eitaa logo
"رازِپَـــــرۈاز"
1.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
67 فایل
ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
💛✨ ✨ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 راز شــہـید هـمـٺ... 🔷🔸 بارها به مَـن مـے گـفـتند: «این چـہ لشـڪـرے اسـٺ کـہ هـیچ وقت نِـمـےشـہ؟😳 🌻برای خودم هم سؤال شده بود، از او مے پُـرسیدم: تو چرا هیچ وقت زخمے نمیشی؟ ،حـرف ٺـو حـرف مـے آورد و چیزی نمےگـفـت. 😑 🌿آخر، شب مصطفے رازش را به من گفت: «پیش کنار خانـہ اش، از او چند چیز خواستم:: اول: را 💕 بعد: دو از تـو تا خونَـم باقی بماند، بعد هم اینکه اگر قرار است بروم یا نشوم.😢 آخرش هم اینڪہ نباشم توی ڪه امامـش تـوش نفـس نڪـشد.» همین هم شد.💙 راوے: همسـر شــهیــد 🌼 💛¦ @Razeparvaz
"خاطرا‌ت‌طنزجبهہ"🙊😂 یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند... حسابے کتکش زدند😂 من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..! سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت صبح، گفت...😱 همہ بیدار شدند نماز خواندند!!! بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟ گفتند : ما خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟ گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ شب اذان گفتم نہ نماز صبح..!😂 🍃 😂¦ @Razeparvaz
کمک به آدم‌های ، کار همیشگی‌اش بود. یک سوم حقوقش را به من می‌داد برای خرجی، بقیه‌اش را صرف این جور کارها می‌کرد. چهل ـ پنجاه روزی از می گذشت که چند نفری آمدند خانه‌مان؛ می‌گفتند: «ما نمی‌دونستیم ایشون بوده. نمی‌شناختیمش. فقط می‌اومد به ما کمک می‌کرد و می‌رفت. عکسش رو از تلویزیون دیدیم.» 🕊| @Razeparvaz
•[✨💌]• بچه‌ها می‌گفتند: ما صبح‌ها کفش‌هایمان را واکس‌خورده می‌دیدیم و نمی‌دانستیم چه کسی واکس می‌زند؟! بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر‌میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته‌ باشد ، واکس می‌زند. مشخص شد این فرد همان ما، شهید عبدالحسین برونسی بوده است.♥️=) 📔|•کتاب‌خاک‌های‌نرم‌کوشک ↳| @Razeparvaz|🏴