آی زیر زمین گمرک خرمشهر یادت هست،غروب سوم دیماه سال شصت و پنج را؟!
کیپ تا کیپ زیرزمین بچه های غواص گردان محمد رسول الله(ص) نشسته اند.
شهید احمد اللهیاری_فرمانده گردان_ در حال توجیه عملیات است که حاج احمد کاظمی_فرمانده لشکر۸نجف اشرف_وارد میشود.
حاج احمد بیش از مسائل عملیاتی درباره روحیه و موضوعات معنوی صحبت میکند.صدای هق هق گریه رزمندگان بالا میرود!
عجب شبی شده!
عجیبترین شب این ساختمان قدیمی،که در تمام حیات خود به چشم دیده.
موزاییک به موزاییکهای کف این زیرزمین، محل جلوس یکی از فرشتگان الهی است!
اصلا این ساختمان بی روح چه روحی پیدا کرده با این عروج و نزول ملائکه،که فوج فوج پایین می آیند و بالا میروند!
بی شک تو هم از گواهان روز حشری ساختمان خسته و بازسازی شده ی گمرک خرمشهر!
اصلا تو خلق نشدی که اکنون عده ای کارمند توی آن زیرزمینت بنشینند و ماشینهای لوکس پارک شده توی حیاطت را ترخیص کنند!
قطعا فلسفه خلقت تو برای همان یک شب بود تا محل تجمع و وداع آخرین شب حیات مادی بهترین بندگان خدا بشوی!
تو که سالهاست آرام و مغموم در ساحل اروند،جزیره ام الرصاص را به نظاره نشسته ای!
تو را به خدا زبان بگشا و برای ما نامحرمان خاموش نباش و آن شب را روایت کن!
راستی چه کسی اسم آن جزیره را سالها قبل از آن شب موعود،گذاشته ام الرصاص؟!
...و تو چه میدانی رصاص یعنی چه؟!
رصاص یعنی سرب داغ!
و وقتی ام قبل آن می آید،معنی اش میشود:
سرب داغ، چه سرب داغی!!!
...و چه سرب داغی!
#امشب_شهادتنامه_عشاق_امضاء_میشود
#سرباز_کوچک_امام
❇️به جمع رزمندگان بپیوندید
@razmande_qazvin82