کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه 👌قصههای زندگانی امام زمان(عج) از«فضیل بن یسار» شنیدم که روزی امام جعفر صادق(ع)
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه
👌قصههای زندگانی امام زمان(عج)
پرسیدم:
چه میخوانی دوست من؟
گفت:
این از نامههایی است که بسیار جالب است و از سوی حضرت مهدی موعود(عج) برای دانشمند بزرگ شیعه، شیخ مفید فرستاده شده است.
با اشتیاق پرسیدم:
میشود آن را بلند بخوانی تا من هم بشنوم و از آن بهرهمند شوم؟
با گفتن «آری» موافقتش را اعلام کرد و چنین خواند:
...هر یک از برادران دینی تو که از خدا پروا کند و حقوق مالی را که بر عهده دارد، به نیازمندان بپردازد، از فتنه سر برآورده و از نگرانیهای تیره و گمراه کنندهی آن در امان خواهد بود و هر آن که بخل ورزد و نعمتهایی را که به امانت پیش اوست، به دست آنان که باید نرساند، در دنیا و آخرت در شمار زیانکاران خواهد بود. هرگاه پیروان ما که خداوند آنان را بر اطاعت خویشتن موفق بدارد، برای وفای به عهد همسو و هماهنگ میبودند و به پیمانی که با ما بستهاند وفا میکردند، برکت و مبارکیِ دیدار به تاخیر نمیافتاد و زودتر توفیق و خوشبختی زیارت ما را با راستی و دانایی، درک و احساس میکردند! آنچه ما را از دیدار آنان باز داشته، رفتارهای ناپسندی است که از آنان میبینیم، در حالی که هرگز چنین انتظاری از آنان نداریم.
📕برگرفته از کتاب قصههای زندگانی امام زمان(عج)، صفحه ۱۱۳ و ۱۱۴
❣اینجا #قلب_ایران است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه 👌قصههای زندگانی امام زمان(عج) پرسیدم: چه میخوانی دوست من؟ گفت: این از نامهها
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه
👌قصههای زندگانی امام زمان(عج)
گفتهاند که علامه مجلسی، در آغاز دورهی جوانی به سبب برخورداری از صفای دل و نیت پاک و خالص، وجود مقدس امام زمان(عج) را در خواب میبیند و از ایشان درخواست میکند کتابی را به او معرفی کنند که بتواند آن را اساس زندگی خود قرار دهد،
امام(عج) بهرهبرداری از صحیفهی سجادیه را به او سفارش میکند.
پس از دریافت این پیام غیبی، دعا و نیایش جزو برنامههای روزانهی علامهی مجلسی میشود و از آن پس او در سایهی گنجینهی جاویدان کتاب امام سجاد علیه السلام بر پلههای بالاتری از عرفان و بینش قدم میگذارد.
📕برگرفته از کتاب قصههای زندگانی امام زمان(عج)، صفحه ۱۱۱
❣اینجا #قلب_ایران است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
⏳ #یک_دقیقه_مطالعه
👌یکی از توصیههای مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی برای روز عرفه :
درباره دعا کردن هم بگویم که در روایتی از امام باقر (ع) آمده است که حضرت فرمودند سریعترین دعایی که به هدف اجابت میرسد، دعایی است که یک برادر مومن، برای برادر مومن دیگرش میکند و پشت سر او برایش از خدا خیر میخواهد؛ نه در حضورش. یعنی هرکس برای دیگری دعا کند، به سرعت به اجابت میرسد.
وقتی این شخص شروع میکند به دعا کردن برای برادر مومنش و پشت سر او، آن فرشتهای که برای گرفتن دعاها موکل شده است، جواب میدهد: بله! 'و لک مثلاه' یعنی این چیزی که برای برادرت خواستی، برای خودت دو برابرش برآورده شد. یعنی همین که برای دیگری خیر خواستی و دعایش کردی، برای خودت دو برابرش منظور و مستجاب میشود.
❣️اینجا #قلب_ایران است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه
👌قصههای درباره زندگانی امام زمان(عج)
كمال الدين از اصبغ بن نباته نقل میكند كه گفت: به حضور امير المؤمنين شرفياب شدم و او را متفكر يافتم و ديدم كه سر چوبى را به زمين میزند.
عرض كردم: يا امير المؤمنين میبينم در فكر هستيد و سر چوب را به زمين میزنيد.
آيا به اين زمين رغبت و نظرى داريد؟!
