.
.
قلاب آهنی رو انداخت روی یخ و کشید.
اولین قالب یخ رو از دهانه تانکر انداخت تو آب،
یه نفر از توی صفِ جماعت معترضش شد
که از کله سحر تا حالا ایستادم برایِ
دو تا قالب یخ، مگه نوبتی نیست؟
علی گفت: «اول نوبت گلوی تشنهی
پسر فاطمه، بعد نوبتِ بقیه »...
.
با صاحب کارخونه یخ شرط کرده بود که
شاگردی میکنه، خیلی هم دنبال مزد نیست
اما اول یخِ تانکر نذری رو میده، بعد بقیه رو
خودش هم با خطِ نه چندان خوبش
روی تانکر نوشته بود:
«سلام به گلوی تشنه حسین عليهالسلام »
✍ راوی: مادر شهیـد
#سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
رفته بودیم شناسایی...
پشت عراقیها بودیم و
تا مقر نیروهای خودی ،
پانزده کلیومتر فاصله داشتیم.
علی آقا جلوی من حرکت میکرد.
ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد
و کف کفشش کنده شد...
با شرمندگی گفتم: علی آقا!
بیا کفش من را بپوش.
اما با خوشرویی نپذیرفت
و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.
وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی
و تاول زدهاش باز شرمنده شدم.
اما ایشان از من تشکر کرد!!
متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟
گفت: ”چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا.
شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان اباعبدالله“
✍ راوی:حسینعلی مرادی
📚 برگرفته از کتاب:دلیل
نوشته:حمید حسام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم