(هر روز یک داستان زندگی پیامبران علیه السلام از آدم تا خاتم)
#قصه_هفتاد_و_پنجم
#كیفر_نافرمانی_خدا!
آنگاه كه شتر صالح علیه السلام كشته شد، صالح به آنان گفت: من شما را از آزار و اذیت این حیوان برحذر داشتم ولی شما دامن خود را به این حرام آلوده كردید و در منجلاب این جنایت فرو رفتید، از امروز فقط سه روز در خانه های خود زنده هستید و می توانید از نعمت زندگی بهره مند باشید و پس از آن عذاب خدا می آید و بعد از عذاب، عقاب اخروی نیز شامل حالتان خواهد شد و در تحقق این وعده شك و تردید متصور نیست.
شاید صالح علیه السلام سه روز به آنان مهلت داد تا فرصتی برای بازگشت به سوی خدا داشته باشند بلكه به دعوت صالح لبیك گویند، ولی به حدی تردید در روحشان و غفلت بر قلوبشان ریشه دو انده بود كه هشدارهای صالح بر آنان تاثیری نداشت و آنان را به راه راست باز نگرداند، بلكه تهدید صالح را دروغ پنداشته، اعلام خطر او را به استهزاء گرفتند و به تمسخر و سرزنش وی افزودند و از او خواستند كه در نزول عذاب آنان عجله كند و كیفر آسمانی را هر چه زودتر برای آنان بیاورد!
صالح علیه السلام در مقابل خیره سری مخالفین خود گفت: چرا قبل از اینكه كار نیكی انجام دهید در نزول عذاب خویش شتاب می كنید؟! ای كاش از خدا طلب آمرزش می كردید، شاید رحمت خدا شامل حالتان گردد و از عذاب نجات یابید.
گفتار صالح علیه السلام در این قوم اثر نكرد و آنان چنان در گرداب گمراهی غوطه ور و تسلیم خود سری های خود گشته بودند كه به پیغمبر خدا گفتند: ما به تو و یارانت فال بد زده ایم و وجود شما را در اجتماع مضر می دانیم. سپس عده ای از قوم صالح گرد آمدند و سوگند یاد كردند كه در دل شب تاریك، با شمشیر برهنه ناگهان به صالح و پیروانش حمله كنند و پس از این تصمیم، قرار گذاشتند كه این نقشه محفوظ بماند و احدی از این راز با خبر نشود.
قوم صالح علیه السلام با این گمان نقشه قتل صالح و یارانش را طرح كردند و به فكر كشتن ایشان افتادند كه اگر آنان را به قتل برسانند، از عذاب الهی محفوظ می مانند و از كیفری كه بزودی آنان را فرا می گیرد، نجات می یابند ولی خدا به این خیره سران مهلت نداد و نقشه آنان را نقش بر آب كرد و مكر آنان را به خود شان باز گرداند و صالح از توطئه قوم خویش نجات یافت.
كیفر خدا به منظور تصدیق تهدید صالح و حمایت از رسالت او فرود آمد و صاعقه آسمانی قوم صالح را فرا گرفت تا به كیفر ستمگری خود برسند و به این ترتیب مخالفین صالح پس از صاعقه در خانه های خود به صورت جسمی بی جان در آمدند.
آری آن كاخهای بلند و محكم و آن ثروت سرشار و آن باغهای خرم و گسترده و آن خانه هایی كه برای حفظ جان خود در دل سنگهای كوه تراشیده بودند، هیچكدام نتوانست از مرگ آنان جلوگیری كند.
صالح علیه السلام شاهد نزول عذاب بر قوم خود بود و پس از لحظاتی مشاهده كرد كه بدنهای مخالفین او همه سیاه و خشكیده و خانه هایشان خراب گشته است، لذا از كنار آنان عبور كرد و با خاطری غمگین و روحی افسرده و قلبی سرشار از حسرت به آن اجساد خطاب كرده و گفت:" ای قوم من! بدون تردید رسالت خدای خود را به شما ابلاغ كردم و به شما پند دادم ولی شما از روی غرور و نادانی، ناصحان و خیرخواهان را دوست نمی داشتید".
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
@raz_quran
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•