فرمود: به خدا سوگند، نه به زمين و نه به دنيا یک روز رغبت پيدا نكردهام، ولى درباره مولودى كه در پشت يازدهمى من است فكر میكردم. او مهدى است كه زمين را پر از عدل میكند چنان كه پر از ظلم و ستم باشد. او را غيبت و حيرتى است كه فرقه هایی بخاطر آن گمراه و گروهى هدايت میيابند.
عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! اينكه میفرمایى پديد مىآيد؟
فرمود: آرى! (پديد میآيد) همان طور كه خلق شده است.
تو از كجاها خبر دارى؟!
اى اصبغ! اينان برگزيدگان اين امت میباشند كه خوبان عترت طاهره هستند.
عرض كردم: بعد چه مىشود؟
فرمود: آنچه خدا خواهد میكند، چه ذات الهى را ارادهها و مقاصد و نهايات است.
📘منبع: مهدى موعود ( ترجمه جلد ۵۱ بحار الأنوار)، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - دوانى، على، تهران: ۱۳۷۸ ش، ص۳۴۳-۳۴۴.
❣اینجا #قلب_ایران است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه
👌قصههای درباره زندگانی امام زمان(عج)
وقتی بیدار شد دید که همسفرانش رفتهاند و او را جا گذاشتهاند.
صدای درندهها خبر از نزدیک بودنشان میداد و بیابان خشک خبر از تشنگی طولانی.
در آن حالت اضطراب و استیصال، به رسم مذهب پدری، یک یکِ خلفای مذهبشان را صدا زده بود. کمک خواسته بود و جوابی نشنیده بود.
ناامید از همهجا و همهکس، یاد حرف مادرش افتاد که میگفت:
ما امامی داریم که فریادرس گمشدگان است.
امام زندهی ما، کُنیهاش اباصالح است.
همان وقت با خودش عهد بست که اگر او به فریادش برسد، به مذهب مادری درآید.
با هر قدم که بر میداشت، فریادی به نشانهی استغاثه سر میداد.
یک مرتبه دید سید بزرگواری همراهیش میکند. حضرت از او خواست که به مذهب مادری ایمان بیاورد.
بعد هم وعدهاش داد که به زودی، به آبادی شیعه نشینی خواهد رسید.
پرسید: شما با من به آنجا تشریف نمیآورید؟
فرمود: هزار نفر دیگر در جایجای زمین به من پناهنده شدهاند؛ میخواهم به داد آنها برسم.
کمی رفت و به همان آبادی رسید.
مسافت عادی آبادی آنقدر زیاد بود که همسفرانش فردای آن روز به آنجا رسیدند.
📘مکیال المکارم، ج ۱، ص ۸۷؛ ذیل بخش چهارم، مورد هفتم
❣اینجا #قلب_ایران است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#یک_دقیقه_مطالعه
🥀برگ اول
امام حسین(ع)چون مکه را به سمت عراق ترک گفت منزلگاههای متعددی طی کرد تا به ذات العرق رسید.
آنجا بشربن غالب را دید که از عراق میآید. از او درباره وضعیت اهل آن سامان پرسید. عرض کرد: من که آمدم، دلهاشان با شما بود؛ ولی شمشیرهایشان با بنی امیه.
خبر شهادت مسلم بن عقیل که از سوی امام به کوفه اعزام شده بود، به حضرت رسید. امام به عدهای که دنبال او بودند، خبر شهادت مسلم را داد. افرادی که به طمع دنیا بودند، پس از شنیدن خبر شهادت مسلم، از گِرد آن حضرت پراکنده شدند و فقط خانواده او و برگزیدگان از یاران حضرت باقی ماندند.
حسین(ع) روانه شد تا به ذوحَسم رسید .حربنیزید را با هزار سوار دید. حسین(ع) به حر فرمود: به سود مایی یا به زیان ما؟ عرض کرد: بلکه به زیان شما یا اباعبدالله! امام فرمود: لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.
سپس سخنانی میانشان رد و بدل شد تا آنجا که حسین(ع) فرمود: اگر رأی شما اکنون با مضمون نامههایی که فرستادگان شما به من رساندهاند مخالف است، من به همان جایی که از آنجا آمدهام باز میگردم. حر و سربازانش از بازگشت امام جلوگیری کردند.
📕کتاب: شهید کربلا
🆔 @razavi_aqr_ir
#یک_دقیقه_مطالعه
🥀برگ دوم
چون کاروان امام به نزدیکی نینوا رسید، پیکی از کوفه آمد و نامه ابنزیاد را به حُر داد؛ نامهای با این مضمون:
«بر حسین هنگامی که نامهام به تو میرسد، سخت بگیر!
او را در بیابانی که نه پناهی داشته باشد و نه آبی فرود آر!
فرستادهام ماموریت دارد همراه تو باشد تا ببیند چگونه فرمان من انجام میشود.»
حُر از امام خواست در این منطقه فرود آید. امام تصمیم داشت همراهان را به سوی دو روستای نزدیک «غاضریه» ببرد که حُر به سختی ممانعت کرد و سرانجام کاروان سالار شهیدان در کربلا فرود آمد.
امام حسین علیه السلام روز پنجشنبه دوم محرم سال ۶۱ هجری وارد کربلا شد و به دستور ایشان خیمهها را برپا کردند. برادران و خویشاوندان هر یک خیمه زدند؛ چنانچه خیمههای اصحاب اطراف خیمه امام حسین علیهالسلام بود.
📕کتاب: شهید کربلا
🆔 @razavi_aqr_ir
#یک_دقیقه_مطالعه
🥀برگ سوم
فردای آن روز، ابنسعد با چهار هزار نفر به کربلا آمد و حُر با هزار سوار به ابنسعد پیوست. چون پیک ابنسعد نزد امام علیهالسلام آمد و از علت آمدن حضرت جویا شد، امام در پاسخ به نامه کوفیان اشاره فرمود. ابنسعد ماجرا را برای عبیداللهبنزیاد مرقوم کرد و ابنزیاد از وی خواست از امام برای یزید، بیعت بگیرد.
به دنبال آن نخستین دیدار امام حسین علیهالسلام و ابنسعد انجام شد و آن حضرت، نصایحی را به او فرمود که ابنسعد نپذیرفت.
پس از این دیدار، ابنسعد نامهای به عبیدالله ارسال کرد. ابنزیاد به توصیه شمر، در پاسخ به ابنسعد دستور داد در صورت تسلیم نشدن امام علیهالسلام، «او را به قتل برسان» و «بر سینه و پشتش اسب بتازان.»
در این روز امام حسین علیه السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز میهمان کنند.
📕کتاب: شهید کربلا
🆔 @razavi_aqr_ir
#یک_دقیقه_مطالعه
🥀برگ چهارم
در روز چهارم محرم، عبیدالله بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق و ترغیب نمود .
به دنبال آن ۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه که عبارت بودند از:
۱. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر;
۲. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر;
۳. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر;
۴. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر;
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.
بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.
📕کتاب: بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۶
🆔 @razavi_aqr_ir
#یک_دقیقه_مطالعه
🥀برگ پنجم
در این روز عبیدالله بن زیاد، شخصی بنام «شبث بن ربعی» را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.
عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام «زجر بن قیس» بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین(ع) داشته و بخواهد به سپاه امام(ع) ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.
با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین(ع) صورت گرفت، مردی به نام «عامر بن ابی سلامه » خود را به امام(ع) رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.
📕کتاب: بحارالانوار، ج 44، ص 386
🆔 @razavi_aqr_ir
#یک_دقیقه_مطالعه
🥀برگ ششم
در این روز عبیدالله بن زیاد نامهای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کردهام . هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من میفرستند.
از طرفی، حبیب بن مظاهر به امام حسین(ع) عرض کرد: در این نزدیکی طائفهای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام(ع) اجازه دادند و حبیب بن مظاهر نزد آنها رفت و به آنان گفت:شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت میکنم.
عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، شما را به این راه خیر دعوت می نمایم.
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر میرسید برخاستند و برای یاری امام حسین(ع) حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام «ازرق» را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند. هنگامی که یاران بنی اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند .
حبیب جریان را برای امام (ع) بازگو کرد. امام(ع) فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله»
📕کتاب:بحارالانوار، ج 44ص 386
🆔 @razavi_aqr_ir
#یک_دقیقه_مطالعه
🥀برگ هفتم
در روز هفتم محرم عبید الله بن زیاد ضمن نامهای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
عمر بن سعد نیز بدون فاصله «عمرو بن حجاج» را با ۵۰۰ سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه السلام و یارانش به آب شدند.
مردی به نام «عبدالله بن حصین ازدی »، که از قبیله «بجیله » بود، فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطرهای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیه السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا میآمد و آن را بالا میآورد و باز فریاد میزد: العطش! باز آب میخورد، ولی سیراب نمیشد. چنین بود تا به هلاکت رسید.
📕ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۸۶
🆔 @razavi_aqr_ir