eitaa logo
رایِح‍ه‍
287 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
11 فایل
خیال وصل تو شیرینه... رایحه ای از جنس لحظه ظهور💫🌱 تأسیس:1400/5/15
مشاهده در ایتا
دانلود
خدانکندکه‌حرف‌زدن‌ونگاه‌کردن به‌نامحرم‌برایتان‌عادی‌شود؛ پناه‌میبرم‌به‌خدااز‌روزی‌که‌گناه، فرهنگ‌و‌عادت‌مردم‌بشود..!'
_ ____ _ 💚.
هیچ ذوقی به از این نیست که از غایت شوق چشم من گرید و لب‌های تو در خنده شود
4_5971992887959750311.mp3
3.62M
📲 فایل صوتے 🎙واعظ: حاج آقا 🔖 اثر بی احترامی به پدر و مادر 🔖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ♥ -بسم‌الله...🌸 بخونیم‌باهم...🤲🏻 ـاِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآوَبَرِحَ‌الخَفٰآء ُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…✨🍃
4_5841357995908270265.mp3
19.43M
☘️زیارتِ آل یاسین ☘️ به امام زمانت سلام دادی⁉️
برای دقایقی چشمانت را ببند و تصور کن که پیر شده‌ای و تنها یک آرزو برایت مانده که برگردی و زندگی کنی. حال چشمانت را باز کن! هنوز دیر نیست زندگی کن.🪴♥️
بسم الله الرحمن الرحیم والعشقُ انتظار! رمان آرزوی محال✨🤍 همیشه تو رویاهام به این که به محمد سجاد برسم فکر میکردم و میگفتم که امکان نداره واقعا هم امکان نداشت😅 وقتی اون حرف رو زد زبونم قفل کرده بود نمیتونستم چیزی بگم بعد چند دیقه صدا کرد محمد سجاد:عارفه خانم؟ _ب..ب.له .. بله؟ نمیتونستم حرف بزنم نمیدونستم چی بگم فقط دلم میخواست گریه کنم محمد سجاد: با توجه به اتفاقاتی که دیروز افتاد نمیدونستم چیکار کنم که عارفه ناراحت نشه و نمیخواستم کسی چیزی بفهمه به خاطر همین گفتم محمد سجاد:میشه به کسی چیزی نگین؟من خودم یه بهونه جور میکنم به خانوادم میگم من چون با برادرتون دوستم و پدرتونو میشناسم نمیخوام آبروم بره _چ..چیزی نمیگم.... محمد سجاد:خیلی ممنون بلند شدم و خودمو کنترل کردم که نیوفتم محمد سجاد هم بلند شد و در اتاق رو باز کردم و رفتیم بیرون رفتم نشستم پیش مامان و بابام و اونم نشست پیش خانوادش مادر محمد سجاد پرسید مادر محمد سجاد:خب عروس خانم چیشد؟ محمد سجاد با نگرانی نگام میکرد _متاسفانه ما هیچ نقطه مشترکی نداشتیم یعنی یه جورایی اصلا تفاهم نداریم و به درد هم نمیخوریم همه سکوت کرده بودن و هیچی نمیگفتن بابام گفت:خب چرا؟ما میتونیم کمکی کنیم؟مشکلتون چی بود؟ نمیدونستم چی بگم و حرفی نزدم مغزم نمی‌کشید انگار هر چیزی که تو ذهنم بود پریده بود! مادر محمدسجاد عصبانی شده بود رو به مادرم کرد و لبخند زد و گفت:خب دیگه ما رفع زحمت میکنیم پاشدن و رفتن دم در ما هم پشت سرشون رفتیم کلی و تشکر کردن و عذرخواهی کردن آخر سر مادر محمدسجاد اومد جلو و بقلم کرد و گفت:انشاالله خوشبخت بشی دختر قشنگم🙂❤️ _خیلی ممنونم🙃 بغض داشتم وقتی رفتن سریع دویدم تو اتاق و زدم زیر گریه😭 مامانم اومد پیشم و هی ازم پرسید چیشده ولی جوابی ندادم آخر سر فقط گفتم _مامان من با کسی که دوستم نداره نمیتونم زندگی کنم🥺 مامانم یه جورایی فهمید قضیه چیه و از اتاق رفت بیرون تا راحت باشم پیام دادم به فاطمه و همه چی رو براش تعریف کردم همون موقع زنگ زد بهم و کلی باهام حرف زد و آرومم کرد گوشیو که قطع کردم دیدم یه نفر بهم پیامک داده شماره ناشناس:میدونم خاستگاری به هم خورده پس بزار بیام با هم حرف بزنیم شاید از من خوشت اومد نمیدونستم این کیه پیامک دادم _شما؟ ناشناس:محمدم واااااای بازم ایننننن چرا این نمیفهمه من دوستش ندارمممم بلاکش کردم خسته بودم و خوابیدم ادامه دارد‌... https://eitaa.com/rayeheeee آیدی نویسنده:@RAHIL_313M
بسم الله الرحمن الرحیم والعشقُ انتظار! رمان آرزوی محال✨🤍 عارفه: یه هفته گذشته بود و خواب و خوراک نداشتم با کسی حرف نمیزدم و همش تو اتاق بودم شده بودم عین افسرده ها همش با خانواده بحثم میشد ولی دست خودم نبود! محمد سجاد: از اون روز همش مامانم سرزنشم می‌کرد که دختر به اون خوبی رو از دست دادم نمیدونستم چیکار کنم همش دختر معرفی میکردن برای ازدواج ولی من دلم میخواست با کسی ازدواج کنم که باب میل خودم باشه کسی که دوسش داشته باشم ولی هرچی باهاشون حرف میزدم که من دوستش نداشتم ولی بازم حرفمو قبول نمیکردن مونده بودم تو دوراهی یا باید با کسی که اونا میگفتن ازدواج میکردم یا میرفتم عذرخواهی میکردم و میرفتیم خاستگاریِ عارفه🥲 من عارفه رو دوست داشتم ولی خب نمیتونم باهاش زندگی کنم به قول مامانم دختر خوبی بود واقعا ولی خب من‌.... شاید اصلا با من خوشبخت نشه! هی با خودم کلنجار رفتم که به اون موقع فکر نکنم ولی نشد ۱ روز قبل خاستگاری: محمد سجاد: داشتم تو خیابون راه میرفتم که یهو یه نفر گفت فرد ناشناس:میتونم چند دیقه باهاتون صحبت کنم؟ _بفرمایید؟ فرد ناشناس:میشه بریم یه کافه بشینیم قشنگ حرف بزنیم؟ _ببخشید شما؟ فرد ناشناس:بماند که من کی هستم ولی راجب خاستگاری هستش که فردا شب میخوای بری خیلی نگران شدم و قبول کردم و رفتیم نشستیم یا کافه ناشناس:ببین پسر جان من خیلی وقته عارفه رو دوست دارم ولی هر چقدر میرم حرف میزنم عارفه قبول نمیکنه محمد سجاد: وقتی میگفت عارفه رو دوست دارم از ته دل میسوختم و دلم میخواست خفش کنم😑 ناشناس: تا چند روز پیش که قبول کردن و قرار شد ما فردا شب که شما میخوای بری خاستگاری ما بریم ولی وقتی فهمیدن تو میخوای بری خاستگاری از ما عذرخواهی کردن و گفتن که دخترشون رازی نیست و از چیزی خبر نداره من تو این چند سال که عاشق عارفه بودم اونم منو دوست داشت و با هم حرف میزدیم ولی از وقتی تو سر و کلت پیدا شده دیگه باهام حرف نمیزنه خواهشا زندگی منو خراب نکن و برو پی کارت _چرا باید حرفاتونو باور کنم؟ همون لحظه چند تا اسکیرین نشونم داد و از چتاشون بود با اینکه عارفه رو خیلی دوسش داشتم ولی این اتفاق باعث شد که علاقم نسبت به عارفه خیلی کمتر بشه زمان حال: به خودم گفتم خب اگه همدیگرو دوست داشته باشن من چرا باید زندگیشونو خراب کنم حتی اگه عارفه الان دوستش نداشته باشه من نمیتونم با کسی که چند سال با نامحرم حرف زده زندگی کنم و بهش اعتماد کنم... ادامه دارد... https://eitaa.com/rayeheeee آیدی نویسنده:@RAHIL_313M
حجاب یعنی بی نیازم ز هر نگاه غیر از نگاه خدا :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش بچگی‌ می‌مردم می‌رفتم بهشت. اعصاب اینهمه بدبختی و امتحان خدا رو ندارم!