرود. عاشـقان دنیا بایـد از این کاروان جـدا شوند. اینکه امروز فقط حسـینی باشـی مهم نیست. مهم این است که تا آخرحسینی باقی بمانی❗️ اکنون از آن همه اسب سوار، فقط سی و سه نفر مانده‌اند. تعجب نکن. فقط سی و سه نفر.😔 شاید بگویی که من شـنیده‌ام که امام حسـین علیه السـلام هفتاد و دو یاور داشت. آری! درست است، دیگر یاران بعدا به امام حسـین علیه السلام می‌پیوندند. 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir