روزی سفیر روم به کوفه آمد.
(در آن زمان مسئولیت پذیرایی از کسانی که از خارج میآمدند به عهده امامحسنعلیهالسلام بود)
هنگامی که برای سفیر سفره پهن کردند
هنگام غذاخوردن، احساس غصه و ناراحتی کرد و گفت غذا نمیخورم.
امام حسن دلیل را پرسیدند.
سفیر گفت: شبی در کوفه به مسجد رفتم،
فقیری را دیدم که میخواست افطار کند.
سفرهاش را باز کرد،
مشتی آرد جو در دهانش ریخت و
کوزهای آب هم مقابلش بود.
به من تعارف کرد که تو هم بخور،
من گفتم نمیتوانم از این خوراک بخورم.
دلم برای او سوخت، اگر بشود
از این غذا برای او نیز ببرم.
صدای گریهی امام حسن(ع) بلند شد و فرمود:
او پدرم علی(علیهالسلام) است!
او امیرالمومنین و خلیفه مسلمین است...!
📚 ینابیعالموده،ص۱۴۷
#یکشنبه_های_علوی💚
#مولا
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی