eitaa logo
هیئتـــ‌ رَیآحیـن‌الهُـ❤️ـدے
1.2هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
50 فایل
💌| عنایـــت‌حضـــرت‌مهـــدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)مارابه‌اینجـــارســـانده‌اســـت... 🌿|هیـــئت‌نوجـــوانان‌دختـــر‌انصــارالشهــداءدارالعبـــاده‌یـــزد 😉| کپی؟ حلاله‌رفیق 🤗| خــٰادِم‌کانــٰال‌و‌َتَبــــٰادُل: @rayahin_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍀﷽‌🍀 رمان 🍃🌷 خواهر شهید باکری: ما سه تا برادر داشتیم آقا رو ساواک دستگیر کرد زیر شکنجه شهید شد،پیکرشو بهمون ندادن...💔😔 راهم که آقا جاگذاشت ......😔💔 خود آقا روهم برد...💔😔 یه مزار از سه برادرم نیست تو دنیایی به این بزرگی.....😭 کلاسای روایتگری شش ماه طول کشید مناطق جنوبی شامل (اروند،شلمچه، طلائیه، دهلاویه،دوکوهه، هورالعظیم ) را شناختیم تو مناطق غربی هم بازی دراز وایلام ،بانه وقصرشیرین شیرزنان غرب مثل شناختم... شهیده ناهید فاتحی کرجو تنها دختر مبارز جز گروه پیش مرگان کرد در اوایل انقلاب بوده در منطقه هنوز ضد انقلاب در غالب گروهک های مثل کومالو وجود داشت یک روز ربوده میشود چندوقت بعد دختر را با سر تراشیده در روستاهای کردستان به عنوان جاسوس می گردانند😔 و چندروز بعد این ماجرا جنازه دختری با سر ترشیده را در کوه های سر به فلک کشیده زاگرس پیدا میکنن....😔💔 امروز کلاسای روایتگری تموم شد اما دلم گرفته بود رفتم مزار همینجوری بین مزارها راه میرفتم یک دفعه گوشیم زنگ خورد.....😳😳 ... 💕| @dokhtarane_booyesib 🍃| @booyesib_ir
رمان 🍁 📖 تو به کربلا مى‌روى ولى با حسين درگير نمى‌شوى. تو با او سخن مى‌گويى و در نهايت، او را با ابن‌زياد آشتى مى‌دهى. تو تلاش مى‌كنى تا جان حسين را نجات دهى. همراه سپاه مى‌روى ولى هرگز دستور حمله را نمى‌دهى. به اين ترتيب هم ناجى جان حسين مى‌شوى و هم به حكومت رى مى‌رسى! آرى! وقتى حسين ببيند كه ديگر در كوفه يار و ياورى ندارد، حتماً سازش مى‌كند. او به خاطر زن و بچه‌اش هم كه شده، صلح مى‌كند. مگر او برادر حسن نيست؟ چطور او با معاويه صلح كرد، پس حسين هم با يزيد صلح خواهد كرد و خود و خانواده‌اش را به كشتن نخواهد داد. هوا كم‌كم روشن مى‌شود و عمرسعد كه با پيدا كردن اين راه حلّ، اندكى آرام شده است به خواب مى‌رود. آفتاب بالا آمده است و سربازان ابن‌زياد پشت درِ خانۀ عمرسعد آمده‌اند. صداى شيهۀ اسب‌ها، عمرسعد را از خواب بيدار مى‌كند. با دلهره در را باز مى‌كند: - چه خبر شده است؟ اينجا چه مى‌خواهيد؟ - ابن زياد تو را مى‌خواند. عمرسعد، از جا برمى‌خيزد و به سوى قصر حركت مى‌كند. وقتى وارد قصر مى‌شود به ابن‌زياد سلام مى‌كند و مى‌گويد: «اى امير، من آماده‌ام كه به سوى كربلا بروم و فرماندهى لشكر تو را به عهده بگيرم». ابن‌زياد خوشحال مى‌شود و دستور مى‌دهد تا حكم فرماندهى كلّ سپاه براى او نوشته شود. عمرسعد حكم را مى‌گيرد و با غرور تمام مى‌نشيند. ابن‌زياد با زيركى نگاهى به عمرسعد مى‌كند و مى‌فهمد كه او هنوز خود را براى كشتن حسين آماده نكرده است. براى همين، به او مى‌گويد: «اى عمرسعد، تو وظيفه دارى لشكر كوفه را به كربلا ببرى و حسين را به قتل برسانى». 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir