eitaa logo
هیئتـــ‌ رَیآحیـن‌الهُـ❤️ـدے
1.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
50 فایل
💌| عنایـــت‌حضـــرت‌مهـــدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)مارابه‌اینجـــارســـانده‌اســـت... 🌿|هیـــئت‌نوجـــوانان‌دختـــر‌انصــارالشهــداءدارالعبـــاده‌یـــزد 😉| کپی؟ حلاله‌رفیق 🤗| خــٰادِم‌کانــٰال‌و‌َتَبــــٰادُل: @rayahin_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت44 نیمه های شب بود یه دشت سبز هیچکس نمیدیدم راه افتادم تا ببینم اینجای که توشم کجاست وای خدایا چه درختهای قشنگی چه شکوفهای خوشگلی إه اون سمت انگار یکی هستن صداشون زدم ببخشید آقا سرشونو برگردوندن دیدم حاج ابراهیم همت هست و بغل دستشم یه آقای هست که روی ویلچر هست صدای اذان تو دشت پیچید حاج ابراهیم :خواهر اذانه یهو چشمام بازشد خدایا خواب بودم گریم گرفت خدایا آقا ابراهیم همت همه جا میومد کمکم میکرد گوشیمو برداشتم به زینب پیام دادم زینب من برای دیدار میام آسایشگاه زینب :باشه عزیزم روز پنجشنبه که رسید یه روسری زرد و نارنجی سرکردم سرراهم به پایگاه با زیب یه دسته گل خیلی خوشگل خریدم ما که رسیدیم پایگاه اتوبوسم رسید سوار شدیم ‌یه ساعت دیگه رسیدیم آسایشگاه ..... #ادامه_دارد... 💕| @dokhtarane_booyesib 🍃| @booyesib_ir
رمان 🍁 📖 اما چه كنم كه مادر تو دختر پيامبر من صلى الله عليه و آله است. من نمى‌توانم نام مادر تو را جز به خوبى ببرم. - از ما چه مى‌خواهى؟ - مى‌خواهم تو را نزد ابن‌زياد ببرم. - به خدا قسم، هرگز همراه تو نمى‌آيم. - به خدا قسم من هم شما را رها نمى‌كنم. - پس به ميدان مبارزه بيا! آيا حسين را از مرگ مى‌ترسانى؟ ياران امام، شمشيرهاى خود را از غلاف بيرون مى‌آورند. عبّاس، على اكبر، عَون، و همۀ ياران امام به صف مى‌ايستند. لشكر حُرّ هم، آمادۀ جنگ مى‌شوند و منتظرند كه دستور حمله صادر شود. نگاه كن! حُرّ، سر به زير انداخته و سكوت كرده است. او در فكر است كه چه كند. عرق بر پيشانى او نشسته است. او به امام رو مى‌كند و مى‌گويد: «اى حسين! هر مسلمانى اميد به شفاعت جدّ تو دارد. من مى‌دانم اگر با تو بجنگم، دنيا و آخرتم تباه است. امّا چه كنم مأمورم و معذور!». امام به سخنان او گوش فرا مى‌دهد. حُرّ، دوباره سكوت مى‌كند. ناگهان فكرى به ذهن او مى‌رسد و به امام پيشنهاد مى‌دهد: «شما راهى غير از راه كوفه و مدينه را در پيش بگير و برو تا من بهانه‌اى نزد ابن‌زياد داشته باشم و نامه‌اى به او بنويسم و كسب تكليف كنم». حُرّ به امام چشم دوخته است و با خود مى‌گويد: «خدا كند امام اين پيشنهاد را بپذيرد». او باور نمى‌كند كه امام هرگز با يزيد بيعت نخواهد كرد. او خيال مى‌كند اكنون كه اهل كوفه پيمان خود را شكسته‌اند و امام بدون يار و ياور مانده است، با يزيد سازش خواهد كرد. اگر امام، سخن حُرّ را قبول نكند و نخواهد به سوى مدينه بازگردد، بايد با اين لشكر وارد جنگ شود. امّا امام نمى‌خواهد آغاز كنندۀ جنگ باشد. امام براى جنگ نيامده است. اكنون كه حُرّ نيز، دست به شمشير نبرده و اين پيشنهاد را داده است، امام سخن او را مى‌پذيرد. 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir